شعر
با كس مگوى رازِ دل خود، گمان مدار
كز صد هزار دوست، یكى مَحرم اوفتد
«صائب تبریزى»
خامُشى بِهْ كه ضمیر دل خویش
به كسى گفتن و گفتن كه مگوى
«سعدى»
لب مگشا گرچه در او نوش هاست
كز پسِ دیوار، بسى گوش هاست
«نظامى»
شنیدَستى كه هر سرّ كز دو بگذشت
به اندك وقت، وِرد هر زبان گشت
حكیمى گفت كان دو جز دو لب نیست
كز آن، سرّ بگذرانیدن ادب نیست
بسا سرّ كز دو لب افتد به بیرون
درون صد دلاور را كنَد خون
«جامى»
نكات
رازى كه از دلِ انسان بیرون آمد دیگر راز نخواهد بود.
راز دیگران را همچون رازهاى خودمان حفظ و كتمان كنیم.
افشاء راز و سرِّ دیگران گناه است.
راز و سرِّ زندگى را به دیگران نگوییم كه هر چند الان از دوستانِمان باشند در آینده ممكن است روبروى ما قرار گیرند و رازمان را فاش كنند.
از خصوصیّات خالِقمان رازنگهدارى است.
در سیره عملى انبیاء و اولیاء دین راز نگهدارى بخوبى مشهود است. آنان ملجأ و پناهِ همگان بودند.
هیچ سرّ و رازى نزدِ خداوند سربسته نمى ماند.
كتمان سرّ و راز به معناىِ كتمانِ تجربیّات و تاریخِ دیگران نیست و باید در جدا كردن این دو مسئله دقّت نمود.
روزِ قیامت رازها و اسرار برملا خواهد شد از آن روز بترسیم و گناه نكنیم.
رازهاى سیاسى و اجتماعى به مراتب از رازهاى فردى اهمیّتِ بیشترى دارند. قضیه معروف ابولبابه جهت فاش نمودن سرِّ جنگى مسلمانان بود.