فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

نامه سید محمد طباطبائى به مظفرالدین شاه

...اعلیحضرتا! مملكت خراب، رعیت پریشان و گدا، دست تعدّى حكام و مأمورین بر مال و عرض و جان مردم دراز؛ ظلم حكام و مأمورین اندازه ندارد... اعلیحضرتا! تا تمام این مفاسد را، مجلس عدالت یعنى انجمنى مركب از تمام اصناف مردم كه در آن انجمن به داد عامه مردم برسند، شاه و گدا در آن مساوى باشند، فوائد این مجلس را اعلیحضرت همایونى بهتر مى دانند. مجلس اگر باشد، این ظلمها رفع خواهد شد خرابیها آباد خواهد شد، خارجه طمع به مملكت نخواهد كرد.
اعلیحضرتا! سى كرور نفوس را كه اولاد پادشاهند اسیر استبداد یك نفر نفرمائید...
مظفرالدین شاه نیز در فرمان مشروطیت تشكیل مجلس شوراى ملّى را براى تحقّق خواسته هاى مردم اعلام نمود.(249)

تهمت به استبداد

طلحه و زبیر پس از عثمان از نزدیكترین افراد به على(علیه السلام) بودند. آنها توقع داشتند كه امام على(علیه السلام) بیش از دیگران به آنها امتیاز بدهد و با آنها در امور، مشورت كند و در ریاست بیت المال، آنها را بر دیگران مقدم بدارد. روزى آنها نزد على(علیه السلام) آمدند و رسماً از آن حضرت تقاضا كردند تا آنها را به فرماندارى بعضى از شهرها منصوب كند. وقتى با جواب منفى على(علیه السلام) روبرو شدند، توسط محمد بن طلحه این پیام خشن را به آن حضرت رساندند: ما براى خلاف تو فداكاریهاى بسیار كردیم، اكنون كه زمام امور به دست تو آمده، راه استبداد را به پیش گرفته اى و افرادى مانند مالك اشتر را روى كار آورده اى و ما را عقب زده اى.
امام على(علیه السلام) توسط همان محمد بن طلحه به آنها پاسخ داد كه: «چه كنم تا شما خشنود شوید؟» آنها پس از دریافت پیام امام جواب دادند: یكى از ما را فرماندار بصره كن و دیگرى را فرماندار كوفه. امام على(علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند من در اینجا (مدینه) آنها را امین نمى دانم چگونه آنها را امین بر مردم در كوفه و بصره نمایم.» آن گاه امام به محمد بن طلحه فرمود: «نزد طلحه و زبیر برو و از قول من به آن ها بگو اى دو شیخ! از خدا و پیامبرش(صلى الله علیه و آله) نسبت به امتش بترسید و بر مسلمانان ظلم نكنید...» لیكن آنها بخاطر همان غرور ذاتى و انحراف دینى خود بر علیه حضرت به همراهى عایشه قیام كردند.(250)

شعر

جم در آغاز شهى بگرفت راه و رسم داد
لیك در آخِر به استبداد و خودرأیى فتاد
هم در استبداد شد تا ملك خود بر باد داد
آرى، آرى ملك از استبداد خواهد شد به باد(251)
غارت غارتگران شد مال بیت المال ما
با چنین غارتگرى ها واى بر احوال ما
زاهدما بهر استبداد و آزادى بجنگ
تا چه سازد بخت او تا چون كند اقبال ما
در كف مردانگى شمشیر مى باید گرفت
حقّ خود را از دهان شیر مى باید گرفت
تا كه استبداد سر در پاى آزادى نهاد
دست خود بر قبضه شمشیر باید گرفت(252)