هدایت قرآنى
مرحوم حضرت آیت اللَّه شیخ مجتبى قزوینى -عارف و استاد بزرگ اخلاق و معنویّت- مى فرمودند كه از صحن مبارك حضرت رضا(علیه السلام) عبور مى كردم، فردى را دیدم كه در یكى از غرفه هاى اطراف صحن، مشغول تلاوت قرآن بود. شخصى به او نزدیك شد و با پایش به دست او زد، قرآن به روى زمین پرت شد. آن شخص با پرخاش گفت: این چیست كه خودت را به آن سرگرم كرده اى؟ من از این حادثه خیلى ناراحت شدم و ناگهان آیه اى به قلبم خطور كرد و دیدم كه آن مرد پرخاشگر در همان لحظه دلش درد گرفت و ناله اش بلند شد. من به آن شخص نزدیك شدم و به او گفتم: آیه اى از قرآن كریم -كه تو به آن اهانت كردى- در نظرم آمد و تو را اینگونه دردمند و عاجز كرده است، آیا این دلیل بر حقّانیّت قرآن نیست؟
آن شخص شروع به التماس كرد تا او را از آن حالت جانكه بدر آورم. برایش دعا كردم و حالش خوب شد. مدتى از این ماجرا سپرى شد تا اینكه یك روز، شخصى با ظاهرى خداپسندانه نزد من آمد و گفت: آیا مرا مى شناسى؟ گفتم: خیر. گفت: من همان فردى هستم كه آن حادثه برایم پیش آمد و از آن روز به بعد به بركت نَفَس قدسى و قرآنى شما در طریق هدایت قرار گرفتم و زندگیم كاملاً دگرگون شده است.(276)
استدراج به نعمت دادن
در كافى به سند خود از سفیان بن سمط روایت كرده كه گفت: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند وقتى بخواهد به بنده اش خیرى برساند وقتى بنده اش گناهى مى كند به دنبال گناهش، به بلا و ناملایمى دچارش مى سازد، تا استغفار بیادش بیندازد و وقتى بخواهد به بنده اش شرى برساند وقتى بنده اش گناهى كرد دنبال گناهش نعمتى به او مى رساند، تا بدین وسیله استغفار از یادش برود، و او همچنان به گناهكارى خود ادامه دهد، و این سخن خداست كه مى فرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» و این استدراج به نعمت دادن در وقت معصیت است.»(277)
كفاره گناه
پیامبرى از پیامبران بنى اسرائیل به شخصى گذشت كه زیر دیوارى جان داده بود، و نیمى از بدنش را بیرون از دیوار درنده و حیوانات پاره كرده بود.
از آن شهر گذشت و به شهر دیگرى آمد و دید: یكى از بزرگان آن شهر كه مرده بود كفن دیباج بر او نموده و بر تابوت زر قیمت نهاده و عود و عنبر بر جنازه اش مى یختند و جمعیت زیادى در تشییع جنازه اش شركت كرده اند!
عرض كرد: «خدایا تو حكیم عادل هستى و ستم روا نمى دارى از چه رو آن بنده ات كه هرگز شرك نیاورد، آن طور بمیرد، و این شخص كه هرگز پرستش ننموده این طور بمیرد.»
خطاب شد: «همانطور كه گفتى من حكیم هستم و ستم روا نمى دارم، اما آن بنده گناهانى داشت، خواستم به این نوع مردن كفاره گناهانش باشد، كه پاكیزه نزدم آید. و این شخص نیكوكاریهائى داشت، خواستم پاداش آن را در دنیا به او بدهم و چون نزدم آید كردار نیكى برایش نباشد.»(278)