دین فقاهتى و دین غیر فقاهتى در بیان مقام معظم رهبرى
معارف، اصول، اخلاقیات، احكام فردى، احكام اجتماعى و غیره را دو گونه مى شود از كتاب و سنّت استفاده و استنباط كرد: یك طور به شیوه فقاهت، و یك طور به شیوه غیر فقاهت.
شیوه غیر فقاهت چیست؟ شیوه غیر فقاهت، این است كه یك نفر قرآن را باز كند، اگر عربى مى داند به متنش نگاه كند، حتى اگر عربى نمى داند، به ترجمه آن مراجعه كند و احكام دین و معارف و اعتقادات و اخلاقیات و اداره مجتمع و اداره فرد و این قبیل چیزها را یاد بگیرد و بفهمد. این، همان روشى است كه دستگاههایى كه ادّعاى تدیّن مى كردند، اما دستگاه روحانیت را قبول نداشتند، خیلى دوست داشتند. منطقشان هم این است كه مى گویند، قرآن مگر براى عده مخصوصى است؛ قرآن براى همه است من قرآن را باز مى كنم، حالا من یك مهندسم، یك دكترم، یك آدم كاسب معمولیم، یك روحانى درس نخوانده معمّم كم اطلاعم، هر چه هستم. بالاخره ظاهر و باطنى را كه مى فهم. او از این قرآن، فلسفه و تاریخ و حكمت و سیاست و اقتصاد و همه چیز را استنباط مى كند.
استنباط فقاهتى یعنى چه؟ یعنى با شیوه فقاهت، با قرآن و حدیث روبرو بشویم. فقاهت در این جا، به معناى یك متد است. متد فقاهت، یعنى یك روش علمى براى استنباط از كتاب و سنّت. آن روش قبلى، روش عامیانه بود؛ این دومى، روش علمى است. مثل همه چیزهاى دیگر كه روشهاى علمى و غیرعلمى دارد، فقاهت هم، روش علمى استنباط از كتاب و سنّت است.
آن دینى كه با روش غیر فقاهتى به دست بیاید، ممكن است در جاهایى هم مصیب باشد؛ اما در جاهایى هم مخطى خواهد بود و مأمون از خطا نیست؛ كما این كه كسانى را دیدیم كه با استنباطها و استعدادهاى خودش -ولو صاحبان استعدادهاى درخشان- مى خواستند از كتاب و سنّت، چیزى را بیاموزند و بفهمند؛ ولى نتوانستند و اشتباه كردند. در جاهایى، چیزهاى خوبى فهمیدند؛ اما در جاهایى هم اشتباه كردند.
یك اشتباه در یك مجموعه معارف، كار را خراب مى كند؛ چون بحث بحث زندگى و مرگ فكرى یك انسان است. مثل طبیبى كه در ده قلم دوایى كه به مریض خودش مى دهد، اگر نه قلم چیزهاى مقوى و مفید و خوبى بود، اما یك قلم آن، مضر و مهلك بود، فایده اى ندارد. او نمى تواند بگوید، نه قلمش كه درست بود. فرض این است كه این مریض، ده قلم را استفاده خواهد كرد.
اگر آن كسى كه معارف و احكام اسلامى را ارایه مى دهد و مطرح مى كند، یك خطا و غلط در بین چندین حرف درست داشته باشد، آن خطا و غلط در مواردى، آن حرفهاى درست را مى پوشاند و بى اثر مى كند و نتیجه، عبارت از اضلال است و نه هدایت.
پس، روش غیر فقاهتى در استنباط احكام و معارف اسلامى، یك روش نامطمئن است و روش نامطمئن، در مسایل حیاتى قابل پیمایش نیست. روش مطمئن، عبارت از روش فقاهت است و این متد فقاهت -چیزى كه به نام فقاهت نامیده مى شود- هزار سال است كه سابقه تجربه آن را داریم.
فقاهت، به معناى شیوه هاى فهم اسلام، اعم از اصول و فروغ است. اگر چه امروز مصطلحاً در حوزه هاى ما، فقه به بخش فروع اسلامى اطلاق مى شود؛ اما فقه اسلامى، حقّاً و انصافاً، شامل فروع و اصول است. لیتفقهوا فى الدین كه در قرآن هست، یا لیت السیاط على رئوس اصحابى حتى یتفقهوا فى الدین؛ معنایش این نیست كه فقط فروع دین را باید بدانند و اصول دین را هم اگر ندانستند، اشكال ندارد؛ بلكه فقط به معناى دانستن اصول و فروع دین -هر دو- است. چون اگر اصول دین هم از حوزه ها دانسته شد، معارف اسلامى سالم مى ماند. لذا ریشه التقاط و وابستگى به مكتبهاى غلط و كم عمق در جامعه ما، آن وقتى رویش پیدا كرد كه اصولاً دین و معارف اسلامى، در دست غیر فقها قرار گرفت. و دیگران براى مردم، شروع به بیان قرآن و گفتن فلسفه و نوشتن توحید و معاد كردند.
