فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

مانع باران

سالى در بنى اسرائیل قحطى شد، حضرت موسى(علیه السلام) چند بار نماز استسقاء خواند و طلب باران كرد، اما خبرى از باران نشد. خداوند به حضرت موسى(علیه السلام) وحى كرد: «من بخاطر آنكه یك نفر در میان شماست و سخن چین است و اصرار بر نمامى دارد، دعاى شما را مستجاب نمى كنم.»
عرض كرد: خدایا آن شخص كیست؟ فرمود: «اى موسى! شما را از غیبت نهى مى كنم، حال خودم نمامى كنم؟! بگو همه توبه نمایند، تا دعایشان مستجاب شود.»
همه توبه كردند و خداوند باران رحمت را بر آنها نازل كرد.(1273)
در خبرى دیگر آمده است: كه آن شخص درباره حضرت موسى(علیه السلام) غیبت كرده بود و موسى(علیه السلام) تقاضاى شناسائى آن شخص را كرد و خداوند فرمود: «من سخن چینى را زشت دارم حال خود سخن چینى كنم؟!»

شیطان در مجلس ناسزاگو

روزى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) با ابوبكر كنار هم نشسته بودند. در این موقع شخصى آمد و به ابوبكر دشنام داد.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) ساكت و آرام نظاره گر بود. وقتى شخص دشنام دهنده ساكت شد، ابوبكر به دفاع از خود به جوابگوئى و دشنام دادن به او پرداخت.
همین كه ابوبكر زبان به ناسزاگوئى باز كرد، پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) از جاى برخاست تا از نزد ایشان دور شود. وقتى كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) از جاى خود بلند شد، به ابوبكر گفت: «اى ابوبكر، وقتى كه آن شخص به تو دشنام مى داد، فرشته اى از جانب خداوند به دفاع از تو جوابگوى او بود، اما هنگامى كه تو شروع به ناسزاگوئى كردى آن فرشته شما را ترك كرده و از نزد شما دور شد و به جاى او شیطان آمد. من هم كسى نیستم كه در مجلسى بنشینم كه در آن مجلس شیطان حضور داشته باشد.»(1274)

غلام سخن چین

شخصى براى خرید غلام به بازار برده فروشان رفت. عبدى را به او نشان دادند و گفتند: این برده هیچ عیبى ندارد، جز آنكه سخن چین است. او پذیرفت و عبد را با آن عیب خریدارى كرد و به منزل برد. بعد از گذشت چند روز آن عبد به همسر مولاى خود گفت: شوهرت تو را دوست نمى دارد و مى خواهد زن دیگرى بگیرد، اگر بخواهى من او را برایت سِحر مى كنم به شرط آنكه چند تار از موهاى او را برایم بیاورى؟
زن گفت: چطور موى او را برایت بیاورم؟ غلام گفت: وقتى كه خوابید با تیغ مقدارى از موهایش را قطع كن و بیاور تا كارى كنم كه به تو علاقمند شود!
سپس نزد شوهر او رفت و گفت: زن تو دوستى پیدا كرده و مى خواهد تو را به قتل برساند مواظب باش تا قضیه را بفهمى. مرد خود را بخواب زده بود كه زن با تیغ وارد شد. مرد به گمان اینكه او قصد قتلش را دارد از جا برخاست و زن را به قتل رسانید.
اقوام زن كه از قضیه مطلع شدند، همگى آمدند و آن مرد را به قتل رساندند. قبیله آن مرد هم به مقابله با اقوام زن پرداختند و جنگ و جدال و قتل و خونریزى بین دو طایفه به راه افتاد و تا مدتها خصومت و درگیرى بین آنها وجود داشت.(1275)