نكات
استقامت (پایدارى در دین) این واژه از ریشه «ق- و- م» است و براى آن معانى مختلفى مانند اعتدال، ثبات و مداومت، استمرار، پایدارى، ایستادن، درست شدن و قیمت نهادن را بازگو كرده اند و معناى اعتدال شهرت بیشترى دارد. برخى گفته اند: استقامت همان اقامه است؛ ولى اضافه شدن دو حرف «س» و «ت» معناى آن را تأكید مى كند. در معنایى جامع مى توان گفت نظر به اینكه اصل واحد در این ماده، مفهومى است در برابر قعود و معناى اصلى آن به پاداشتن و فعلیّت عمل است، استقامت با توجه به معناى طلبى باب استفعال، به معناى طلب قیام است و استمرار و استدامت و مانند آن از لوازم معناى اصلى بشمار مى آید.
استقامت در مفهوم قرآنى آن اصطلاحى براى پایدارى در دین و مسیر حق در برابر كژیهاست.
واژه استقامت بصورت مصدرى در قرآن نیامده است؛ اما صورتهاى فعلى و اسم فاعلى آن 47 بار به كار رفته است: در 9 آیه، مشتقات فعلى استقامت 10 بار به صورتهاى «استقم» (هود/112؛ شورى/15)، «استقیما» (یونس/89)، (استقیموا» (فصّلت/6) براى امر به استقامت، و به گونه «یستقیم» (تكویر/28) و «استقاموا» (توبه/7؛ فصّلت/30؛ احقاف/13-14؛ جنّ/16) براى بیان آثار استقامت، استعمال شده است. در 37 آیه دیگر نیز واژه «مستقیم» كه اسم فاعل مصدر استقامت است كاربرد دارد؛ از جمله در آل عمران/51؛ یس/4 و زخرف/61.
آثار و موانع استقامت: در قرآن آثارى چند براى استقامت بازگو شده كه بخشى از آن، پاداش اهل استقامت در دنیا و پاره اى دیگر پاداش استقامت در آخرت است؛ اما ویژگى بهره مندى از ولایت الهى، در دنیا و آخرت شامل بندگان با استقامت مى گردد: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلئكَةُ... نَحنُ اولِیاؤُكُم فِى الحَیوةِ الدُّنیا و فِى الأخِرَةِ»(330). مى توان عبارت «نَحنُ اولِیاؤُكُم» را از جانب ملائكه دانست؛ اما چون فرشتگان واسطه رحمت خداوند بوده، از خود ولایتى ندارند، این عبارت به ولایت الهى تفسیر مى شود. اهل استقامت، از رهگذر بهره اى كه از ولایت الهى و نزول فرشتگان بشارت دهنده دارند، از چنبره ترس و اندوه آزادند: «الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلئكَةُ الّا تَخافوا و لا تَحزَنوا... نَحنُ اولِیاؤُكُم فِى الحَیوةِ الدُّنیا و فِى الأخِرَةِ»(331) اهل استقامت در دنیا از بركات خداوند بهره مند مى شوند: «والَّوِ استَقموا عَلَى الطَّریقَةِ لَاسقَینهُم ماءً غَدَقا»(332). عبارت «ماءً غَدَقا» دراین آیه كه به آب فراوان معنا شده كنایه از وسعت و فراوانى روزى است. مشابه این تعبیر كنایى درباره اهل كتاب نیز آمده است: «و لَو انَّهُم اقاموا التَّورةَ والانجیلَ و ما انزِلَ الَیهِم مِن رَبّهِم لَاكَلوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ ارجُلِهِم»(333). برخى نیز «ماءً غَدَقا» را به هدایت و علم كثیر تفسیر كرده اند. در آخرت هم زندگى جاودانه در بهشت موعودى كه همه چیز در آن فراهم است، فرجام نیكوى بندگانى است كه بر ربوبیّت خداوند استقامت مى ورزند: «وابشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى كُنتُم توعَدون... لَكُم فیها ما تَشتَهى انفُسُكُم و لَكُم فیها ما تَدَّعون»(334)، «اولئكَ اصحابُ الجَنَّةِ»(335) استقامت ورزى براى مؤمنان، به سبب عوامل بازدارنده اى در بیرون و درون وجود آدمى، همواره با موانع و دشواریهایى همراه است كه با توجه به مفهوم استقامت، هر كوتاهى و نقصى در عبودیّت خدا را، مى توان مانع استقامت تلقّى كرد، ازاین رو در بعضى از آیات مرتبط با استقامت به چند عامل كلّى اشاره شده است. این موانع عبارت است از: فراموشى یاد خدا(336)، پیروى از هوا و هوس(337)، پیروى از راه نادانان(338)، ممانعت شیطان از حركت انسان در صراط مستقیم(339)، اختلاف و تنازع(340) و دنیا طلبى(341).
