اصل پذیرش عذر
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّهُمُ الْمَلَئكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِى الْأَرْضِ قَالُواْ أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئكَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِیرًا؛(342) كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خویشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بودید؟ (و چرا با اینكه مسلمان بودید، در صفِ كفّار جاى داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [فرشتگان ]گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنید؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.»
عذر در تكلیف
«لَیْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَ لَا عَلَى الْمَرْضَى وَ لَا عَلَى الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ وَ لَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یَجِدُواْ مَا یُنفِقُونَ؛ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَئْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِیَاءُ رَضُواْ بِأَن یَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ؛(343) بر ضعیفان و بیماران و آنها كه وسیله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند، ایرادى نیست (كه در میدان جنگ شركت نجویند،) هر گاه براى خدا و رسولش خیرخواهى كنند (و از آنچه در توان دارند، مضایقه ننمایند). بر نیكوكاران راه مؤاخذه نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است! و (نیز) ایرادى نیست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنان را بر مركبى (براى جهاد) سوار كنى، گفتى: «مركبى كه شما را بر آن سوار كنم، ندارم!» (از نزد تو) بازگشتند در حالى كه چشمانشان از اندوه اشكبار بود زیرا چیزى نداشتند كه در راه خدا انفاق كنند (و با آن به میدان بروند). راه مؤاخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه توانگرند (و امكانات كافى براى جهاد دارند) آنها راضى شدند كه با متخلّفان [زنان و كودكان و بیماران ]بمانند و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده به همین جهت چیزى نمى دانند!»