فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

معامله رضاخان با منافع این ملت

شما جوانان عزیز بدانید در این كشورى كه شما زندگى مى كنید، امروز هیچ گونه تسلطى -نه آمریكا و نه هیچ قدرت دیگرى- بر این كشور و بر سیاستهاى این كشور و بر دولت این كشور ندارد. در این كشور، سفیر آمریكا و سفیر انگلیس، هر چه مى خواستند به رؤساى این كشور دیكته مى كردند یك روزى آنها همان گونه انجام مى دادند. آن روز اگر سفیر آمریكا در مهمترین مسائل جهانى و داخلى نظرى داشت؛ آن نظر را به محمد رضا پهلوى كه شاه ایران بود، و یا نخست وزیر او و یا به هر یك از وزراء مى گفت؛ محال بود آنها بر طبق آن عمل نكنند حتى اگر بر خ
لاف منافع شخصى آنها هم بود، ناچار بودند عمل كنند. مدتى تلاشى مى كردند، دست و پایى مى زدند، لیكن مجبور بودند عمل كنند. تسلط بیگانه ها در این كشور این طورى بود. در این كشور، قرارداد نفت ایران و انگلیس داشت مدتش تمام مى شد، چند نفر در دوره پهلوى اول نشستند قراردادى را تنظیم كردند كه تا حدودى منافع ایران در آن رعایت مى شد. رضاخان وارد جلسه هیأت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزیر ذى ربط برداشت و همان جا جلوى چشمانشان داخل بخارى انداخت و سوزاند. چرا؟ چون قبلاً سفیر انگلیس و فرستاده انگلیس پیش او آمده بود و یكى دو ساعت با او جلسه خصوصى برگزار كرده بود و در آن جلسه خصوصى، آنچه باید به آن شخص بگوید، گفته بود و او هم آمد چیزى را كه حتى اندكى منافع ایران را تأمین مى كرد و دشمن و بیگانه آن را تحمل نمى كرد، داخل بخارى انداخت و سوزاند و از بین برد عزیزان من تمام تاریخ دوران پهلوى در این كشور، این گونه گذشته است. منافع ملت تاول كار تحت الشعاع منافع انگلیس بعد هم در این سى، چهل سال اخیر، تحت الشعاع منافع آمریكا بود.
اگر منافع آمریكا در چیزى بود، در كارى بود، در معامله اى بود، محال بود كه مسئولان این كشور برخلاف آن رفتار كنند؛ بر طبق نظر آنها رفتار مى كردند. انقلاب آمد، این بساط غلط، این معامله غلط، این رابطه بسیار تحقیرآمیز و ذلّت بار را به هم زد.(689)

شعر

درختى كز جوانى كوژ(690) برخاست
چو خشك و پیر گردد كِى شود راست؟
«نظامى»
هر كه در خُردیَش ادب نكنند
در بزرگى فلاح از او برخاست
پرتو نیكان نگیرد هر كه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گِردكان بر گنبد است
«سعدى»
به روز تجربه روزگار بهره بگیر
كه بهرِ دفع حوادث تو را به كار آید
«منسوب به رودكى»
جهان سَر به سَر حكمت و عبرت است. «فردوسى»
نرود مرغْ سوى دانه فراز
چون دگر مرغ بیند اندر بند
«سعدى»