صبر و شكیبائى و استقامت بردبارى از شیوه مردان بزرگ و كامیاب جهان است. صبر شكیبائى كه یك فضیلت عالى انسانى است گاهى با یك رذیله اخلاقى به نام سستى و تنبلى و دست روى دست گذاردن و تن به تقدیر و قضا دادن و زیر بار هر گونه تعدّى و ستم رفتن، اشتباه مى شود. در صورتى كه شكیبائى، بردبارى و استقامت و پشتكار، ضامن سعادت و كامیابى است، و بیحالى و بیعارى و سستى و تنبلى موجب تیره روزى و بدفرجامى. اكنون ما این دو حالت متّضاد را با نقل مثالهاى گوناگون از هم جدا مى سازیم:
1- باغبانى مى خواهد در داخل باغ چمن و گلستانى داشته باشد كه بوى گلها شامه واردین را معطّر كند و الوان مختلف گلها چشمها را خیره سازد و به محیط باغ صفاى مخصوصى بخشد. باغبانى كه چنین آرزوئى را در سر مى پروراند باید در طریق آرزوى خود تن به كار داده، سوز گرما و سرما را بر خود هموار سازد. با نیش خار همدم گردد و وقت و بیوقت به باغ سركشى كند. ما این گونه تحمل رنج را براى هدف عالى، صبر و شكیبائى مى نامیم.
2- بازرگانى كه در طلب سود و بالا بردن سطح ثروت خویش است باید رنج سفر دریائى و زمینى و هوائى را تحمّل كند. دانشجوئى كه مى خواهد بهترین نمره را بیاورد و سیاستمدارى كه مى خواهد قلوب ملّت را متوجه خویش سازد، باید با استقامت زائدالوصفى مقدّمات كار و عقیده خود را انجام دهد. اینجاست كه حافظ شیرازى مى گوید:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
ممكن است تصوّر شود كه این عامل پیروزى به نام استقامت باید در دومین رمز موفّقیّت كه به نام كار و كوشش گذشت، ادغام گردد. در صورتى كه چنین نیست. چه بسا افرادى در آغاز كار روح كار و كوشش دارند ولى موقعى كه به شدائد و سختیها برمى خورند، فوق العاده ناتوان مى شوند. لذا باید بردبارى را پشتوانه كار و كوشش شمرد و انگیزه اى براى ادامه كار دانست.
موفّقیّتها یكنواخت نیست، دیر و زود دارد، هرگز نبایست انتظار داشت در همه كارها یكنواخت و یكزمان موفّق گردیم. وضع كارها با هم فرق دارد، چه بسا كارهاى آسانى در شرائط پیچیده اى قرار مى گیرند. وانگهى استعداد و شایستگى یكسان باشند، ولى هوش و درك آنها از نظر درجه و شدت و ضعف با هم فرق داشته باشد. چه بسا ممكن است یك نفر كارى را در ظرف یك سال بیاموزد و مشكلات آن را در همان مدت برطرف سازد.این دلیل آن نیست كه همه باید آن را در همان مدت بیاموزند.
