فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

توفیق و عدم توفیق در یك خانواده

«قرظة بن كعب انصارى» از صحابه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و از یاران امیرمؤمنان على(علیه السلام) بود و در جنگهاى امیرمؤمنان(علیه السلام) حضور داشت، آن حضرت ولایت فارس را به او واگذار كرد و در سال 51 درگذشت. «عمر بن قرظة» یكى از فرزندان اوست كه قبل از آغاز جنگ در كربلا به امام حسین(علیه السلام) پیوست و حضرت او را براى ارشاد نزد عمر بن سعد مى فرستاد. این جریان ادامه داشت تا آمدن شمر بن ذى الجوشن و چون شمر به كربلا آمد این ارتباط قطع شد. او در روز عاشورا از امام حسین(علیه السلام) اجازه گرفت و به میدان آمد و رجز خوانى كرد و آنگاه به مبارزه پرداخت، سپس براى دفاع از امام حسین(علیه السلام) نزد آن حضرت شتافت.
«ابن نما» نقل مى كند كه: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمى گذاشت تا به امام حسین(علیه السلام) اصابت كند، ولى در حالى كه جراحت زیادى برداشته بود رو به امام كرد و گفت: آیا به عهد خود وفا كردم؟ حضرت فرمود: آرى تو زودتر از من به بهشت خواهى رفت، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو كه من هم به دنبال تو خواهم آمد. عمر پس از شنیدن این سخنان بشارت آمیز به روى زمین افتاد و به ریاض جنّت پر كشید. اما برادرش «على» كه با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، چون برادرش را كشته دید، از میان سپاه كوفه بیرون آمد و صدا زد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را كشتى. امام حسین(علیه السلام) فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت كرد و تو به گمراهى كشیده شدى. گفت: خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم، و به طرف امام حمله كرد. «نافع بن هلال» او را با ضربت نیزه از پا درآورد و روى زمین انداخت، یاران او آمدند و او را از معركه بیرون بردند و زخمهایش را مداوا كردند تا بهبودى یافت.(798) این است كه حضرت جواد الائمه(علیه السلام) مى فرماید: نشانه اول مؤمن این است كه: توفیقٌ مِنَ اللَّه.

شعر

به توفیق و به تأیید الهى
مراد بندگان گردد میسّر(799)
مرا توفیق نیكو بندگى دِه
دلم را زنده دار و زندگى دِه(800)
توفیق، رفیق اهل تصدیق شود
زندیق، در این طریق صدّیق شود(801)
هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعاى شب و وِردِ سحرى بود(802)

نكات

امیر مؤمنان (علیه السلام) مى فرماید: «اِنَّ اللَّهَ سُبحانَهُ اذا اَرادَ بَعَبْدٍ خیراً؛ هر گاه خداوند سبحان خوبى بنده اى را بخواهد، وفَّقَه لِاِنْفاذِ اَجَلِهِ فى اَحسَنِ عَمَلِهِ؛ به او توفیق مى دهد تا عمرش را در بهترین كارهایش سپرى كند، و رِزْقَهُ مُبادِرَةَ مَهَلِهِ فى طاعَتِهِ قبلَ مَوتِهِ(803)؛ و شتافتن در طاعت او پیش از فرا رسیدن مرگ را روزیش مى كند. بنابراین براى كارهاى نیك و انجام كارهاى خیر، قبل از هر چیز باید با ترك گناهان از خدا توفیق خواست، چرا كه تا توفیق از جانب او نباشد، آدمى موفق به انجام كار نیكى نمى شود، چه بسیار كسانى كه داراى نعمت زندگى و مال و ثروت هستند، اما موفق به خرج این سرمایه عظیم در راه خدا نمى شوند، و چه بسیار انسان هاى فقیرى كه چندان از نظر اوضاع زندگى در رفاه نیستند؛ اما به خاطر داشتن توفیق از خرج كردن عمر و مال خود در راه خدا داراى موفقیت زیادى هستند. آیه 73 سوره مباركه انبیا ضمن برشمردن برخى از ویژگیهاى گروهى از پیامبران مى فرماید: انجام دادن كارهاى نیك را به آنها وحى كردیم؛ «و اوحَینا الَیهِم فِعلَ الخَیراتِ». برخى گفته اند: مراد از وحى در این آیه ممكن است وحى تشریعى و همچنین وحى تكوینى به معناى توفیق انجام دادن كارهاى نیك باشد. برخى دیگر اعتقاد دارند این وحى، نوعى امداد غیبى بود كه آنان را به سوى كارهاى شایسته مى كشاند. هم چنان كه توفیق توبه از خداست، باید چگونگى و راه توبه را نیز از خداوند دریافت كنیم. هدایت و توفیق انجام عبادات، از طرف خداست. توجّه به توفیق الهى از یك سو و خطاها و گناهان گذشته خود از طرف دیگر، عشق و علاقه انسان را به الطاف خداوند زیاد مى كند. مغفرت، با توفیق و اذن الهى است. بر خلاف مسیحیّت كه آمرزش را بدست بزرگان خود مى دانند. «وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ»(804). اصرار بر گناه، توفیق توبه را از انسان مى گیرد. هر جا حسن نیّت و بناى اصلاح باشد، توفیق الهى هم سرازیر مى شود. «إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما»(805) به عقل و تدبیر خود مغرور نشوید، توفیق را از خداوند بدانید. «یُوَفِّقِ اللَّهُ». از سنّت هاى الهى آن است كه براى پاكدلان حق پذیر، شرح صدر قرار دهد و لجوجانِ گریزان از ایمان را گرفتار سلب توفیق و رجس سازد. گناه، مقدّمه مُهر خوردن بر دل و مانع درك صحیح و سبب سلب توفیق از انسان است. حسن عاقبت، نیاز به دعا، استمداد و توفیق الهى دارد. از سنّت هاى الهى این است كه فیض خود را به افراد مستعد عطا مى كند و به هر كس به مقدار لیاقت و استعداد حق پذیرى كه در خود ایجاد كرده، توفیق داده و لطف مى كند. «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُم»(806). «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِین(807)؛ (منافقان) اگر تصمیم جدّى بر رفتن به جبهه داشتند، ساز و برگ جهاد آماده مى كردند. ولى خداوند، انگیزه و بسیج آنان را (به خاطر كوردلى و نالایقى) خوش نداشت و آنان را (از رفتن به جبهه) بازداشت و به آنان گفته شد: همنشین خانه نشینان (كودكان و سالمندان و بیماران) باشید. منع و بازداشتن خدا از شركت در جبهه و جهاد، به معناى سلب توفیق است، نه منع عملى. شركت در جهاد، توفیق الهى است كه از نااهلان سلب شده است. حركت در صراط مستقیم، توفیق الهى مى خواهد. اراده كارها از ما، ولى میزان توفیق از خداست. عامل شقاوت و بدبختى انسان ها، اختیار و خواست خودشان است، ولى سعادت آنها با توفیق الهى است.