برترى اداى دِین نسبت به مخارج عیالات
«رَوَى سَمَاعَةُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) الرَّجُلُ مِنَّا یَكُونُ عِنْدَهُ الشَّیْ ءُ یَتَبَلَّغُ بِهِ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ أَ یُطْعِمُهُ عِیَالَهُ حَتَّى یَأْتِیَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَیْسَرَةٍ فَیَقْضِیَ دَیْنَهُ أَوْ یَسْتَقْرِضُ عَلَى ظَهْرِهِ فِی خُبْثِ الزَّمَانِ وَ شِدَّةِ الْمَكَاسِبِ أَوْ یَقْبَلُ الصَّدَقَةَ فَقَالَ یَقْضِی بِمَا عِنْدَهُ دَیْنَهُ وَ لَا یَأْكُلُ أَمْوَالَ النَّاسِ إِلَّا وَ عِنْدَهُ مَا یُؤَدِّی إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ؛(2088) سماعة بن مهران گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض كردم: مردى از ما، سرمایه اى دارد كه با آن معاش خود و عیالات خود را مى گذراند و بر عهده اش دِینى است، آیا موجودیش را هزینه خوراك و مخارج خانواده اش كند و به انتظار گشایشى باشد تا دِین خویش را اداء كند؟ یا دِین را اداء نماید و باز سرمایه اى براى مخارج عیالات خویش از این و آن در این روزگار سخت و كسادى بازار وام بگیرد، یا از صدقه و زكات امرار معاش كند؟ فرمود: از موجودى خویش دِینش را اداء كند و با نداشتن سرمایه، چیزى از كسى وام نستاند؛ زیرا خداوند عزیز فرموده: «لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ(2089)؛ مالهایتان را به باطل میان خود مخورید.»
ناامیدِ امیدوار
محمّد بن عجلان ثروتش را از دست داد و به شدّت فقیر شد و مقدار زیادى نیز بدهكار شد. بالاخره به فكر افتاد كه پیش حاكم مدینه كه از خویشاوندانش بود، برود و از نفوذ او استفاده كند. در بین راه، به پسر عموى امام صادق(علیه السلام) رسید، پس از سلام و احوال پرسى، پسر عموى امام از او پرسید: كجا مى روى؟
محمد گفت: مقدار زیادى بدهى دارم، پیش امیر مى روم تا كارم را اصلاح كند. پسر عموى امام گفت: از پسر عمویم حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) چند حدیث قدسى شنیده ام كه مى خواهم برایت نقل كنم.
خداوند مى فرماید: «به عزّت و جلالم سوگند كسى كه به غیر من امیدوار باشد امیدش را قطع مى كنم.» و نیز مى فرماید: «واى بر این بنده، او بدون اینكه ما را بخواند، و از ما بخواهد، نعمت هاى خود را به او عطا نمودیم، آیا اگر ما را بخواند و درخواستى نماید، خواسته اش را رد مى كنیم؟»
ما عَدَم بودیم،تقاضامان نبود
لطف حق ناگفته ما مى شنود
آیا تو گفتى خدایا چشم مى خواهم كه خداوند به تو چشم داد؟ آیا وقتى خداوند به تو گوش و دهان و دست و پا داد، تو آنها را از خداوند خواسته بودى؟ محمد كه این احادیث را براى اولین مرتبه مى شنید، با اشتیاق گفت: دوباره آنها را برایم بخوان.
پسر عموى امام صادق(علیه السلام) دوباره احادیث را خواند. و محمد با دقّت به آن گوش فرا داد. بالاخره فرمایش خداوند در او اثر كرد. و گفت: به خداوند امیدوار شدم و كارم را به او واگذار كردم.
این را گفت و راهش را كج كرد و به خانه بازگشت. طولى نكشید كه گرفتاریهایش برطرف گردید و قرض هایش پرداخته شد.(2090)