مى گویند: جرج استفن، مهندسى كه معروف به «پدر راه آهنها» گردید، در كسب دانش به كُندى پیش مى رفت ولى اوّلین لكوموتیو جهان به دست او ساخته شد و نخستین قطار مسافربرى را او در سال 1825 میلادى به راه انداخت.
دانشمندان مى گویند دو نوع نبوغ وجود دارد: نبوغ دیررس و نبوغ زودرس. و صفحات زندگانى نوابغ جهان گواه قطعى بر این تقسیم است.
ما نیز مى گوئیم كامیابى دو جور است: كامیابى نزدیك، و كامیابى دور. به علت دیر شدن كامیابى نباید دست از كار كشید و موفّقیّت را محال و ممتنع دانست.
ابوجعرانه، دانشمند و عالم بزرگ اسلامى، به ثبات و استقامت معروف است. وى كه درس استقامت را از یك حشره به نام جعرانه فرا گرفته است مى گوید:
در مسجد جامع دمشق كنار ستون صافى نشسته بودم كه دیدم این حشره قصد دارد روى آن سنگ صاف بالا برود و بالاى ستون كنار چراغى بنشیند. من از اول شب تا نزدیكیهاى صبح در كنار آن ستون نشسته بودم و در بالا رفتن این جانور دقّت مى كردم. دیدم 700 بار از روى زمین تا میانه ستون بالا رفت و در اثنا شكست خورده، به روى زمین افتاد؛ زیرا آن ستون صاف بود و پاى او را روى آن قرار نمى گرفت و در وسط مى لغزید. از تصمیم و اراده آهنین این حشره فوق العاده در تعجب فرو ماندم. برخاستم وضو ساختم و نماز خواندم. بعد نگاهى به آن حشره كردم و دیدم بر اثر استقامت شاهد مقصود را در آغوش كشیده و كنار آن چراغ نشسته است.
دموستن از سخنوران بزرگ امریكاست. او در فنّ خطابه پى در پى با شكست روبرو مى شد و زبانش مى گرفت و براى تكمیل فنّ خطابه، در زیرزمین، به تمرین مى پرداخت. گاهى با تراشیدن نصف سر و صورت، قیافه خنده آورى پیدا مى كرد، و بدین وسیله مجبور مى شد، ماهها در خانه بماند، و مشغول تمرین خطابه گردد.
سرگذشت سكاكى دانشمند قرن هفتم هجرى بسیار جالب است. وى در سى سالگى تحصیل را آغاز نمود. با اینكه آموزگار او از موفّقیّت وى مأیوس بود، او با شور و پشتكار عجیبى مشغول تحصیل شد.
آموزگار براى درك هوش و زمینه فهم وى مسأله ساده اى را طرح كرد و آن یك مسأله از فقه شافعى بود كه پوست سگ با دباغى پاك مى شود. و استاد آن را چنین مطرح ساخت: «پوست سگ با دباغى پاك مى شود.» سكاكى آن را زیاد تكرار كرد و با شور و شوق آماده درس پس دادن بود.
فرداى آن روز معلم در میان انبوهى از شاگردان از سكاكى پرسید كه مسئله دیروز چه بود؟ سكاكى ناگهان گفت: «سگ گفت پوست استاد با دباغى پاك مى شود.» در این لحظه شلیك خنده شاگردان و معلم بلند شد. ولى روح آن نوآموز سالمند به اندازه اى توانا بود كه از این عدم موفّقیّت در امتحان شكست نخورد و ده سال تمام در این راه گام زد. ولى به علّت بالا بودن سن، تحصیل او رضایتبخش نبود.
روزى براى حفظ درس به صحرا رفته و اثر ریزش باران را روى صخره اى مشاهده كرد. او از دیدن این منظره پند گرفت و گفت: «هرگز دل و روح من سخت تر از این سنگ نیست. اگر قطرات دانش بسان آب باران در دل من ریزش كند، به طور مسلّم اثر نیكوئى در روان من خواهد گذارد».
