فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

ذبح كدو

پس از آنكه معاویه به مخالفت با امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرداخت، تصمیم گرفت عقل و مراتب اطاعت مردم شام را آزمایش كند، لذا با عمروعاص مشورت كرد.
عمروعاص گفت: به مردم شام دستور بده كدو را مانند گوسفند ذبح كنند و پس از تذكیه آن را بخورند، اگر فرمانت را اجراء نمودند، آنها یار تو هستند وگرنه اطاعت نكنند.
معاویه دستور داد از فردا كدو را مانند گوسفند ذبح كنند، و مردم شام بدون كوچترین اعتراض اجراء نمودند و این بدعت در سراسر شام معمول گردید.
طولى نكشید كه خبر این بدعت به گوش مردم عراق رسید، بعضى از آنان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این باره پرسش كردند.
حضرت در جواب فرمود: «القرع لیس یذكى فكلوه؛ خوردن كدو، ذبح لازم ندارد»، مراقب باشید كه شیطان عقلتان را نبرد و افكار شیطانى حیرت زده و سرگردانتان ننماید.»(477)

علت این گناه

درباره این گناه یعنى كشتن دختر در عربستان نوشته اند: پادشاهى بود كه قبیله اى با او از در شورش و مخالفت درآمدند، پادشاه لشگرى را فرستاد تا آنها را سركوب كند.
لشگر بر آنان تاختند و اموالشان را غارت كردند و زنانشان را به اسیرى گرفتند و مردانشان هم فرار كردند.
وقى زنها را از نزد پادشاه آوردند دستور داد هر كس یكى را بردارد. بعد از مدتى مردان قبیله كه فرار كرده بودند، پشیمان شدند و به شعراء خود گفتند: نزد پادشاه بروید و شعرى در عذرخواهى و پشیمانى بگوئید.
آنان نزد پادشاه آمدند و زبان حال مردان را به سمع او رساندند و تقاضا كردند كه زنان را به قبیله برگردانند، پادشاه گفت: زنهاى شما را تقسیم كرده ایم، اختیار آمدن را به خودشان وامى گذاریم، مى خواهند برگردند و مى خواهند بمانند.
قیس بن عاصم خواهرى داشت كه نصیب جوان خوشگل و قوى هیكلى شد، و گفت: من به قبیله خود نمى آیم. هر چه قیس به خواهرش تكلیف كرد، فایده اى نداشت. قیس كه مرد بزرگى در قبیله خود بود گفت: دختران وفا ندارند، از این تاریخ به بعد هر كس دختر بزاید، زنده بگورش كنید. پس این موضوع سنّت شد.(478)

شعر

ظلمت بدعت همه عالَم گرفت
بلكه جهان جامه ماتم گرفت
«جامى»
بدعت از هر طرفى سر به میان برد، دگر
تیغ اعجاز نبوّت ز میان بیرون آر
«اوحدى مراغه اى»
بدعت ز روى حادثه پشت هدى شكست
شیطان خلاف قاعده رجم شهاب شد
«خاقانى شروانى»
همى كن خدمت پیران به عزّت
ولیكن، دور باش از اهل بدعت
كه بدعت در طریق ما روا نیست
طریق اهل بدعت جز ریا نیست
«شاه نعمت اللَّه ولى»
وگر آزر بدانستى تصاویرش نگاریدن
نه ابراهیم از آن بدعت بری گشتى نه اسحاقش
«منوچهرى»
حسن روی تو بر دین خلق مى ترسم
كه بدعتى كه نبوده ست در جهان آرى
«سعدى»
بدین دولت جهان خالى شد از كفران و از بدعت
بدین دولت خلیفه بازگسترده ست شادروان
«فرخى»