فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

تلاش براى عذر خواهى

مرحوم ملامحسن فیض كاشانى حكیم و مفسّر و محقّق معروف اسلام كه در سال 1091 هجرى قمرى در سنّ 84 سالگى در شهر خود كاشان از دنیا رفت و همانجا به خاك سپرده شد، از علماى وارسته و پارساى شیعه است.
روزى درباره یك مسئله علمى با یكى از علماى قزوین، مباحثه كردند، و نظر این دو عالم با هم متفاوت بود، هر كدام براى خود دلیل مى آورد، و بحث ادامه یافت و سرانجام آن دانشمند قزوینى مرحوم فیض را تخطئه كرد و نظر خود را صحیح دانست.
دانشمند قزوینى به قزوین بازگشت، و بعد از چند روز فهمید كه نظر مرحوم فیض كاشانى درست بوده و نظر خودش درست نیست. براى عذرخواهى از مرحوم فیض از قزوین -با وسائل آن زمان- به كاشان آمد تا به خدمت ملامحسن فیض كاشانى برسد، وقتى كه به در منزل او رسید فریاد آورد: یا محسن قد اتاك المسیى؛ اى محسن! خطاكار به نزد تو آمد.
پس از دیدار و سلام و احوالپرسى، عرض كرد: در آن مسئله، حق با شماست و من عذر مى خواهم. این را گفت به طرف قزوین برگشت، هر چه مرحوم فیض اصرار كرد كه در كاشان بماند، قبول نكرد و گفت: من فقط براى این جهت آمده بودم.(361)

ابو خیثمه

مالك بن قیس مشهور به ابوخیثمه از یاران رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بود و در بسیارى از جنگها شركت داشت. او و چند نفر از رفتن به جنگ تبوك خوددارى كردند. بعد از ده روز از حركت رسول خدا به سوى تبوك، در ظهر گرماى شدید تابستان، از بیرون بخانه آمد و در میان باغى كه داشت براى دو همسر خود سایبانى ساخته بود. آنان كوزه آب خنك آماده و غذا مطبوعى تهیه و دیوارهاى سایبان را آب پاشیده تا هواى داخل آن خنك باشد و منتظر همسرشان بودند. وقتى ابوخیثمه نظرى به زنان و آب سرد و غذا و همسران زیبا در آسایش انداخت به یاد رسول خدا افتاد و نفسش به او گفت: رسول خدا در گرما و سختى، من در راحتى و آسایش روا نبود، بعد گفت: منافق در دین شك مى كند ولى نفسم به همان جهتى كه دین توجه مى كند روى مى آورد.
وسائل سفر را برایش آماده و با شتر بسوى جنگ تبوك رهسپار شد. در راه با عمیر بن وهب رفیق شد، وقتى نزدیك اردو و خیمه پیامبر رسید به عمیر گفت: من تخلف از همراهى پیامبر كرده ام بگذار تنها براى عذرخواهى بروم.
شخصى به پیامبر عرض كرد: كسى از راه مى رسد! پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: «خدا كند ابوخیثمه باشد.»
چون نزدیك شد و شتر را خوابانید، شرفیاب حضور پیامبر شد و پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: «از تو همین انتظار را داشتم»؛ و او داستان حركت و حدیث نفس خود به عرض پیامبر رسانید؛ و پیامبر(صلى الله علیه و آله) درباره اش دعا فرمود.(362)

فتح مكه

پیامبر(صلى الله علیه و آله) وقتى از مكه عفو عمومى اعلان كرد، مگر چند نفر را مهدورالدم دانست، از جمله (عبدالله بن زبعرى ) كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) را هجو مى كرد، و (وحشى) كه عمویش حمزه را در جنگ احد كشت(363) و (عكرمة بن ابى جهل) و (صفوان بن امیه) و (هبار بن الاسود) كه همه را بعد از حضور نزد پیامبر(صلى الله علیه و آله)، عفو كرد.
اما (هبار بن الاسود) كسى بود كه وقتى ابوالعباس بن ربیع داماد پیامبر(صلى الله علیه و آله) همسرش زینب دختر پیامبر(صلى الله علیه و آله) را كه حامله بود را به مدینه فرستاد، هبار در میان راه او را ترساند و بچه اش را سقط نمود؛ و پیامبر(صلى الله علیه و آله) خونش را مباح اعلام كرده بود.
در فتح مكه به نزد پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمد و از بدى عملش به دختر پیامبر(صلى الله علیه و آله) كه بچه اى را سقط كرده بود، ابراز پشیمانى كرد و عذرخواهى نمود، و گفت: یا رسول الله! ما اهل شرك بودیم، خداوند به وسیله شما ما را هدایت كرد و از هلاكت نجات داد، پس از جهلم و آنچه از جانب من به شما خبر رسیده، درگذر و مرا عفو كن!
پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: تو را عفو كردم، خداوند به تو احسان كرد كه به اسلام هدایتت نمود؛ «الاسلام یجبب ما قبله؛ با قبول اسلام، گذشته ها كنار گذاشته مى شود.»(364)