مرحوم مدرس از آگاهى به تاریخ لذّت مى برد
مرحوم مدرس مى گوید: دلیلى نداشت با این همه مدرسه و مسجد خالى پیشنهاد عده اى را بپذیرم كه برایم مدرسه و مسجد بسازند، مگر مدرسه جده چه عیبى دارد؟ سكوى آن هم منبر و هم تخت براى نشستن و خوابیدن است، جاى خوبى هم براى تدریس است. درس و بحث جاى خاصى نمى خواهد، سقراط در كوچه و بازار راه مى رفت و حكمت مى گفت و همه مى دانند كه سقراط موفق تر بود چون آزاد زیست و آزادانه هم مرد و اصولاً خود افلاطون را تربیت كرد، گذشته از آن ملاى بزرگ خودمان «ملا صدرا» در دهى از گوشه هاى تفرش بناى عظیم فلسفه فكرى خود را پى افكند. مدرسه جده كوچك جاى خوبى براى فكر كردن بود، بعد از هفت سال وارد مدرسه جده شدم، آنچه برایم مسرّت بخش بود، رسیدن به مدارج عالى و اجاره نامه ها نبود، وقتى مجسم مى ساختم كه از روى این سكوى متحیر و منتظر مى توانم تاریخ اقوال و ملل غریبه را باز گویم و بفهمانم كه چه اشتباهاتى داشته و چرا اشتباه كرده اند و خودم مملو از لذت و حركت مى شدم، حالا دیگر مى توانستم با شجاعت تمام نهج البلاغه مولا على(علیه السلام) جدم را به عنوان سندى معتبر از تاریخ عقل و كمال شرط اصلى درس و بحث خود قرار دهم. حقیقت این بود كه من با پیرزال فرسوده تاریخ كه بد جورى مورد قهر و غضب و بى محلى قرار گرفته بود آشتى مى كردم و این عروس بدصورت و خوش سیرت را مى پذیرفتم. مطلوب است كه بگویم عیالم بشدت از این هووى قوى پنجه خود گله و شكایت داشت و حق هم با او بود. بالاخره به این نتیجه رسیدم كه باید تاریخ نویسى را آغاز نمایم و خودم هموار كنند راه باشم، هم تاریخ را علماً و عملاً بسازم و هم به دیگران بفهمانم. وارد شدن در كار درس و سیاست مرا به این هدف نزدیك بلكه موفق مى ساخت. باید مانند طَبَقِ آفتابگردان بود، در تاریكى دیده را در انتظار طلوع خورشید به افق دوخت و با حركت نور آن حركت كرد، من عاشقى بهتر و پایدارتر از گُلِ آفتابگردان سراغ ندارم، باید مانند این درخت تكساله چشم به گرمى و حرارت نور دوخت تا پخته و مایه حیات گردید.(687)
آغاز حكومت، یا مبدأ تاریخ
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هر امتى براى خود مبدأ تاریخ دارد، مانند میلادى كه مبدأ تاریخ آن، روز تولد حضرت عیسى(علیه السلام) است. اعراب قبل از اسلام، «عام الفیل» سالى كه پرندگان در گروههاى متعدد، فیل سوارانى را كه براى خراب كردن كعبه آمده بودند، سنگباران نموده و كشتند، یعنى چهل سال قبل از بعثتِ پیامبر اسلام را آغاز تاریخ خود قرار داده بودند.
پس از بروز اسلام تا سوّمین سال خلافت عمر، مسلمین داراى مبدأ تاریخ نبودند، و در مكاتبات و اسناد و نامه ها، روز و ماه را تعیین مى كردند ولى چون فاقد تاریخ سال بودند، سال را ذكر نمى ردند و بعدها موجب اشتباه مى شد، كه مثلاً فلان نامه در چه سالى نگاشته شده است.
عمر بن خطّاب، صحابه را به دور خود جمع كرد و در این باره با آنها مشورت نمود و نظر خواهى كرد.
