آموزش قرآن در كلاس انگلیسى
برادر محمد رضا قبادى چنین نقل مى كند: در یكى از دبیرستانهاى قزوین مشغول تدریس قرآن بودم. بعضى روزها با همراهى دانش آموزان دقایقى را صرف جمع خوانى مى كردیم تا آنان آیات را بهتر فراگیرند و به خوبى در ذهنشان باقى بماند. روزى در حین تدریس، صداى بلند دبیر انگلیسى كه به همراه دانش آموزان در كلاس كنارى یك متن انگلیسى را جمع خوانى مى كردند، شنیده مى شد و براى كلاس ما مزاحمت ایجاد كرده بود البته این مزاحمت طبیعى و قابل تحمّل بود ولى بدون اینكه ذره اى صبر و تحمّل كنم یكى از دانش آموزان را فرستادم به كلاس كنارى كه به دبیر آن كلاس بگوید: صداى بلند و جمع خوانى كلاس شما براى كلاس ما مزاحمت ایجاد كرده است لطف بفرمایید و رعایت كنید. هیچگاه فكر نكرده بودم كه در كلاس قرآن همیشه دقایقى را به همراهى دانش آموزان با صداى بلند جمع خوانى قرآن را انجام مى دادیم و هیچ زمانى نبود كه آن دبیر انگلیسى اعتراضى كرده باشد. از اتفاق در ترم بعد با همان كلاس درس قرآن داشتم. در این كلاس دانش آموزان توجه بیشترى نسبت به قرآن داشتند و هنگام تلاوت قرآن سكوت معنادارى مى كردند و بیش از انتظار تصوّرم سكوت بود. پس از زنگ تفریح یكى از دانش آموزان را به آرامى صدا كردم و از او سؤال كردم، چرا كلاس شما در زمان تلاوت قرآن توجه عجیبى به آیات دارند؟ او گفت: این را از رفتار دبیر انگلیسى ترم پیش یاد گرفتیم. گفتم: چگونه؟ مگر او چه سخنى براى شما گفته بود؟ او گفت: همیشه كلاس زبان انگلیسى ما زمانى بود كه شما در كلاس كنارى درس قرآن داشتید و شما و دانش آموزان هر هفته وقتى به صورت جمع خوانى قرآن تلاوت مى كردید و صدایتان در كلاس ما شنیده مى شد معلّم انگلیسى ما این آیه را مى خواند: «و اذا قُرِى ءَ القُرآنُ فَاْتَمِعوا له و اَنْصِتوا(1101)؛ وقتى قرآن خوانده مى شود به آن گوش فرادهید و سكوت كنید.» خود سكوت مى كرد و به قرآن گوش مى داد و پس از قطع شدن صدا درسش را ادامه مى داد. با خود اندیشیدم كه مى شود در كلاس زبان انگلیسى هم قرآن یاد داد.(1102)
لمس آیات
ابوبشر، عمرو بن عثمان بن قنبر معروف به «سیبویه» (متوفاى 180 ق) از نحاة مشهور و صاحب كتاب گران سنگ الكتاب در موضوع علم نحو است. این كتاب از بهترین كتابهاى جهان در فن خود است. در الكتاب سیبویه، به سیصد و چند آیه از قرآن مجید استشهاد شده است. گویند: ابوعثمان مازنى -نحوى معروف عرب- حاضر نشده بود این كتاب را به یكى از اهل ذمّه تدریس كند تنها به خاطر این كه دست غیر مسلمان آیات قرآن را لمس نكند با توجه به اینكه پول فراوانى (یكصد دینار) به عنوان حق التدریس به وى پیشنهاد كرده بودند.(1103)
چهار دینار
یك روز كه ابوذر مریض بود، به عصا تكیه كرد و نزد عثمان آمد، دید صد هزار درهم جلو عثمان، و جمعیتى هم اطرافش نشسته انتظار دارند این مال را میانشان قسمت كند.
ابوذر: این چه مالى است از كجا و مصرفش چیست؟
عثمان: این صدهزار درهم است از محلى آورده اند، منتظریم این مقدار هم بر آن افزوده شود تا بعد چه تصمیم بگیریم.
ابوذر: صد هزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟
عثمان: البته صد هزار درهم.
ابوذر: یاد دارى شبى با تو خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله) شرفیاب شدیم، حضرت بحدى محزون و غمناك بود كه جواب سلام درستى به ما نداد، روز بعد ما خدمت ایشان رسیدیم، او را خندان و خوشحال یافتیم، گفتیم پدر و مادرمان به قربانت دیشب شما را خیلى محزون دیدیم و امروز چنین خندان؟ فرمود: «آرى دیشب چهار دینار از بیت المال مسلمین پیش من بود كه تقسیم نكرده بودم، مى ترسیدم اجلم فرا رسد و این مال من تلف شود، اما امروز آن را به مصرف رسانیده خوشوقتم.»(1104)