فرا گرفتن متد فقاهت، براى استنباط درست و قوى و عمیق از كتاب و سنّت لازم است؛ در این هم شكّى نیست. متد فقاهت را در حوزه ها و با روشهاى حوزه اى مى شود فرا گرفت؛ بیرون از اینها، نمى شود فرا گرفت. براى فراگرفتن متد فقاهت، ما روش و دستگاه دیگرى نداریم. پس، نتیجه این مى شود كه اگر كسى بخواهد، همین مفاهیم اسلامى و قرآنى را از كتاب و سنّت استنباط بكند، باید درسهاى حوزه اى را بلد باشد.(2012)
هوشیارى یك عالم دین و فقیه بزرگوار
مقام معظم رهبرى فرمودند: تبلیغ با توجه به اوضاع و احوال سیاسى و اوضاع كلى جهان است. حتى مسئله وضو و غسل را هم كه مى گوییم، یعنى داریم مسلمان مخاطب خودمان را با تعالیم آن اسلامى آشنا مى كنیم؟ اگر چنانچه آن اسلام را كسى و جامعه اى داشته باشد همه آن حمله جهانى در مقابل او بى اثر است.
این آن چیزى است كه بین روحانى امروز و روحانى 100 سال، 200 سال و 500 سال پیش فرق مى گذارد. اگر چه بنده معتقدم همین صد سال و دویست سال پیش هم اگر چنانچه بعضى از علماى ما به این نكات توجه داشتند وضع بهتر از این مى شد كه الان است. من نگاه كردم بین دو نفر از علماى معاصر زمان فتحعلى شاه و یك مقایسه اى به ذهنم آمد. یكى از این دو بزرگوار یك عالم ملاى قوى فقیه نام آور بزرگوارى است كه از لحاظ علمى و از لحاظ تقوایى هیچ كس درباره او حرفى ندارد. این بزرگوار اول كتاب خود را با تعریف از فتحعلى شاه شروع مى كند و در اواسط كتاب به مناسبتهاى مختلف اسم فتحعلى شاه را مى آورد. یك جا هم در كتاب جهاد به فتحعلى شاه وكالت مى دهد مثل اینكه ما مى گوییم فلان آقا در فلان شهر از طرف ما نماینده است كه وجوهات را بگیرند و چه و چه بكنند. ایشان در كتاب فقهى خودشان فتحعلى شاه را نماینده خودش معرفى مى كند، كه چون این سلطان شریف كذا و كذا حالا دارد با روسها مى جنگد، پس ایشان را من از طرف خودم وكیل كردم و بر همه مردم واجب است از او اطاعت كنند. و اكنون كه من و شما كه امروز به تاریخ نگاه مى كنیم، مى فهمیم كه فتحعلى شاه چه موجود پلید و چه انسان نجسى بوده است، از شهوترانیها و قساوت قلبش گرفته، تا بى عرضگى اش در، از دست دادن 17 شهر قفقاز و عهدنامه ننگین تركمنچاى در زمان او، این آقاى فتحعلى شاه است. آن وقت این عالم بزرگ -كه عرض كردم و در علم و تقواى او احدى حرف ندارد و بزرگان ما در مقابل اسم او خاضعند و كتاب او از معروفترین كتب فقهى 150 سال، 200 سال اخیر است- براى خاطر اینكه به اوضاع و احوال و به حقیقت حال توجه نداشته كه العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس؛ ایشان عالم به زمان نبوده، فتحعلى شاه را نماینده خودش قرار مى دهد، آن وقت همزمان با همین عالم، یك ملاى بزرگ دیگرى داریم كه او محقق قمى و میرزاى قمى و صاحب جامع الشتاه است. در كتاب جهاد جامع الشتاه سؤالهایى از او مى شود كه اگر كسى نگاه كند مى فهمد این سؤالها را دربار فتحعلى شاه از او كرده است. سؤال مى كنند كه آقا چون شما نایب امام زمان هستید، اجازه مى دهید كسى به نیابت از شما این جنگ را اداره بكند؟ از این قبیل سؤالها مكرّر در مكرّر از ایشان شده است و این مرد هوشیار زمان شناس و آگاه به تمام اوضاع و احوال یك ذره و یك لحظه فریب نمى خورد و جوابهاى رندانه اى او به نظر من از نشانه هاى هوشیارى یك عالم دین و یك فقیه بزرگوار است. خود میرزاى قمى در جواب یكى از سؤالها مى گوید: تهیه كننده این سؤال پیداست كه اهل علم است. یعنى این دولتیهاى بى سواد اطراف فتحعلى شاه عقلشان نمى رسد كه از این حیله استفاده كنند و بخواهند براى فتحعلى شاه از میرزاى قمى وكالت بگیرند. بعد مى گوید این شوخى هم قرض شما باشد و بنا مى كند به جواب دادن و از زیر بار وكالت دادن شانه خالى مى كند و آگاهانه حكم شرعى را بیان مى كند. داستان علاقه فتحعلى شاه به اینكه پسر میرزاى قمى داماد فتحعلى شاه بشود و آن دعایى كه میرزاى قمى كرد معروف است و ماجراى مفصلى دارد. من مى گویم اگر همه علماى ما در زمان خودشان مثل میرزاى قمى بودند حداقل در این 200 سال اخیر، شاید وضع ما الان بهتر بود. به هر حال آن زمانها گذشته و ما به وضع آنها كارى نداریم، بلكه باید امروز به وضع خودمان برسیم.
