فروتنى با سلمان فارسى
حضرت سلمان(علیه السلام) مدتى در یكى از شهرهاى شام امیر (فرماندار) بود. سیره او در ایام فرماندارى با قبل از آن هیچ تفاوت نكرده بود، بلكه همیشه گلیم مى پوشید و پیاده راه مى رفت و اسباب خانه خود را تكفّل مى كرد.
یك روز در میان بازار مى رفت، مردى را دید كه یونجه خریده بود و منتظر كسى بود كه آن را به خانه اش ببرد. سلمان رسید و آن مرد او را نشناخت و بى مزد قبول كرد بارش را به خانه اش برساند.
مرد یونجه را بر پشت سلمان نهاد، و سلمان آن را مى برد. در راه مردى آمد و گفت: اى امیر! این را به كجا مى برى؟ آن مرد فهمید كه او سلمان است در پاى او افتاد و دست او را بوسه مى داد و مى گفت: مرا ببخش كه شما را نشناختم.
سلمان فرمود: این بار را به خانه ات باید برسانم و رسانید، بعد فرمود: اكنون من به عهد خود وفا كردم، تو هم عهد كن تا هیچكس را به بیگارى (عمل بدون مزد) نگیرى و چیزى را كه خودت مى توانى ببرى به مردانگى تو آسیبى نمى رساند.(2147)