نكات

«من واقعاً به شما برادران و خواهران ( جوانان ) عزیز توصیه مى كنم كه با تاریخ آشنا بشوید. تاریخ، درس است. از تاریخ خیلى درس ها مى شود آموخت و خیلى تجربه ها مى شود به دست آورد. عده اى سعى مى كنند حوادث روزگار ما را یك حوادث استثنایى كه به هیچ وجه از تاریخ قابل استفاده نیست، معرفى كنند.(691)
تاریخ آئینه تمام نماى ملل گذشته است. در آن علل بدبختى نافرجامى، و یا پیروزى و كامرانى ملّتها منعكس مى باشد. یكى از خوشبختى هاى ما همین است كه نخستین نفراتى نیستیم كه قدم به صفحه زمین گذارده ایم. چشمهاى بیدار ستارگان شاهد زندگى میلیونها مردمى بوده است كه پیش از ما روى این زمین زندگى داشته اند و داراى نشاطها و غمها، روشنیها و تیرگیها، عشقها و كینه ها، جنگها و صلح ها، هزاران صحنه مختلف زندگى بوده اند. گرچه آنان بسیارى از اسرار زندگى خود را براى همیشه با خود به خاك برده اند و همراه وجودشان به دریاى فراموشى ریخته شده است، ولى قسمتهاى قابل توجه زندگى آنها را نویسندگان یا طبقه هاى زمین و یا ویرانه هاى به ظاهر ساكت، براى ما حفظ كرده، و آزمایشگاهى بزرگ و پرقیمت از آن براى ما ساخته اند. مطالعه صفحات تاریخ پیشینیان، بررسى در لابه لاى طبقات زمین و دقّت در آثار پرشكوه و عبرت انگیز آنها بسیار آموزنده است و عمر ما را به مقیاس قابل ملاحظه اى زیاد مى كند.
حاصل عمر، جز یك مشت تجربه چیزى نیست. آیا تاریخ عالیترین تجربیات را در اختیار ما نمى گذارد؟! مگر نه تاریخ آئینه تمام نماى زندگى ملل گذشته است و در آن علل بدبختى و نافرجامى و یا پیروزى و كامرانى ملّتها منعكس مى گردد؟! كتاب آسمانى ما دستور مى دهد كه زندگى اقوام گذشته را بخوانیم و از خصوصیّات زندگى آنها درس عبرت بگیریم. امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: «فرزندم اگر چه من با ملل گذشته همزمان نبودم، اما تاریخ آنها را با دقّت خوانده ام و به پستیها و بلندیهاى روزگار و قوانین ملل واقف شده ام. من آنچنان تاریخ آنها را خوانده و بر آن مسلّطم كه گوئى با آنها زندگى كرده ام و در حوادث زندگى با آنها همقدم بوده ام.» تاریخ بهترین راهنماى نسل حاضر است و تدریس آن به مراتب از تدریس فیزیك و شیمى مشكل تر مى باشد. مسائل فیزیك و شیمى فرمول دارد. اگر استاد بر فرمولها مسلّط باشد به خوبى مى تواند از عهده تدریس برآید، اما تاریخ غور و بررسى و به اصطلاح اجتهاد و قضاوت لازم دارد. معلّمان تاریخ تا این قوّه را در خود احساس نكنند نمى توانند از عهده نتایج عالى تاریخ برآیند. بنابراین هر شخص تاریخ دان را نمى توان مورّخ نامید.
هزار نكته باریكتر ز مو اینجاست
نه هر كه سر نتراشد قلندرى داند
كوشش كنیم رموز تاریخ را بفهمیم، والاّ سرودن تاریخ سودى ندارد. رموز تاریخ همان داروهاى تلخ تاریخ است كه انسان پس از دقّت كامل بدست مى آورد و مى تواند بیماریهاى فردى و اجتماعى را معالجه كند.
خوب است هر فرد بینا خصوصاً افرادى كه زمامدار مردم و مصدر كار مى باشند، تاریخ انگلستان، تاریخ انقلاب كبیر فرانسه، بالاخص تاریخ اسلام و سرگذشت سقوط بنى امیّه و انقلاب بنى عباس را به دقّت بررسى كنند و علل سقوط آنهائى را كه سالیان دراز بر مردم حكومت مى كردند به دست بیاورند.
اصولاً باید كوشش كنیم روح مطالعه و خواندن كتاب را در خود ایجاد كنیم؛ زیرا مطالعه سطح فكر را بالا مى برد و قواى دماغى را تقویت مى كند. امروزه مقدار مصرف كاغذ در هر كشور، مقیاس تمدّن و ترقّى آن است و مى گویند سویس كه مهد تمدّن است، از تمام ممالك جهان نسبت به جمعیّت خود بیشتر كاغذ مصرف مى كند. آمارهاى دقیقى از تعداد و تیراژ كتابهائى كه در یك كشور چاپ مى شود برمى دارند و آمار مراجعه كنندگان به كتابخانه هاى عمومى را ضبط مى كنند تا از این راه مقیاس برترى فكرى را در هر سال نسبت به سنوات قبل و یا كشورهاى دیگر بسنجند. اسرار مؤلّفان و رازهاى نهفته آنان در لابلاى كتاب پنهان است. روزى كه ارسطو خواست كتاب خود را منتشر كند، اسكندر مقدونى جلوگیرى كرد تا دیگران به افكار بلند استاد وى دست نیابند. پاپها و كشیشان در قرون تاریك وُسطى با پدید آوردن «شركت اعضاى علم» در میان گروهى خاص، دیگران را از خواندن كتاب ممنوع ساختند تا از نادانى و جهالت مردم بیشتر استفاده كنند و بهتر بر آنها حكومت نمایند.
كتاب خوب، سازنده اخلاق و تكمیل كننده شخصیّت است. كتاب رموز زندگى را مى آموزد، ولى باید از خواندن كتابهاى پوچ و بى مغز گریخت؛ زیرا این قبیل كتابها از فعالیتهاى دماغى مى كاهد. به قول دانشمندى: «بگو ببینم چه مى خوانى تا بگویم تو چیستى؟!»
و به قول شو پنهاور: «عمر گرانبهاتر از این است كه انسان آن را در خواندن كتابهاى پوچ بكار ببرد.»
همواره باید بكوشیم كه در هر شبانه روز، وقتى را براى مطالعه كتابهاى سودمند و آموزنده اختصاص دهیم و كتاب را بهترین دوست تلقّى كنیم.
خوشتر از كتاب در جهان یارى نیست
در غمكده زمانه غمخوارى نیست
هر لحظه از او بگوشه تنهائى
صد راحتى است هرگز آزادى نیست