نام زن شیطان
گویند: واعظى روى منبر درباره شیطان، سخن مى گفت: یكى از حاضران پرسید: زن شیطان چه نام داشت؟ آن واعظ به او گفت این سؤالى است كه پاسخش را باید زیر گوشى داد، از پله هاى منبر بیا بالا تا پاسخ تو را بدهم. او از پله ها بالا رفت، گوشش را به دهان واعظ نزدیك كرد، واعظ به او گفت: اى بى غیرت! من چه مى دانم كه زن ابلیس چه نام دارد؟! من كه هنگام عقد او حاضر نبودم، دیگر مطلبى نیست كه بپرسى؟!
آن شخص برگشت و نشست، مردم از او پرسیدند كه واعظ چه گفت؟ گفت: هر كسى مى خواهد بفهمد خودش نزد واعظ برود تا در گوش او بگوید، چنان كه در گوش من گفت.(1540)
سؤالهاى بیهوده
بعضى از سؤالات، سؤالهایى است كه اساساً جواب ندارد. بدین معنى كه شما اگر جواب صحیحش را هم بدهید براى طرف قابل اثبات نیست. به عنوان مثال مطلبى یادم آمد و آن اینكه: وقتى امیرالمؤمنین على(علیه السلام) بر فراز منبر فرمود كه: «سلونى قبل ان تفقدونى؛ قبل از آن كه مرا از دست دهید هر چه مى خواهید از من بپرسید.»
یك شخص منافقى از پاى منبر بلند شد و گفت: اگر تو حالا همه چیز را مى دانى بگو! عدد این موهاى سر و ریش من چقدر است؟ (حالا فرض كنید عدد معیّنى دارد، مثلاً فرض كنید موهاى سر و ریش او 15496 تار باشد. حالا اگر كسى عدد دیگرى را گفت مگر این عملاً قابل اثبات است كه این عدد درست است یا خیر؟ مى شود موهاى سر و ریش یك نفر را یكى یكى بشماریم بعد ببینیم این جور درمى آید یا نه؟)
على(علیه السلام) جواب دیگرى واضح و روشن داد فرمود: «این سؤالى نیست كه كسى بخواهد بپرسد. یك جواب واضح، من به تو مى دهم و آن اینكه یك توله توى خانه ات دارى -یعنى یك بچه كوچك- كه این قاتل فرزند من خواهد بود.»
به جاى جواب، یك امرى كه قابل اثبات یا انكار براى طرف نیست چیز دیگرى در جوابش فرمود كه همه مردم بدون این كه احتیاجى به این جور جریانها داشته باشند، بعدها بطور روشن قضیه را درك كنند.(1541)
اهمیت به سؤال دیگران
آیت الله شیخ على صافى درباره آیت الله العظمى بروجردى، مى فرماید: «آن بزرگوار، از مذاكرات علمى و مطالعه، هیچگاه خسته نمى شد. یادم هست ایشان گاهى اوقات، از كارهاى روزانه و مراجعات، به شدت خسته مى شدند، به طورى كه مراجعات را نمى پذیرفتند و به استراحت مى پرداختند. در همین حال، اگر از ایشان مطلبى را سؤال مى كردیم، فوراً برمى خاستند و مى نشستند و به پاسخ و مذاكره مى پرداختند. به ایشان عرض مى كردیم: آقا! شما الآن فرمودید خسته ام، باید استراحت كنم. پاسخ دادند: «من از كارهاى علمى خسته نمى شوم». گاهى اوقات، اظهار تأسّف مى كردند كه من وقتى در بروجرد بودم، فراغت مطالعه و تحقیق داشتم، ولى اینجا همه اش گرفتار امورى شده ام كه مرا از تحقیق واداشته است.»(1542)