سبقت از قضا و قدر
محال و ممتنع نیست كه خدایتعالى براىِ یك نوع از مصلحت، عادت را جارى بر صحّتِ چشم زخم كرده باشد و بر همین مبنا هم تمامِ مفسّرین اتّفاق نموده و عقلا هم تجویز نموده اند و مانعى هم از آن نیست و در خبر آمده است كه اسماء بنت عمیس همسرِ جناب جعفر طیّار و مادر عبداللَّه، شوهرِ حضرت زینب و (مادر محمّد بن ابى بكر) عرض كرد: «یا رسول اللَّه! به فرزندانِ جعفر، اثرِ چشم زود اثر مى كند. [- فرزندانِ جعفر بن ابى طالب سپید اندام بودند -] آیا اجازه مى فرمایید كه آن ها را از چشمِ بد تعویذ كنم؟» پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمودند: «آرى!» و جبرئیل این رقیه (تعویذ) را براى پیامبر(صلى الله علیه و آله) آورد: «بسم اللَّه ارقیك من كل عین حاسد الله یشفیك» پس حضرت فرمودند: «نعم فلو كان شى یسبق القدر یسبقه العین؛ اگر از قضاء و قدر چیزى سبقت مى گرفت، هر آینه چشم بود.»(916)
چشم شورى قوم بنى اسد
قومى از بنى اسد معروف به چشم بد و چشم شور بودند. گفته اند چشمِ آنها به قدرى شور بود كه اگر به گوشت نیاز داشتند، به یكى از كنیزكانِ خود مى گفتند، برخیز و زنبیل بردار تا پاره گوشت براىِ ما بیاورى! او حركت مى كرد و مى آمد و هر كجا شتر یا گاو یا گوسفندى نیكو مى دید، مى گفت، «ما احسنها و ما رأیت مثلها!؛ چقدر زیباست و من مثلِ آن را تا به حال ندیده ام.» پس بلافاصله حیوان از پا مى افتد و صاحبِ آن را از روىِ ناچارى، آن را مى كُشت و یك قسمتى از آن را به كنیز مى داد و او مى گرفت و به پیشِ صاحبش مى بُرد. در میانِ این طایفه مردى بود كه به غایت چشمِ شورى داشت كه بر هر چه مى افكند، از پاى مى افتاد یا مى مُرد و یا آن را مى كُشتند.(917)