فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

كیفر آدم خشن و مقام مادر!

طلحة بن طلحة یكى از مسلمانان مدینه بیمار شده بود، رسول اكرم اسلام(صلى الله علیه و آله) از او عیادت فرمود و بین آنها چنین گفتگو شد:
رسول اكرم: اى طلحه! حالت چگونه است؟
طلحه: اى رسول خدا! مرگ است مرگ است!
رسول اكرم: در این حال چه مى بینى؟
طلحه: فرشته اى خشن و ترس رو مى بینم! كه به من مى گوید: اى طلحه به سوى آتش بیا!
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) متوجّه مادر طلحه شد و فرمود: اى مادر طلحه! فرزندت چگونه آدمى بود؟
ام طلحه: اى رسول خدا! پسرم بسیار ترش رو و غضبناك بود.
رسول خدا: اى ام طلحه! فرزندت را دریاب! بلند شو! دو ركعت نماز بخوان سپس براى فرزندت طلب آمرزش كن!
مادر طلحه بلند شد دو ركعت نماز خواند پس از اداى نماز عرض كرد: «اللّهمّ اغْفِرْ لِطلحَةَ ما كانَ منهُ الىَّ فَاِنّى قد غَفَرْتُ له و عَفَوتُ عنهُ؛ خداوندا طلحه را بیامرز از آنچه كه او نسبت به من داشت، من از او گذشتم و او را بخشیدم.»
در همین هنگام رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به طلحه فرمود: چه مى بینى؟
طلحه: آن فرشته خشم آلود رفت، اینك فرشته اى نیك صورت آمده و به من مى گوید: «یا طلحةُ هَلُمَّ الى الجَنَّةِ؛ اى طلحه! به سوى بهشت بیا!»(567)

فرزند قرآن

جدّ علّامه سیّد محمد حسین طباطبایى -صاحب تفسیر گران سنگ المیزان- از معاشرین نزدیك صاحب جواهر -محمد حسن نجفى صاحب جواهر الكلام- بوده است و نامه و نوشته هاى ایشان را مى نوشته اند. ایشان (=جدّ علاّمه طباطبایى) از شاگردان خوب صاحب جواهر، و مجتهدى مُسلَّم بوده است. نامشان سیّد محمد حسین بوده و به علوم غریبه نیز احاطه فراوانى داشته است. جدّ بزرگوار علّامه طباطبایى در مدت عمرشان صاحب فرزند نبودند در یكى از روزها كه مشغول خواندن قرآن بودند چون به این آیه مى رسند: «و اَیّوبَ اِذْ نادى رَبَّه اَنّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ و اَنتَ اَرحَمُ الرّاحمینَ(568)؛ و ایّوب را (به یاد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بدحالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربان ترین مهربانانى، حالت دل شكستگى به ایشان دست مى دهد و از نداشتن فرزند غمگین و اندوهناك مى شوند در همان حال با استفاده از علوم غریبه، چنین به دست مى آورند كه اگر به بارگاه پروردگار دعا كنند، ان شاء اللَّه به مرحله استجابت خواهد رسید. ایشان نیز دعا مى كنند كه خداوند فرزندى صالح به ایشان عنایت فرماید. در سنّ پیرى خداوند به ایشان پسرى عنایت مى كند و آن پسر، پدر علاّمه محمد حسین طباطبایى مى شوند. پدر علاّمه طباطبایى نیز چون خداوند علاّمه را به ایشان عنایت مى كند. نامش را به نام پدر خویش «محمّد حسین» مى گذارد.(569)

اهداى ثواب تألیف «المیزان»

علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبایى -صاحب تفسیر گران سنگ المیزان- مى فرماید: برادرم -سیّد محمّد حسن الهى قاضى طباطبایى- شاگردى داشت كه به او درس فلسفه مى گفت. آن شاگرد احضار روح مى نمود و برادر من توسط آن شاگرد با بسیارى از ارواح تماس پیدا مى كرد. برادرم مى گفت: ما به وسیله این شاگرد با بسیارى از ارواح ارتباط برقرار مى نمودیم و مشكلات كتاب هاى حكمت را از مؤلّفان آن مى پرسیدیم. یك بار كه با افلاطون تماس گرفته بودیم این دانشمند گفته بود: شما قدر و قیمت خود را بدانید كه مى توانید در روى زمین «لا اله الّا اللَّه(570)؛ معبودى جز اللَّه نیست»، بگویید. ما در زمانى بودیم كه بت پرستى و ثنویّت تا بدان حدّ غلبه كرده بود كه نمى توانستیم این ذكر را بر زبان جارى كنیم.
ما روح بسیارى از علما را حاضر كردیم و سؤالاتى نمودیم مگر روح دو نفر را كه نتوانستیم احضار كنیم، یكى روح سیّد بن طاووس و دیگرى روح سیّد بحرالعلوم. زیرا این دو نفر گفته بودند كه ما وقف حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) هستیم و ابداً مجالى براى پایین آمدن نداریم. علاّمه طباطبایى در ادامه مى افزاید: از عجایب و غرایب این بود كه نامه اى از تبریز از جانب برادر ما به قم آمد كه در آن نوشته بود «شاگرد مزبور روح پدرمان را احضار كرده و به سؤالى هم جواب داده است و در ضمن گویا از شما (=علاّمه طباطبایى) گله داشته اند كه در ثواب تفسیرى كه نوشته اید (=تفسیر المیزان) ایشان را شریك نكرده اید.» من (=علاّمه طباطبایى) تصوّر مى كردم، آخر كارهاى ما چه ارزشى دارد كه پدرم را در آن سهیم كنم. ولى با رسیدن این نامه منفعل و شرمنده شدم و لذا به پروردگار عرض كردم: خدایا! اگر این تفسیر ما در نزد تو قابل قبول است و ثوابى دارد، من ثواب آن را به روح پدر و مادرم هدیه نمودم، هنوز این مطلب را در پاسخ نامه برادرم، به تبریز نفرستاده بودم كه پس از چند روزى نامه اى از برادرم رسید كه در آن چنین آمده بود: «این بار (روح پدر را احضار كرده و) با پدر صحبت كرده بودیم او گفت: خدا عمرش بدهد سید محمد حسین، هدیه ما را فرستاد.»(571)