فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

بدمستى

در یكى از ایام، شخصى به مغازه عرق فروشى رفت، و به فروشنده گفت: آقا یك شاهى عرق بده.
عرق فروش گفت: یك شاهى كه عرق نمى شود؟!
- هر چقدر مى شود بده.
- با یك شاهى هیچ مقدار نمى توانم بدهم.
- آقا هر مقدار كه ممكن است ولو اینكه خیلى هم كم باشد بدهید؟
- آخر بیچاره، مردم عرق مى خورند كه مست بشوند، این مقدار به این كسى كه مستى نمى آورد و بنابراین چه فایده و اثرى دارد؟
- قربان اثر بدمستى آن ظاهر است، لااقل این بهانه اى براى بدمستى كردن كه مى شود!
واقعاً بعضى از مردم هم همینطور دنبال بهانه اى هستند براى بدمستى، مثلاً اینكه به ما اجازه داده اند تا براى اهل بدعت هر دروغى را جعل كنیم، بیائیم از این مطلب سوء استفاده كنیم و به هر كس كه خصومتى شخصى داشتیم فوراً به او برچسب بزنیم كه او اهل بدعت هست، و بنا كنیم به تهمت زدن و دروغ ساختن و ناسزاگویى، آن وقت بهانه هم داریم، اگر كسى اعتراض كرد، فوراً مى گوئیم: به ما اجازه داده اند كه نسبت به اهل بدعت، هر چه خواستیم بگوئیم، دقّت كنید و ببینید این سوء استفاده از یك مطلب شرعى بر سر دین چه خواهد آورد؟(2010)

ریشه تاریخى!

مقام معظم رهبرى فرمودند: من دو سه سال پیش، به مناسبتى خدمت حضرت امام رضوان الله تعالى علیه رسیدم تا پیشنهادى را در میان بگذارم. به ایشان عرض كردم كه به اعتقاد من، پیروزى این نظام، فقط به آبروى روحانیت زمان ما انجام نگرفت؛ بلكه آن سرمایه اى كه ما خرج كردیم تا این انقلاب -كه واقعاً معجزه بود- به پیروزى برسد، عبارت از آبروى ذخیره و نقد روحانیت شیعه، از زمان شیخ كلینى و شیخ طوسى تا زمان ما بود. امام هم در آن روزى كه این مطلب را عرض كردم، مطلب را تلقى به قبول كردند، معلوم بود كه نظر شریف خود ایشان هم همین مى باشد و این واقعیتى است. ما اگر ریشه تاریخى نداشتیم، مردم آن محبت و اعتماد را به ما نداشتند و به اشاره روحانیت حركت نمى كردند؛ به طورى كه بیایند و جان و فرزندانشان را در راهى قربانى كنند. مگر آسان است؟ آن پشتوانه و ذخیره وجود داشت و حالا هم در نظام جمهورى اسلامى تبلور پیدا كرده است. این نظام، نظام اسلامى است و من و شما هم كه معمّم هستیم، مظاهر اسلامیم.(2011)

