فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

طبیب سیّار

در زمان هاى قدیم بیشتر مردم براى درمان بیماریهاى خود، عاجز بودند و بر اثر عدم پیشرفت علم، تكنولوژى و صنعت پزشكى، در بسیارى از مواقع بیماران جان خود را از دست مى دادند.
در آن دوران پزشكان حاذق فقط در دربارها حضور داشتند و مردم عادى از این قبیل امكانات بى بهره بودند، پزشكان عمومى در آن زمان چندان تخصّصى نداشتند، و براى درمان بیماریهاى بیماران از داروهاى گیاهى استفاده مى كردند. نوع داروهاى آنان براى تمام امراض به كار گرفته شده و امكان درمان در حد بسیار ضعیف و پایینى قرار داشت. طبیبان و پزشكان قدیم كه به «حكیم» شهرت داشتند، داراى سه ویژگى بودند:
1- خود سراغ بیماران مى رفتند و سیّار بودند.
2- داروهاى مورد نیاز را به همراه خود مى بردند.
3- در برخى از مواقع براى درمان زخم هاى كهنه و ریشه دارى كه در وجود بیماران بود، از راه داغ كردن وارد مى شدند و با وسیله مخصوصى در صدد ریشه كن كردن زخم برمى آمدند، شاید امروز نیز در بیمارستانهاى مجهّز به آخرین تجهیزات پزشكى، از وسیله داغ كردن و سوزاندن زخمهاى ریشه دار و كهنه استفاده مى كنند.
با توجه به مقدمه فوق امیر عارفان حضرت على (علیه السلام) در معرفى شخصیت وجود نازنین رسول خدا(صلى الله علیه و آله) مى فرماید: «طبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ اَحكَمَ مَراهِمَهُ و اَحمى مواسِمَهُ یَضَعُ حیثُ ذالك الجاجةُ الیه...(598)؛ طبیب سیّارى است كه براى درمان بیماران مرهم هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ نهادن زخم هاى را گداخته است و آن را در موارد نیاز به كار مى برد...»
از آنجا كه بیماریهاى انسان منحصر در مرضهاى جسمى نمى شود، و بیماریهاى روحى خطر بیشترى در نابود كردن انسان دارد، در آن دوران مردم نه تنها از پزشك و طبیب درد جسمى خود بى بهره بودند بلكه بر اثر اخلاق و عقاید خرافى، تعصب هاى قبیله اى، خرافات و اوهام دچار سخت ترین بیمارى هاى روحى بودند، و اگر آن روز مردم از كمترین امكانات پزشكى دارویى برخوردار بودند؛ اما از نظر بیمارى هاى روحى نه تنها طبیبى نبود، كه هر چه بود و هر كه بود، جز در وخیم كردن حال بیماران روحى كارى از پیش نمى برد.
سردمداران قبایل و ثروتمندان جامعه، تنها به فكر كیسه خود بودند و جز شهوت رانى و شكم بارگى و خون و خونریزى بر اثر مسائل جزئى كارى نداشتند؛ حتى كسانى كه در رأس قبایل قرار داشتند و یا در سایر ممالك كه به صورت پادشاهى، كشور و مردمشان را اداره مى كردند (مثل كشورهاى روم و ایران) و پایه گذار به اصطلاح فرهنگ مردم خود بودند، بیمارتر از عموم مردم، دچار عقاید و خرافات جاهلى بودند.
به همین علت امیر مؤمنان(علیه السلام) در این فراز از خطبه 108 نهج البلاغه، رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را به عنوان یك پزشك حاذق و متخصصى معرفى كرده است كه داراى چند ویژگى مهم است:
اول: طبیب سیّارى است كه خود سراغ بیماران مى رود؛ یعنى نمى نشیند تا بیماران به او مراجعه كنند بلكه او خود سراغ بیماران مى رفت.
دوم: اینكه وى در كوله بار خود، دو نوع دارو داشت، یكى به عنوان «مرهم» و دیگرى «میسم» كه به عنوان وسیله داغ نهادن بر زخمهاى ریشه دارى كه با مرهم هرگز خوب نمى شود استفاده مى نمود.
آن حضرت بسان پزشك حاذق و سیّارى بود كه جز به بهبودى و بازیافت سلامت بیماران روحى و روانى خود نمى اندیشید، با درایت و بصیرتى كه داشت تمام اوضاع و احوال درونى بیماران را در نظر مى گرفت و طبق آن، داروهاى لازم را تجویز مى كرد.
چه بسا افرادى كه با یك كلام و نصیحت، یكباره بهبود مى یافتند و سلامت روحى و روانى خود را به دست مى آوردند، و چه بسیار افرادى كه با موعظه و نصیحت تأثیرى نمى پذیرفتند؛ در این حال، رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) طبق حال آنها مانند پزشكى حاذق وسیله داغ كردن را به دست مى گرفت و زخم ریشه دار روحى او را كه حاكى از تعصّب هاى جاهلى بود، داغ مى نهاد.
بیماران نیز گاهى در برابر این عمل كه بسان یك عمل جراحى است طاقت نمى آوردند و براى همیشه حیات روحى خود را از دست مى دادند و گاهى زندگى حقیقى خود را بازمى یافتند.(599)

