شوخى هاى كودكى
در روز اولى كه من به دبستان رفته بودم، معلم از بچه ها پرسید، چه كسى مى تواند، یك شعر براى ما بخواند؟ یكى از بچه ها به نام محمد شریفى گفت: من مى توانم. معلم هم، گفت: بلند شو و بخوان. گفت: پیشى پیشى زن من مى شى یا نمى شى. بقیه اش را من یادم نمى آید. اما از آن زمان به بعد این آقاى محمد شریفى بنده خدا، در محله ما معروف شد به محمد پیش پیش. الآن هم كه زن و بچه و نوه دارد تا نگویید، محمد پیشى پیشى، او را نمى شناسند.(1310)