او به شهر بازگشت و با شور زائدالوصفى مشغول تحصیل شد و بر اثر استقامت و پشتكار، یكى از نوابغ ادبیّات عرب گردید. وى كتابى در علوم عربى انتشار داد كه مدتها محور تدریس در دانشكده هاى اسلامى بود.
چشمه سارى از كوهساران سرازیر مى شود و در مسیر راه به صخره ها و موانع زیادى برمى خورد كه چه بسا ساعاتى از پیشروى آب جلوگیرى كرده، و در برابر آن مقاومت سرسختانه نشان مى دهند. آب با كَند و كاو ریز ریز و پى گیر خود هر لحظه از نیروى موانع مى كاهد و با باز كردن منافذ و دریچه هاى ریز، راهى براى خود باز مى كند. این مثل را كه حقیقتى است قابل توجه، مرحوم ملك الشعراء بهار به نظم در آورده است:
جدا شد یكى چشمه از كوهسار
به ره گشت ناگه به سنگى دچار
به نرمى چنین گفت با سنگ سخت
كَرَم كرده راهى ده اى نیكبخت
ولى سنگ چون خو گران بود سر
زدش سیلى و گفت دور اى پسر
نجنبیدم از سیل دریا گراى
كه اى تو، كه پیش تو جنبم ز جاى
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد
به كندن در ایستاد و ابرام كرد
بسى كَند و كارید و كوشش نمود
كزین سنگ خارا رهى برگشود
ز كوشش به هر چیز خواهى رسى
به هر چیز خواهى كماهى رسى
كسانى كه مشغول كارهاى اجتماعى هستند بیش از دیگران به صبر و حوصله و ثبات و استقامت نیازمندند و بدون بردبارى هرگز گامى به پیش نخواهند برد. یكى از فلاسفه انگلستان عقیده داشت كه هیچ كس در انجام كارى ناتوان نیست. وى روزى با یك اسب سوار ماهر همسفر شد. در اثناء راه به دیوار كوتاهى رسیدند. سواركار ماهر با یك ضربه بر اسب از بالاى دیوار پرید. فیلسوف مزبور خواست همان كار را انجام دهد ولى موفّق نشد و از اسب به زمین افتاد. از زمین برخاست و دومرتبه اسب را زد تا از روى دیوار به آن سو بپرد، لكن باز از روى اسب افتاد. بار سوم بر اثر سعى و ثبات موفّقیت به دست آورد. اودوبون، حیوان شناس معروف امریكا، دویست تصویر از پرندگان گوناگون را روى كاغذ ترسیم كرده و هنگام مسافرت همه را در صندوقى گذارده بود. در غیاب وى تمام اوراق طعمه موشها شده بود. وى موقعى كه در صندوق را باز كرد، زحمات خود را بر باد دید. بسیار متأثر شد ولى در پرتو سعى و استقامت، همه تصاویر را از نو ترسیم كرد. یكى از دوستان كارلایل جلد اول تاریخ فرانسه را از وى عاریت گرفت و این نسخه منحصر بفرد در خانه دوست وى بر اثر اشتباه خدمتگزار خانه طعمه آتش گردید. ولى او با صبر و استقامت كامل تمام كتاب را از نو نوشت. هاروى، كاشف گردش خون در بدن، هشت سال مشغول آزمایش بود تا به نظریه خود یقین و اطمینان پیدا كرد. سپس آن را با دلائل ساده ابراز نمود. صداى مخالفت از هر طرف بلند شد. گروهى او را مجنون و دیوانه خواندند و دوستانش وى را ترك كردند. او با كمال ثبات و استوارى به دفاع از عقیده خود پرداخت و اكنون كشف وى یكى از مسلّمات علوم طبیعى است.