فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

خزیمة و پادشاه روم

(خزیمة ابرش) پادشاه عرب بدون مشورت پادشاه روم كه از دوستان صمیمى وى بود كارى انجام نمى داد. رسولى را به نزد او فرستاد، و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست. او در نامه اش نوشت: من براى هر یك از دختران و پسران خویش مالى زیاد و ثروتى فراوان قرار دادم كه بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این كار چیست؟
پادشاه روم جواب فرستاد كه: ثروت، معشوق بى وفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است كه، آنان را از مكارم اخلاق و خویهاى پسندیده برخوردار كنید، تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.(713)

همراه ناآزموده

سعدى گوید: یكسال از تنگه بین بلخ و هرى به سفر مى رفتم. راه سفر امن نبود زیرا رهزنان خونخوار در كمین مسافران و كاروانها بودند. جوانى به عنوان راهنما و نگهبان به همراه من حركت كرد.
این جوان انسانى نیرومند و درشت هیكل بود و براى دفاع با سپر، ورزیده بود و در تیراندازى مهارت داشت. زور و نیرویش در كمان كشى به اندازه ده پهلوان بود، ولى یك عیب داشت و آن اینكه با ناز و نعمت و خوشگذرانى بزرگ شده بود. جهان دیده و سفركرده نبود، بلكه سایه پرورده بود، با صداى غرش طبل دلاوران آشنا نبود و برق شمشیر سواركاران را ندیده بود.
اتفاقاً من و این جوان پشت سر هم حركت مى كردیم و هر مانعى كه سر راه بود بر طرف مى كرد.
ما همچنان به راه ادامه مى دادیم كه ناگاه دو نفر رهزن، از پشت سنگى سر برآوردند و قصد جنگ ما نمودند، در دست یكى از آنها چوبى و در بغل دیگرى پتكى بود.
به جوان گفتم: چرا درنگ مى كنى اكنون هنگام زور آزمایى است؟ دیدم تیر و كمان از دست او افتاده و لرزه بر اندام شده و خود را باخته است، كار به جایى رسید كه چاره اى جز تسلیم نبود، همه بار و بنه و اسلحه و لباسها را در اختیار آن دو رهزن قرار دادیم و با جان سالم از دست آنها رها شدیم.(714)

شعر

بچه عزیز است، تربیت او عزیزتر است.
«امثال و حكم دهخدا»
تمتّعى كه من از فضل در جهان بردم
همان جفاى پدر بود و سیلى استاد
«ظهیر»
چوب تر را چنان كه خواهى پیچ
نشود خشك جز به آتش راست
«سعدى»
با پسر، قول زشت و فحش مگوى
تا نگردد لئیم و فاحشه گوى
«اوحدى»
فرزند همان كند به هر حال
كز مادر خویش و از پدر دید
«امثال و حكم دهخدا»