بیدار شدن فطرت یك كمونیست
شهید بزرگوار حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبداللّه میثمى رضى اللّه عنه نمایندگى امام رضوان اللّه تعالى علیه در قرارگاه خاتم الانبیاء(صلى الله علیه و آله) مى گوید:
قبل از انقلاب در زندان ساواك شاه، براى زجر و شكنجه روحى، مرا با یك كمونیست هم سلّول كردند كه به من خیلى بدى مى كرد.
از جمله به آب و غذاى من دست مى زد كه نجس شود و من نخورم.
وقتى عبادت مى كردم مرا مسخره مى كرد.
شب جمعه اى كه او خواب بود دعاى كمیل مى خواندم، رسیدم به این فراز از دعا كه:
«... فَلَئِن صَیِّرنى لِلعُقوباتِ مَعَ اَعدائِكَ وَجَمَعْتَ بَینى وَ بَینَ اَهلِ بَلائِكَ وَ فَرَّقتَ بَینى وَ بَین اَحِبّائِكِ؛ پیش تو اگر مرا با دشمنانت به انواع عقوبت معذّب گردانى و با اهل عذاب همراه كنى و از جمع دوستانت و اولیائت جداسازى.»
دلم شكست و گریه شدیدى سر دادم. وقتى به خودم آمدم متوجّه شدم كه او (هم سلّولم كه كمونیست بود) نیز فطرتش بیدار شده و سرش را به سجده روى خاك گذاشته است. در اینجا بیاد آن زن بدكاره اى افتادم كه هارون الرّشید لعنة اللّه علیه بخاطر اذیّت و آزار باب الحوائج حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) به سلّول آن آقا برده بود و پس از ساعتى كه در سلّول را گشودند، دیدند همین طور كه امام هفتم(علیه السلام) سر به سجده گذاشته و مى گوید: «سُبُّوحٌ، قُدُّوسٌ، رَبُّ المَلائكَةِ وَ الرَّوح»، آن زن نیز سرش را به سجده گذاشته و هم ذكر و هم ناله با امام(علیه السلام) شده است!(1985)
نماز بازیابى فطرت پاك
دكتر حداد عادل در سمینار نماز در مشهد:
آیة ا... استاد مصباح یزدى براى بنده تعریف كردند كه در سفر به فرانسه دوستان ایرانى ما در فرانسه صحبت از پرفسورى كردند كه مسلمان شده بود و خانم او هم مسلمان بود. مسلمانى بسیار خوب و عامل به دستورات و احكام اسلام، و عارف به حقایق اسلام. ملاقاتى داشتیم با این خانم و آقاى پروفسور، پرسیدم: چطور شد كه مسلمان شدید؟ به شوخى گفتند: سؤالهاى خصوصى مى كنید؛ و بعداً توضیح دادند كه من سالها پیش در الجزایر مقیم بودم. فرانسویها در الجزایر زیاد بودند. یك روز در جاده عبور مى كردیم و در كنار جاده مزرعه اى بود، دیدم كسى رو به سمتى ایستاده و حركاتى انجام مى دهد. من از مشاهده این حركات كنجكاو شدم و از دیگران پرسیدم كه این حركات چیست؟ گفتند كه نماز مى خواند. گفتم ماشین را نگهدارید. كنجكاو شدم و رفتم سراغ این دهقان كه مشغول نماز بود. نشستم تا این كه نمازش تمام شد. پرسیدم كه چكار مى كنى و چه مى گویى؟ و چه مى خواهى و چرا این كار را مى كنى؟ توضیح داد كه در اسلام دستور است كه پنج وعده نماز بخوانید... وقتى من متوجه شدم كه در اسلام ارتباط با خالق به این اندازه آسان است، و به این اندازه عمیق و لطیف است، تكان خوردم و این سرآغازى شد براى تحقیق بیشتر پیرامون اسلام و این علت اصلى مسلمان شدن من بود.(1986)
داستانى از هدایت خاصّه خداوند
در یكى از شهرهاى «آمریكا» زنى مسلمان شده بود، در حالى كه در آن شهر، مسلمان دیگرى وجود نداشت تا به او درس اسلام بیاموزد. وقتى خبرنگاران براى تهیّه خبر به او مراجعه كردند. آن زن داستان ایمان آوردن خود را چنین تعریف كرد: «من در یك خانواده مسیحى زندگى مى كردم كه هیچ اسمى از اسلام در آن برده نشده بود و هیچ كدام از افراد خانواده درباره اسلام چیزى نمى دانستند هنگامى كه كودك بودم، هوش سرشار و استعداد فوق العاده اى كه خداوند به من داده بود، همه را به تعجّب مى انداخت. در آن هنگام من از انجام كارهاى زشت و ناروا خوددارى مى كردم و با این كه در این كشور، زن چادرى و باحجاب وجود ندارد، امّا من از همان هنگام كودكى، از این كه بدنم را به دیگران نشان بدهم، ابا داشتم، به همین خاطر تن پوشى براى خودم درست كرده بودم كه سر، دست ها و پاهایم را مى پوشانید. بالاخره چند سال قبل، شبى در خواب دیدم كه مردى روحانى و عبا به دوش به من فرمود: «من از سمتِ شرق مى آیم» آن گاه كتاب مباركى را كه در دست داشت به من نشان داد و فرمود: «راه نجات و سعادت تو در این كتاب است.» از خواب بیدار شدم و سه سال به دنبال آن كتاب، تمام كتابخانه ها را گشتم، شاید آن را بیابم ولى موفّق نشدم. روزى یك مسلمان هندى را دیدم پرسیدم از كجا مى آیى؟ گفت: از هند مى آیم و مسلمان هستم. من خواب خود را براى او تعریف كردم. او بعد از شنیدن سرگذشت من، دست در جیبش كرد و كتابى درآورد. دیدم همان كتابى است كه در خواب دیده ام؛ پرسیدم این چه كتابى است؟ گفت: این قرآن است كه خداوند بر آخرین پیامبرش حضرت محمّد(صلى الله علیه و آله) نازل نموده است.
سپس آن كتاب را به عنوان هدیه به من داد. پس از مدّتى ترجمه انگلیسى قرآن را به دست آوردم. دیدم همان چیزهایى را كه فطرت و عقل به من حكم مى كردند، در قرآن نیز همان دستورات آمده است.
این ماجرا، نشانه هدایت خاصّه خداوند مى باشد. هر كس كه هدایت الهى را بپذیرد و در طریق فطرتش گام بردارد و خواستار رشد و صلاح و سعادت باشد و آرزوى سعادت و خوشبختى و رفتن به بهشت را داشته باشد، خداوند او را به خودش وانمى گذارد، بلكه وى را هدایت مى كند. این از تأییدات غیبى الهى مى باشد.(1987)