گریه جانسوز آدم(علیه السلام) و جبرئیل براى مصائب امام حسین(علیه السلام)
در آیه 37 بقره مى خوانیم: «فَتَلَقّى آدمُ مِن رَبِّهِ كلماتٍ فَتابَ علیه؛ آدم(علیه السلام) (هنگام توبه از ترك اولى) كلماتى را از خداوند دریافت كرد (و با آنها توبه كرد) و خداوند توبه او را نپذیرفت.»
در كتاب الدرّ الثّمین، در تفسیر این آیه آمده است آدم (علیه السلام) در این هنگام عرش را دید كه در آن نام پیامبر(صلى الله علیه و آله) و امامان(علیهم السلام) نوشته شده بود. جبرئیل بر او نازل شد و به آدم تلقین كرد تا این كلمات را بگوید: «یا حمیدُ بِحقِّ محمّدٍ، یا عالىُ بحقِّ علىٍّ، یا فاطرُ بحقِّ فاطمَةَ، یا مُحسِنُ بحقِّ الحسنِ و الحسینِ، و مِنكَ الاحسانُ؛ اى خداى ستوده به حق محمّد، اى خداى ارجمند به حقّ على، اى آفریدگار به حقّ فاطمه، اى احسان بخش به حق حسن و حسین(علیهماالسلام)، و از توست احسان.»
آدم (علیه السلام) وقتى كه این كلمات را به زبان آورد، همین كه نام حسین(علیه السلام) به زبانش آمد، دلش شكست و قطرات اشك از چشمانش سرازیر گردید و گفت: «اى برادرم جبرئیل! علّت چیست كه با ذكر نام حسین(علیه السلام) قلبم مى شكند و اشكم جارى مى گردد؟!»
جبرئیل گفت: «اى آدم! بر این پسرت حسین(علیه السلام) مصیبت جانسوزى وارد مى شود كه همه مصیبتها در نزد آن كوچك است.»
آدم(علیه السلام) گفت: «برادرم جبرئیل! آن مصیبت چیست؟»
جبرئیل گفت: «حسین(علیه السلام) با لب تشنه و تنها و غریب و بى یار و یاور كشته مى شود. اگر او را در آن روز بینى چنین صدا مى زند: «وا عطشاه! وا قِلَّةَ ناصراه!؛ اى واى از سوز تشنگى، اى واى از كمى یاور!» از شدّت تشنگى آسمان در مقابل چشمانش تیره و تار مى گردد، هیچكس جواب او را جز با شمشیرها و وسیله كشتن نمى دهد، سر او را همانند گوسفند اما از قفا جدا مى كنند، و آنچه را از فرش و اسباب خانه دارد همه را غارت مى كنند، سرهاى او و یارانش را در شهرها مى گردانند، در حالى كه زنان اهلبیتش از كنار آن سرها عبور داده مى شوند...»
در این هنگام جبرئیل و آدم(علیهماالسلام) همچون زنان پسر از دست داده براى مصیبت حسین(علیه السلام) گریه كردند.(1854)
گریه رسول خدا(صلى الله علیه و آله)
رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در حجره امّ سلمه بود و به او فرمود: هیچكس را به دیدن من راه مده!
لحظاتى نگذشته بود كه امام حسین(علیه السلام) كه كودك خردسالى بود وارد شد، امّ سلمه نتوانست از ورود او جلوگیرى كند، پس به دنبال او وارد حجره شد و مشاهده كرد كه حسین (علیه السلام) روى سینه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) قرار گرفته است.
رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در حالى كه اشك مى ریخت و چیزى در دست داشت خطاب به امّ سلمه فرمود: جبرئیل هم اكنون به من خبر داد كه فرزندم حسین(علیه السلام) كشته خواهد شد. پس تربتى را كه در دست داشت به او داد و فرمود: «این خاك را نگهدار، وقتى دیدى به خون تبدیل شده است، بدان كه او را كشته اند.»
امّ سلمه گفت: اى رسول خدا! از پروردگار عزّ و جلّ بخواهید كه او را حفظ كند.
رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: «من درخواست كردم ولى به من وحى شد كه براى او درجه اى است كه هیچ كس به آن نمى رسد و شیعیانش را شفاعت مى كند و مهدى (علیه السلام) از فرزندان اوست، پس خوش به حال دوستان حسین، به خدا قسم كه شیعیان او روز قیامت رستگار خواهند شد.»(1855)
گریه امیر مؤمنان
عبداللَّه بن یحیى از پدرش نقل كرده است كه: با على(علیه السلام) به سوى صفّین مى رفتیم، چون به نینوا رسیدیم امیر مؤمنان(علیه السلام) فریاد زد: «اى اباعبداللَّه صبر كن! اى اباعبداللَّه صبر كن به شط فرات.»
عرض كردم: منظورتان از این سخنان چیست؟ فرمود: «روزى خدمت رسول خدا(صلى الله علیه و آله) رسیدم در حالى كه ایشان گریه مى كردند، پرسیدم چرا گریه مى كنید؟
فرمود: جبرئیل خبر كشته شدن حسین را در كنار شطّ فرات به من داد. سپس فرمود: آیا مى خواهى تربت پاكش را ببوسى؟» آنگاه مشتى از آن خاك را به من داد و من به آن خاطر مى گریستم.(1856)
همچنین نقل شده است كه: امیر مؤمنان(علیه السلام) به همراه دو نفر از اصحاب خود به صحراى كربلا رسید، چون وارد آن سرزمین شد گریست و فرمود: «این محلّ خوابیدن شتران ایشان است و این محلّ فرود آوردن بارهاى ایشان است، در اینجا خون ایشان ریخته مى شود خوشا به حال تو اى تربت! كه خونهاى دوستان خدا بر تو ریخته مى شود.»(1857)