فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

فروتنى با سلمان فارسى

حضرت سلمان(علیه السلام) مدتى در یكى از شهرهاى شام امیر (فرماندار) بود. سیره او در ایام فرماندارى با قبل از آن هیچ تفاوت نكرده بود، بلكه همیشه گلیم مى پوشید و پیاده راه مى رفت و اسباب خانه خود را تكفّل مى كرد.
یك روز در میان بازار مى رفت، مردى را دید كه یونجه خریده بود و منتظر كسى بود كه آن را به خانه اش ببرد. سلمان رسید و آن مرد او را نشناخت و بى مزد قبول كرد بارش را به خانه اش برساند.
مرد یونجه را بر پشت سلمان نهاد، و سلمان آن را مى برد. در راه مردى آمد و گفت: اى امیر! این را به كجا مى برى؟ آن مرد فهمید كه او سلمان است در پاى او افتاد و دست او را بوسه مى داد و مى گفت: مرا ببخش كه شما را نشناختم.
سلمان فرمود: این بار را به خانه ات باید برسانم و رسانید، بعد فرمود: اكنون من به عهد خود وفا كردم، تو هم عهد كن تا هیچكس را به بیگارى (عمل بدون مزد) نگیرى و چیزى را كه خودت مى توانى ببرى به مردانگى تو آسیبى نمى رساند.(2147)

وقفنامه

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان دولت خود فرمود: در سراسر عراق رعیت من در نعمت اند، آبشان شیرین و نانشان گندم است. امام یكى از غلامان بنام (ابو نیزر) را آزاد كرده بود با شرط پنج سال خدمت در نخلستان، و سپس او را براى سرپرستى مزارع و چشمه هاى خود گذارده بود، كه یكى از آن چشمه ها بنام (عین ابى نیزر) مشهور شد.
او گوید: روزى امام به سركشى مزرعه آمد، پیاده شد و فرمود: غذائى هست؟ گفتم آرى، اما غذائى كه براى شما باشد نمى پسندم، كدوئى دارم از مزرعه با روغن پیه بریان. فرمود: همان را بیاور.
غذا را آوردم، سپس برخاست دست ها را شست و غذا را تناول كردند، مجدّداً دستها را شستند و چند مشت آب میل كردند، آنگاه فرمودند: «دور باد كسى كه شكم او را داخل آتش كنند»، بعد فرمود كلنگ بیاور، آنرا آوردم و در چاه داخل شد، آنقدر كلنگ زد تا خسته شد.
براى رفع خستگى بیرون آمد در حالى كه از پیشانى مقدسش عرق مى ریخت، با انگشتان خود عرق را از پیشانى پاك مى كردند.
باز به درون چاه (یا قنات) داخل شد، همهمه مى كرد و كلنگ مى زد، ناگهان رگ آب بسان گلوى شتر فواره زد، امام فورى بیرون آمدند و در حالیكه هنوز عرق مى ریخت فرمود: «صدقه است، صدقه است، دوات و كاغذ بیاور.»
من بشتاب دوات و كاغذ آوردم، حضرت به خط خودش نوشت: «این وقفى از بنده خدا امیر المؤمنین(علیه السلام) براى تهیدستان مدینه به صدقه، صدقه اى كه نه فروش مى رود و نه هبه مى شود و نه انتقال مى پذیرد، تا خدا و ارث آسمان و زمین است مگر آنكه حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) به آن محتاج گردند كه ملك آنها خواهد شد.»(2148)

عمر بن مسلم

امام صادق(علیه السلام) جویاى حال یكى از یارانش بنام عمر بن مسلم شد، شخصى عرض كرد: او به عبادت روى آورده و تجارت را ترك نموده است!
امام فرمود: «واى بر او، آیا نمى داند دعاى ترك كننده كسب و كار، مستجاب نمى شود؟ گروهى از اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پس از آنكه آیه دوم و سوم سوره مباركه طلاق نازل شد: «من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوكل على الله فهو حسبه؛ كسى كه پرهیزكار باشد، خداوند راه گشایشى براى او قرار مى دهد، و به او از جائى كه گمان نبرد، روزى مى دهد، و كسى كه به خدا توكل كند، خدا او را كافى است.»، بعضى از اصحاب درها را بروى خود بستند و به عبادت مشغول شدند و گفتند: ما را خدا كفایت مى كند.
این خبر به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) رسید، آن حضرت براى آنها پیام فرستاد: چه عاملى شما را به این كار واداشته است؟
گفتند: طبق آیه دوم و سوم سوره مباركه طلاق خداوند متكفّل روزى ما شده، از این جهت مشغول عبادت شده ایم!
پیامبر(صلى الله علیه و آله) به آنها فرمود: «كسى كه كار و كسب را رها كند و مشغول عبادت شود، دعایش مستجاب نمى گردد، بر شماست به كار و كسب.»(2149)