فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

اصلاح عادتها

رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در یكى از مسافرتها در حالى كه اصحابش همراه بودند ظهر در منزلى فرود آمد، قرار شد گوسفندى ذبح شود و نهار از گوشت آن گوسفند تهیه شود. یكى از اصحاب گفت: سر بریدن گوسفند به عهده من.
دیگرى گفت: كندن پوست آن با من.
سومى گفت: پختن گوشت با من.
رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: «جمع كردن هیزم از صحرا با من.»
اصحاب عرض كردند: یا رسول اللّه! شما زحمت نكشید، شما بنشینید ما خودمان با كمال افتخار همه كارها را مى كنیم، ما راضى به زحمت شما نیستیم.
فرمودند: «مى دانم شما مى كنید لكن «ان اللّه یكره من عبده ان یراه متمیزا بین أصحابه؛ خداوند خوش ندارد از بنده اش كه او را ببیند در حالى كه در میان یارانش براى خود امتیازى نسبت به دیگران قائل شده است.
در سیرت رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) قضایا و داستانها از این قبیل زیاد است كه مى رساند آنها كوشش داشتند اینگونه عادتها را كه ابتدا كوچك به نظر مى رسد و همین ها منشأ تفاوتهاى بیجا در حقوق مى گردد هموار كنند.(1751)

اراده استوار مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى

نقل شده است كه معظم له در سن 65 سالگى در اثر نقاهتى به پزشك مراجعه كرد، پزشك پس از معاینات اولیه مى گوید: علائمى از بیمارى سل در شما مشاهده مى شود كه براى پیشگیرى از توسعه آن نخست باید سیگار را ترك كنید.
علامه تهرانى جواب مى دهند: من تا حالا در استعمال سیگار مرتكب اشتباهى شده ام و بعد از این، این اشتباه بزرگ را تكرار نمى كنم و به شما قول مى دهم كه از همین لحظه سیگار را ترك كنم و از همان روز آن را ترك كرد و هر وقت میل به سیگار پیدا مى كرد یك عدد آب نبات در دهان مى گذاشت.(1752)

مردم عادت داده مى شدند كه هیچ چیزى بر خلاف میل خلیفه بر زبان نیاورند

مقام معظم رهبرى فرمودند: دوران خلافت مروانى و سفیانى و عباسى، دورانى بود كه ارزشهاى اسلامى از محتواى واقعى خودشان خالى شدند. صورتهایى باقى ماند؛ ولى محتواها، به محتواهاى جاهلى و شیطانى تبدیل شد. آن دستگاهى كه مى خواست انسانها را عاقل، متعبّد، مؤمن آزاد، و دور از آلایشها، خاضع عندالله و متكبر در مقابل متكبران تربیت كند و بسازد -كه بهترینش، همان دستگاه مدیریت اسلامى در زمان پیامبر(صلى الله علیه و آله) بود- به دستگاهى تبدیل شد كه انسانها را با تدابیر گوناگون، اهل دنیا و هوى و شهوات و تملق و دورى از معنویات و انسانهاى بى شخصیت و فاسق و فاسدى مى ساخت و رشد مى داد. متأسّفانه در تمام دوران خلافت اموى و عباسى، این طور بود.
در كتابهاى تاریخ، چیزهایى نوشتند كه اگر بخواهیم آنها را بگوییم، خیلى طول مى كشد از زمان خود معاویه هم شروع شد. معاویه را معروفش كردند، یعنى مورّخان نوشتند كه او آدمى حلیم و با ظرفیت بوده و به مخالفانش اجازه مى داده كه در مقابلش حرف بزنند و هر چه مى خواهند، بگویند البته در برهه اى از زمان و در اوایل كارش. نوشته اند این كه او چه طور اشخاص و رؤسا و وجوه و رجال را وادار مى كرد كه از عقاید و ایمان خودشان دست بكشند و حتى در راه مقابله با حق، تجهیز بشوند، اینها را خیلى ها ننوشته اند، البته باز هم در تاریخ ثبت است و همینهایى را هم كه ما الان مى دانیم باز یك عده نوشته اند.
مردمانى كه در آن دستگاهها پرورش پیدا مى كردند عادت داده مى شدند كه هیچ چیزى را برخلاف میل و هواى خلیفه، بر زبان نیاورند. این، چه جامعه اى است؟! این چه طور انسانى است؟! این چه طور اراده الهى و اسلامى در انسانهاست كه بخواهند مفاسد را اصلاح كنند و از بین ببرند و جامعه را جامعه اى الهى درست كند آیا چنین چیزى ممكن است؟ «جاحظ» و یا شاید «ابوالفرج اصفهانى» نقل مى كند كه معاویه در دوران خلافتش، با اسب به مكه مى رفت. یكى از رجال آن روز هم در كنار او بود. معاویه سرگرم صحبت با آن شخص بود. پشت سر اینها هم عده اى مى آمدند. معاویه در حال صحبت با آن شخص بود. پشت سر اینها هم عده اى مى آمدند. معاویه مفاخر اموى جاهلى خودش را نقل مى كرد كه در جاهلیت، این جا این طورى بود، آن طورى بود، پدر من -ابوسفیان- چنین كرد، چنان كرد. بچه ها هم در مسیر، بازى مى كردند و ظاهراً سنگ مى انداختند. در این بین، سنگى به پیشانى كسى كه كنار معاویه اسب مى راند و حركت مى كرد، خورد و خون جارى شد. او چیزى نگفت و حرف معاویه را قطع نكرد و تحمل كرد. خون، روى صورت و محاسنش ریخت. معاویه همین طور كه سرگرم صحبت بود، ناگهان به طرف این برگشت و دید خون روى صورت اوست. گفت: از پیشانى تو خون مى ریزد. آن فرد، در جواب معاویه گفت: خون؟! از صورت من؟! كو؟ كجا؟ وانمود كرد كه از بس مجذوب معاویه بوده، خوردن این سنگ و مجروح شدن پیشانى و ریختن خون را نفهمیده است!
معاویه گفت: عجب، سنگ به پیشانیت خورده، ولى تو نفهمیدى؟! گفت: نه، من نفهمیدم. دست زد و گفت: عجب خون؟! بعد به جان معاویه و یا به مقدسات قسم خورده كه تا وقتى تو نگفتى، شیرینى كلام تو نگذاشت كه بفهمم خون جارى شده است! معاویه پرسید: سهم عطیه ات در بیت المال، چقدر است؟ مثلاً گفت: فلان قدر. معاویه گفت: به تو ظلم كرده اند، این را باید سه برابر كنند!
این، فرهنگ حاكم بر دستگاه حكومت معاویه بود.(1753)