فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

داستانها

نتیجه شهوترانى

اگر افراط در مسائل جنسى صورت گیرد و حدّ اعتدال آن رعایت نشود و انسان جلوى این بیمارى خطرناك را نگیرد، گاهى انسان حاضر مى شود براى رسیدن به آن خواسته شهوانى خود دست به هر جنایتى بزند. براى مثال در سال 1377 در روستاى برسمنان بابل واقع در 8 كیلومترى جاده آمل به بابل، مردى 26 ساله بنام احمد، پس از بازجویى مأموران انتظامى از او، متوجه میشوند او سه فرزند پسر خود بنامهاى رحمت 11 ساله، حامد 9 ساله و هادى 7 ساله را در یك چاهى بطور هولناك و وحشیانه مى اندازد و هر سه فرزند خود را میكُشد. پس از بازجویى متّهم انگیزه این قتل را ازدواج مجدّد با دخترى كه بصورت مخفیانه با هم رفت و آمد داشتند عنوان كرد. او گفت: بعد از چند سالى كه با همسر اولم ازدواج كردم، دل به دخترى بستم و قصد ازدواج با او را داشتم، حتّى به خواستگارى او هم رفتم، مادرش وقتى فهمید من داراى همسر و فرزند هستم بمن گفت: شما باید تكلیف بچّه هایت را روشن كنى، بعد با دخترم ازدواج نمائى و من تنها راهى كه براى خود دیدم از بین بردن فرزندانم بود و بعد از آن هم قصد كشتن همسر خود را داشتم.(1639)

برخورد قاطعانه حضرت با چشم چرانها

دو نفر از مردم مدینه به نام هاى «هیت» و «ماتع» بسیار سبك سر و خام بودند، اینان همواره مردم را با سخنان زشت مسخره مى كردند و براى فراهم كردن مایه و زمینه خنده دیگران به آزار و اذیّت مردم مى پرداختند.
روزى رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) شنید كه آنان مى گفتند: هنگامى كه به شهر طائف هجوم بردید و آنجا را فتح كردید، در كمین دختر «غیلان ثقفى» باشید تا شاید او را اسیر كنید و براى خود بردارید؛ چرا كه او زنى خنده رو، سیاه چشم، جا افتاده و قد كشیده است و هر گاه مى نشیند با شكوه و هر گاه سخن مى گوید كلامش دلرباست.
هنگامى كه رسول خدا سخنان آنان را شنید فرمود: «گمان مى كنم كه شما از آدم هاى سفیه و نادانى هستید غیرت و مردانگى ندارند، به همین علت زیبایى زنان را بدون شرم بیان مى كنید.» آنگاه حضرت دستور داد آنها را از مدینه اخراج كردند و به سرزمینى به نام «غرابا» تبعید نمودند، آنها فقط روزهاى جمعه حق حضور در مدینه را داشتند.(1640)
آرى! این برخورد قاطعانه رسول خدا و تبعید افراد هرزه اى مانند هیت و ماتع براى آن بود كه حضرت مى خواست بیمارى روحى اجتماع را مداوا كند، به همین خاطر ابتدا از مرهم هاى لازم كه همان مواعظ و نصایح بود، استفاده مى نمود؛ اما وقتى مى دید كه اینان مانند غده اى ممكن است جامعه را بیمار كنند آنان را ریشه كن مى نمود و تبعید مى كرد.