فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

چشم شورى قوم بنى اسد

قومى از بنى اسد معروف به چشم بد و چشم شور بودند. گفته اند چشمِ آنها به قدرى شور بود كه اگر به گوشت نیاز داشتند، به یكى از كنیزكانِ خود مى گفتند، برخیز و زنبیل بردار تا پاره گوشت براىِ ما بیاورى! او حركت مى كرد و مى آمد و هر كجا شتر یا گاو یا گوسفندى نیكو مى دید، مى گفت، «ما احسنها و ما رأیت مثلها!؛ چقدر زیباست و من مثلِ آن را تا به حال ندیده ام.» پس بلافاصله حیوان از پا مى افتد و صاحبِ آن را از روىِ ناچارى، آن را مى كُشت و یك قسمتى از آن را به كنیز مى داد و او مى گرفت و به پیشِ صاحبش مى بُرد. در میانِ این طایفه مردى بود كه به غایت چشمِ شورى داشت كه بر هر چه مى افكند، از پاى مى افتاد یا مى مُرد و یا آن را مى كُشتند.(917)

تأثیر چشم زخم در محمد حنفیه

یكى از مواردِ تأثیر چشم زخم در مورد محمد حنفیه فرزند امیرالمومنین على(علیه السلام) واقع شد كه چون در جنگِ صفّین شجاعتى از ایشان ظاهر شد، سه مرتبه به لشكرِ معاویه حمله كرد. پس او را چشم زدند طورى كه یك طرفِ بدنش فلج شد و قدرت بر حركت نداشت و لِذا همراه برادرش به كربلا نیامد.(918)

بازوبند یوسف(علیه السلام)

گفته اند كه آبِ آن چاهى كه برادران یوسف(علیه السلام) وى را در آن انداختند تلخ بود، چون یوسف در چاه آرام گرفت آبِ آن خوش گشت و چاهِ تاریك، روشن شد، امّا بر بازوىِ وى تعویذى بسته بود كه یعقوب آن را از بیمِ چشم زخم بر وى بسته بود، و در آن تعویذ پیراهنِ ابراهیم خلیل بود، پیراهنى از حریرِ بهشت كه جبرئیل آن روز كه ابراهیم را برهنه در آتشِ نمرود مى افكندند، از بهشت آورده بود، و بعد از ابراهیم، اسحاق از وى به میراث برد و بعد از اسحاق، یعقوب. آن ساعت كه یوسف برهنه در چاه آمد، جبرئیل آن تعویذ بگشاد و پیراهن بیرون آورد و در یوسف پوشانید.(919)