فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

داستانها

ثمره بندگى

در زمره پرسشهاى خداوند در معراج از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) آمده است: اى احمد! آیا مى دانى كه عیش گواراتر، و كدام حیات، باقى تر است؟
پیامبر(صلى الله علیه و آله) گفت: نمى دانم، اى پروردگار من!
خداى تعالى فرمود: اما زندگى گوارا، عیشى است كه صاحبش را از یاد من باز ندارد و آن شخص، نعمتهایم را از یاد نبرد و حقّم را انكار ننماید، و شب و روز در طلب رضاى من باشد. اما حیات جاودان، آن است كه شخص، با خود چنان كند كه دنیا در نظرش، خوار و حقیر شود و آخرت بزرگ و عظیم جلوه نماید.
خواست مرا بر خواست خود ترجیح دهد. در طلب رضاى من باشد و به حقّ، مرا تعظیم نماید. به یاد داشته باشد كه من به او عالمم و شب و روز، مراقب هر گناه و معصیتى باشد و قلب خود را از هر چیزى كه من خوش ندارم، پاك گرداند. شیطان و وسوسه هاى او را دشمن بدارد و سلطه اى براى ابلیس، در قلب خود باقى نگذارد. پس چون چنین كرد، قلبش را با محبّت خود آرام گردانم، تا این كه قلب و فراغ و اشتغال و همّ و حدیث او را براى خود قرار دهم، و این نعمتى است كه به اهل محبّت و عشقم ارزانى كنم. چشم و گوش قلبش را باز نمایم، تا با آن، جلال و عظمت مرا بنگرد و بشنود و دنیا را تنگ و آن چه از لذایذ، كه در آن است، بر او مغضوب نمایم و او را از دنیا چنان بر حذر دارم كه چوپان، گوسفندانش را از مراتع مهلك و مسموم برحذر مى دارد. پس چون چنین گشت، از مردم فرار كند و از دار فنا به دار بقا، و از دار شیطان، به دار رحمن ره جوید. اى احمد! همانا او را به هیبت و عظمت زینت دهم. این، عیش گوارا و حیات جاودان است و مقام اهل رضا.
پس هر كس طبق رضاى من عمل كند سه خصلت به او دهم: شكرى كه آلوده به جهل نباشد، و ذكرى كه با نسیان همراه نباشد، و محبّتى كه محبّت خلق را بر آن رجحان ندهد. وقتى كه مرا دوست بدارد، من نیز او را دوست خواهم داشت و دیده قلبش را بگشایم، تا جلالم را نظاره كند. هیچ چیز را بر او مخفى نگذارم و در ظلمت شب و روشنایى روز با او نجوا كنم، تا این كه از سخن با خلق و همنشینى با آنها منقطع شود. كلام خود و ملایكه ام را به گوشش رسانم و سرّى را كه از خلقم پوشیده است، بر او آشكار كنم. لباس حیایى بر او پوشانم تا خلق از او حیا كنند و بر روى زمین گام بردارد، در حالى كه مغفور درگاه من است. قلبش را آگاه و بینا قرار دهم، كه هیچ چیز از بهشت و جهنّم بر او مخفى نماند و آن چه كه در روز قیامت از هول و وحشت بر مردم مى گذرد و نیز، آنچه كه با آن، اغنیا و فقرا و علما و جهلا، محاسبه شوند، بدو نشان دهم. قبرش را روشن كنم و نكیر و منكر را به سوى او فرستم تا از او سؤال كنند و غم مرگ و تاریكى قبر و وحشتش را نبیند، و میزان را نصب كنم و دیوان را بگشایم. نامه اعمالش را به دست راستش دهم كه آن را باز كند و بخواند، و میان او و خودم ترجمانى قرار ندهم. پس این است صفات محّبین....(521)

درس توحید

آیت اللَّه العظمى حاج شیخ عبدالكریم حائرى(قدس سره) در سال 1355 هجرى قمرى، در قم در بستر رحلت قرار گرفت. آیت اللَّه سید صدر الدین صدر(قدس سره) به عیادتش آمد و در بالینش نشست، پس از احوالپرسى عرض كرد: «مقدارى سهم امام(علیه السلام) نزد من است مى خواستم این مبلغ را به آقا مرتضى و آقا مهدى (دو فرزندت) بدهید، و بین طلبه ها تقسیم نشود.» (با توجه به این كه آنها در شدت فقر زندگى مى كردند)
آیت اللَّه حائرى در پاسخ فرمود: «آقاى صدر! در میبد یزد، پدرم قصّاب بود، خداى تبارك و تعالى مرا حاج شیخ كرد، آقا مرتضى و آقا مهدى، فرزندان حاج شیخ عبدالكریم هستند، آنها نیز خدا دارند، خدا آنها را كمك مى كند، این پول به بیت المال تعلّق دارد و باید بین نیازمندان تقسیم شود.»
این در حالى بود كه فرزندش آقا مرتضى در آن وقت پنجاه تومان به پول آن زمان، براى تأمین معاش ساده زندگى مقروض بود و توان اداى آن را نداشت.