بعضى گفتند: میلاد پیامبر(صلى الله علیه و آله) مبدأ تاریخ باشد و بعضى پیشنهاد كردند كه مبعث پیامبر(صلى الله علیه و آله) مبدأ تاریخ شود.
امام على(علیه السلام) كه در آنجا حضور داشت فرمود: «من یوم هاجر رسول اللّه و ترك ارض الشرك؛ مبدأ تاریخ خوبست كه آن روزى قرار داده شود كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) از مكّه هجرت نمود و سرزمین شرك را ترك كرد.»
توضیح آنكه: گر چه میلاد یا مبعث پیامبر(صلى الله علیه و آله) روز بسیار بزرگ و فراموش نشدنى است، ولى درخشش چشم گیر اسلام، آن هنگام بود كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) به مدینه هجرت كرد و پایه هاى حكومت اسلامى را پى ریزى نمود، كه همین پى ریزى مبدأ و منشأ درخشندگى و پیروزى همه روزه اسلام گردید، و مسلمین را زیر پوشش حكومتى نیرومند و مستقل قرار داد.
از این رهگذر نیز به اهمیّت حكومت در اسلام پى مى بریم كه امام على(علیه السلام) نظر به اهمیت آن، سرآغاز آن را، مبدأ تاریخ اسلام قرار داد، یعنى تاریخ هجرى (قمرى و شمسى).(688)
معامله رضاخان با منافع این ملت
شما جوانان عزیز بدانید در این كشورى كه شما زندگى مى كنید، امروز هیچ گونه تسلطى -نه آمریكا و نه هیچ قدرت دیگرى- بر این كشور و بر سیاستهاى این كشور و بر دولت این كشور ندارد. در این كشور، سفیر آمریكا و سفیر انگلیس، هر چه مى خواستند به رؤساى این كشور دیكته مى كردند یك روزى آنها همان گونه انجام مى دادند. آن روز اگر سفیر آمریكا در مهمترین مسائل جهانى و داخلى نظرى داشت؛ آن نظر را به محمد رضا پهلوى كه شاه ایران بود، و یا نخست وزیر او و یا به هر یك از وزراء مى گفت؛ محال بود آنها بر طبق آن عمل نكنند حتى اگر بر خ
لاف منافع شخصى آنها هم بود، ناچار بودند عمل كنند. مدتى تلاشى مى كردند، دست و پایى مى زدند، لیكن مجبور بودند عمل كنند. تسلط بیگانه ها در این كشور این طورى بود. در این كشور، قرارداد نفت ایران و انگلیس داشت مدتش تمام مى شد، چند نفر در دوره پهلوى اول نشستند قراردادى را تنظیم كردند كه تا حدودى منافع ایران در آن رعایت مى شد. رضاخان وارد جلسه هیأت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزیر ذى ربط برداشت و همان جا جلوى چشمانشان داخل بخارى انداخت و سوزاند. چرا؟ چون قبلاً سفیر انگلیس و فرستاده انگلیس پیش او آمده بود و یكى دو ساعت با او جلسه خصوصى برگزار كرده بود و در آن جلسه خصوصى، آنچه باید به آن شخص بگوید، گفته بود و او هم آمد چیزى را كه حتى اندكى منافع ایران را تأمین مى كرد و دشمن و بیگانه آن را تحمل نمى كرد، داخل بخارى انداخت و سوزاند و از بین برد عزیزان من تمام تاریخ دوران پهلوى در این كشور، این گونه گذشته است. منافع ملت تاول كار تحت الشعاع منافع انگلیس بعد هم در این سى، چهل سال اخیر، تحت الشعاع منافع آمریكا بود.
اگر منافع آمریكا در چیزى بود، در كارى بود، در معامله اى بود، محال بود كه مسئولان این كشور برخلاف آن رفتار كنند؛ بر طبق نظر آنها رفتار مى كردند. انقلاب آمد، این بساط غلط، این معامله غلط، این رابطه بسیار تحقیرآمیز و ذلّت بار را به هم زد.(689)