درمان مریض و مسلمان شدن پزشك نصرانى

یكى از دوستان و اصحاب حضرت ابوالحسن امام هادى(علیه السلام) به نام زید بن علىّ حكایت مى كند: روزى از روزها سخت مریض شدم، تا حدّى كه دیگر نتوانستم حركت كنم، لذا پزشكى نصرانى را بر بالین من آوردند و او برایم داروئى را تجویز كرد و گفت: این دارو را به مدّت دَه روز مصرف مى كنى تا مریضى ات برطرف و بهبودى حاصل شود.
پس از آن كه پزشك نصرانى از منزل خارج شد، نیمه شب بود و كسى از طرز استفاده آن داروى اطّلاعى نداشت.
و من در حالى كه متحیّر بودم، ناگاه شخصى جلوى منزل ما آمد و اجازه ورود خواست.
همین كه وارد منزل شد، متوجّه شدیم كه آن شخص غلام امام هادى(علیه السلام) مى باشد.
سپس آن غلام به من گفت: مولا و سرورم فرمود: آن پزشك داروئى را كه به تو داد و گفت مدّتى آن را مصرف كن تا خوب بشوى؛ ولى ما این نوع دارو را فرستادیم، چنانچه آن را یكبار مصرف نمائى، انشاءاللّه به اذن خداود متعال خوب خواهى شد.
زید گوید: با خود گفتم همانا امام هادى(علیه السلام) بر حقّ است و باید به دستورش عمل كنم.
به همین جهت، داروئى را كه حضرت فرستاده بود مورد استفاده قرار دادم و چون آن را مصرف كردم، در همان مرتبه اوّل عافیت یافتم و داروى پزشك نصرانى را تحویلش دادم.
فرداى آن روز پزشك نصرانى مرا دید و چون حالم خوب و سالم بود و ناراحتى نداشتم، علّت بازگرداندن داروهایش را و نیز علّت سلامتى مرا جویا شد؟
پس تمام جریان را كه امام هادى(علیه السلام) برایم داروئى فرستاد و اظهار نمود با یك بار مصرف خوب خواهم شد، همه را براى پزشك نصرانى تعریف كردم.
بعد از آن، پزشك نصرانى نزد امام علىّ هادى(علیه السلام) حاضر شد و توسّط حضرت هدایت و مسلمان گردید و سپس اظهار داشت: اى سرور و مولایم! این نوع درمان و دارو از مختصّات حضرت عیسى مسیح(علیه السلام) بوده است و كسى از آن اطّلاعى ندارد، مگر آن كه همانند او باشد.(600)

سلامتى مردم مدینه و دكتر بى مشترى

عصر پیامبر(صلى الله علیه و آله) بود، یكى از شاهان غیر عرب، پزشك حاذقى را به محضر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در مدینه فرستاد (تا به درمان بیماران آن دیار بپردازد) آن پزشك یك سال در آنجا ماند، ولى (بخاطر نبودن بیمار) كسى براى درمان بیمارى خود نزد او نرفت، و درخواست معالجه از او نكرد.
پزشك نزد پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمد و گله كرد كه من براى درمان یاران به اینجا آمده ام، ولى در این مدت، كسى به من توجه نكرد، تا خدمتى را كه بر عهده من است انجام دهم.
پیامبر(صلى الله علیه و آله) به او فرمود: «این مردم (مسلمان) در زندگى شیوه اى دارند كه تا اشتها به غذا بر آنها غالب نشود، غذا نمى خورند، و وقتى كه مشغول غذا خوردن شدند تا اشتها دارند و هنوز سیر نشده اند، دست از غذا برمى دارند.» (از این رو همواره سلامت و تندرست هستند و نیاز به مراجعه به طبیب ندارند.)
پزشك گفت: راز مطلب را یافتم، همین شیوه موجب تنگدستى آنها شده است، خاضعانه به پیامبر(صلى الله علیه و آله) احترام كرد، و از محضرش رفت.
سخن آنگه كند حكیم آغاز
یا سر انگشت سوى لقمه دراز
كه ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش به جان آید
لاجرم حكمتش بود گفتار
خوردنش تندرستى آرد بار(601)