بنابراین، آقایان باید توجه كنند و زمان را بشناسند و آن چنانكه امروز تلقى جهانى از دین هست و درست است آن را ترویج كنند و اسلام را آن گونه كه به عنوان یك مكتب حیاتبخش بشریت مطرح است تبلیغ كنند. ضمناً بفهمانید كه امروز پیروى از راه ائمه(صلى الله علیه و آله) این است كه همه تلاش كنند تا اسلام و مكتب اهل بیت را زنده كنند. اینها همان چیزهایى است كه افراد یك ملت را مثل پولاد آبداده مى كند و مانع نفوذ دشمن بین آنها مى شود. مردم را قوى كنید و اعمال شرعى مثل زكات و خمس و عبادات را به آنها یاد بدهید. این وظیفه ماست و باید در این راه تلاش كنیم.(2013)
مقام فقهاء دین
یكى از طلاب و محصلین حوزه علمیه قم از اهالى آذربایجان به نام آقاى عنایت الله جوادى براى نویسنده گفت: من در روستاى محل اصلى خودم بودم. پس از انجام نماز صبح خوابیده بودم در عالم رؤیا دیدم بهشت را زینت و آرایش مى دهند. سؤال كردم براى چه بهشت را تزیین مى كنید؟ گفتند: یكى از بزرگان تشریف مى آورد، در همان لحظه یكى از همسایگان به نام اسمعلى دربندى با صداى بلند مرا صدا كرده مى گفت: آقاى جوادى، آقاى جوادى! من به صداى ایشان بیدار شدم گفتم: چه كار دارى؟ گفت: الان رادیو خبر داد كه آیت الله نجفى مرعشى رحلت فرمودند. من بلند شده رفتم در مسجد ترحیم و سوگوارى تشكیل داد و به چند روستاى دیگر نیز رفتم و مجلس ترحیم برقرار كردم و پس از مدتى، یك شب بار دیگر آیت الله نجفى را در خواب دیدم كه فرمودند: آقاى جوادى آن خواب را كه دیدى برو در قم به فرزندم حاج آقا محمود مرعشى نقل كن. آقاى عنایت الله جوادى سپس گفت: وقتى به قم رفتم دخترم كه در قم ساكن است گفت: در شب وفات آیت الله نجفى مرعشى در خواب دیدم عمامه از سر شما به زمین افتاد. چون بیدار شدم خیلى ناراحت شدم و فكر كردم براى شما پیش آمدى شده ولى صبح رادیو ناگهان خبر داد كه آیت الله نجفى مرعشى به رحمت خدا رفت. یكى از بزرگان نقل كرد كه آیت الله نجفى مرعشى(قدس سره) مى فرمود: «من از خداوند متعال همیشه مسئلت مى كنم كه پیش از مرگ مرا اسیر بستر نكند و در بستر بیمارى زیاد ناراحتى نكشم.» اتفاقاً این خواسته ایشان عملى شد، چنانچه آن بزرگوار شب آخر عمرش نماز مغرب و عشا را در صحن مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) با جماعت خواندند و رفتند و صبح همان شب ساعت هفت بوسیله رادیو ایران خبر رحلت ایشان منتشر شد و پس از یك عمر خدمت به اسلام و تشیع و تدریس در حوزه علمیه قم و تأسیس مدارس و كتابخانه و تربیت طلاب و دستگیرى از مستمندان روحش به ملكوت اعلى پیوست.(2014)