دین فقاهتى و دین غیر فقاهتى در بیان مقام معظم رهبرى

معارف، اصول، اخلاقیات، احكام فردى، احكام اجتماعى و غیره را دو گونه مى شود از كتاب و سنّت استفاده و استنباط كرد: یك طور به شیوه فقاهت، و یك طور به شیوه غیر فقاهت.
شیوه غیر فقاهت چیست؟ شیوه غیر فقاهت، این است كه یك نفر قرآن را باز كند، اگر عربى مى داند به متنش نگاه كند، حتى اگر عربى نمى داند، به ترجمه آن مراجعه كند و احكام دین و معارف و اعتقادات و اخلاقیات و اداره مجتمع و اداره فرد و این قبیل چیزها را یاد بگیرد و بفهمد. این، همان روشى است كه دستگاههایى كه ادّعاى تدیّن مى كردند، اما دستگاه روحانیت را قبول نداشتند، خیلى دوست داشتند. منطقشان هم این است كه مى گویند، قرآن مگر براى عده مخصوصى است؛ قرآن براى همه است من قرآن را باز مى كنم، حالا من یك مهندسم، یك دكترم، یك آدم كاسب معمولیم، یك روحانى درس نخوانده معمّم كم اطلاعم، هر چه هستم. بالاخره ظاهر و باطنى را كه مى فهم. او از این قرآن، فلسفه و تاریخ و حكمت و سیاست و اقتصاد و همه چیز را استنباط مى كند.
استنباط فقاهتى یعنى چه؟ یعنى با شیوه فقاهت، با قرآن و حدیث روبرو بشویم. فقاهت در این جا، به معناى یك متد است. متد فقاهت، یعنى یك روش علمى براى استنباط از كتاب و سنّت. آن روش قبلى، روش عامیانه بود؛ این دومى، روش علمى است. مثل همه چیزهاى دیگر كه روشهاى علمى و غیرعلمى دارد، فقاهت هم، روش علمى استنباط از كتاب و سنّت است.
آن دینى كه با روش غیر فقاهتى به دست بیاید، ممكن است در جاهایى هم مصیب باشد؛ اما در جاهایى هم مخطى خواهد بود و مأمون از خطا نیست؛ كما این كه كسانى را دیدیم كه با استنباطها و استعدادهاى خودش -ولو صاحبان استعدادهاى درخشان- مى خواستند از كتاب و سنّت، چیزى را بیاموزند و بفهمند؛ ولى نتوانستند و اشتباه كردند. در جاهایى، چیزهاى خوبى فهمیدند؛ اما در جاهایى هم اشتباه كردند.
یك اشتباه در یك مجموعه معارف، كار را خراب مى كند؛ چون بحث بحث زندگى و مرگ فكرى یك انسان است. مثل طبیبى كه در ده قلم دوایى كه به مریض خودش مى دهد، اگر نه قلم چیزهاى مقوى و مفید و خوبى بود، اما یك قلم آن، مضر و مهلك بود، فایده اى ندارد. او نمى تواند بگوید، نه قلمش كه درست بود. فرض این است كه این مریض، ده قلم را استفاده خواهد كرد.
اگر آن كسى كه معارف و احكام اسلامى را ارایه مى دهد و مطرح مى كند، یك خطا و غلط در بین چندین حرف درست داشته باشد، آن خطا و غلط در مواردى، آن حرفهاى درست را مى پوشاند و بى اثر مى كند و نتیجه، عبارت از اضلال است و نه هدایت.
پس، روش غیر فقاهتى در استنباط احكام و معارف اسلامى، یك روش نامطمئن است و روش نامطمئن، در مسایل حیاتى قابل پیمایش نیست. روش مطمئن، عبارت از روش فقاهت است و این متد فقاهت -چیزى كه به نام فقاهت نامیده مى شود- هزار سال است كه سابقه تجربه آن را داریم.
فقاهت، به معناى شیوه هاى فهم اسلام، اعم از اصول و فروغ است. اگر چه امروز مصطلحاً در حوزه هاى ما، فقه به بخش فروع اسلامى اطلاق مى شود؛ اما فقه اسلامى، حقّاً و انصافاً، شامل فروع و اصول است. لیتفقهوا فى الدین كه در قرآن هست، یا لیت السیاط على رئوس اصحابى حتى یتفقهوا فى الدین؛ معنایش این نیست كه فقط فروع دین را باید بدانند و اصول دین را هم اگر ندانستند، اشكال ندارد؛ بلكه فقط به معناى دانستن اصول و فروع دین -هر دو- است. چون اگر اصول دین هم از حوزه ها دانسته شد، معارف اسلامى سالم مى ماند. لذا ریشه التقاط و وابستگى به مكتبهاى غلط و كم عمق در جامعه ما، آن وقتى رویش پیدا كرد كه اصولاً دین و معارف اسلامى، در دست غیر فقها قرار گرفت. و دیگران براى مردم، شروع به بیان قرآن و گفتن فلسفه و نوشتن توحید و معاد كردند.
فرا گرفتن متد فقاهت، براى استنباط درست و قوى و عمیق از كتاب و سنّت لازم است؛ در این هم شكّى نیست. متد فقاهت را در حوزه ها و با روشهاى حوزه اى مى شود فرا گرفت؛ بیرون از اینها، نمى شود فرا گرفت. براى فراگرفتن متد فقاهت، ما روش و دستگاه دیگرى نداریم. پس، نتیجه این مى شود كه اگر كسى بخواهد، همین مفاهیم اسلامى و قرآنى را از كتاب و سنّت استنباط بكند، باید درسهاى حوزه اى را بلد باشد.(2012)