فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

داستانها

خدا را خواب فرا نمى گیرد

شبى كه بنا بوده فرداى آن حضرت موسى(علیه السلام) با ساحران مبارزه كند، رئیس ساحران به دیگران گفت: باید بفهمیم كه آیا موسى مانند ما ساحر و فریبكار است و یا این كه فرستاده خدا و درستكار است. براى این كار، امشب باید دو نفر به محلّ زندگى موسى رفته و هنگامى كه او در خواب است، عصایش را بدزدند و به اینجا بیاورند. اگر توانستند این كار را انجام دهند، معلوم مى شود كه موسى پیامبر نیست، ولى اگر نتوانستند بیاورند، معلوم مى شود او فرستاده خداست.
دو نفر از ساحران، داوطلب شدند كه به منزل حضرت موسى رفته و عصاى او را بدزدند. وقتى وارد خانه شدند، دیدند حضرت موسى خوابیده و عصایش، بالاى سرش افتاده است. تا آن ها به عصا نزدیك شدند، عصا به اژدها تبدیل شد و آن ها را دنبال كرد. آن ها هم به شدّت ترسیده و گریختند. ساحران بخت برگشته نزد رئیسشان رفته و گفتند: موسى خواب است امّا خداى موسى بیدار است و ما نمى توانیم آسیبى به او برسانیم. در آیة الكرسى مى خوانیم كه: «خداوندى، جز خداى یگانه زنده پاینده نیست. خداوندى كه هرگز كِسِل نمى شود و خواب او را فرا نمى گیرد.»(1391)

غلام سخن چین

شخصى براى خرید غلام به بازار برده فروشان رفت. عبدى را به او نشان دادند و گفتند: این برده هیچ عیبى ندارد، جز آنكه سخن چین است. او پذیرفت و عبد را با آن عیب خریدارى كرد و به منزل برد. بعد از گذشت چند روز آن عبد به همسر مولاى خود گفت: شوهرت تو را دوست نمى دارد و مى خواهد زن دیگرى بگیرد، اگر بخواهى من او را برایت سِحر مى كنم به شرط آنكه چند تار از موهاى او را برایم بیاورى؟
زن گفت: چطور موى او را برایت بیاورم؟ غلام گفت: وقتى كه خوابید با تیغ مقدارى از موهایش را قطع كن و بیاور تا كارى كنم كه به تو علاقمند شود!
سپس نزد شوهر او رفت و گفت: زن تو دوستى پیدا كرده و مى خواهد تو را به قتل برساند مواظب باش تا قضیه را بفهمى. مرد خود را به خواب زده بود كه زن با تیغ وارد شد. مرد به گمان اینكه او قصد قتلش را دارد از جا برخاست و زنرا به قتل رسانید.
اقوام زن كه از قضیه مطلع شدند، همگى آمدند و آن مرد را به قتل رساندند. قبیله آن مرد هم به مقابله با اقوام زن پرداختند و جنگ و جدال و قتل و خونریزى بین دو طایفه به راه افتاد و تا مدتها خصومت و درگیرى بین آنها وجود داشت.(1392)