قسم بر تركِ مستحب ممنوع!
أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الطَّبْرِسِیُّ فِی الْإِحْتِجَاجِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ(علیه السلام) یَسْأَلُهُ عَنِ الرَّجُلِ مِمَّنْ یَقُولُ بِالْحَقِّ وَ یَرَى الْمُتْعَةَ وَ یَقُولُ بِالرَّجْعَةِ إِلَّا أَنَّ لَهُ أَهْلًا مُوَافِقَةً لَهُ فِى جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ قَدْ عَاهَدَهَا أَنْ لَا یَتَزَوَّجَ عَلَیْهَا وَ لَا یَتَمَتَّعَ وَ لَا یَتَسَرَّى وَ قَدْ فَعَلَ هَذَا مُنْذُ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ وَفَى بِقَوْلِهِ فَرُبَّمَا غَابَ عَنْ مَنْزِلِهِ الْأَشْهُرَ فَلَا یَتَمَتَّعُ وَ لَا تَتَحَرَّكُ نَفْسُهُ أَیْضاً لِذَلِكَ وَ یَرَى أَنَّ وُقُوفَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَخٍ وَ وَلَدٍ وَ غُلَامٍ وَ وَكِیلٍ وَ حَاشِیَةٍ مِمَّا یُقَلِّلُهُ فِى أَعْیُنِهِمْ وَ یُحِبُّ الْمُقَامَ عَلَى مَا هُوَ عَلَیْهِ مَحَبَّةً لِأَهْلِهِ وَ مَیْلًا إِلَیْهَا وَ صِیَانَةً لَهَا وَ لِنَفْسِهِ لَا لِتَحْرِیمِ الْمُتْعَةِ بَلْ یَدِینُ اللَّهَ بِهَا فَهَلْ عَلَیْهِ فِى تَرْكِ ذَلِكَ مَأْثَمٌ أَمْ لَا الْجَوَابُ یُسْتَحَبُّ لَهُ أَنْ یُطِیعَ اللَّهَ تَعَالَى بِالْمُتْعَةِ لِیَزُولَ عَنْهُ الْحَلْفُ فِى الْمَعْصِیَةِ وَ لَوْ مَرَّةً وَاحِدَةً؛(211) از امام زمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - پرسیدند: شخصى شیعه است و سنّتِ مستحبِّ متعه [ازدواج موقّت ] را قبول دارد و پذیرا است كه پس از عقدِ موقّت، شوهر هر زمان كه بخواهد، مى تواند ابراء كند و عقد را به اتمام برساند، لكن زنى دارد كه در همه جهات با او موافق است، امّا در موقعِ ازدواج، از او تعهّد گرفته است كه زنِ دیگرى اختیار نكند و براىِ خود كنیزى كه بتواند با او ازدواج كند، نخرد. و آن مرد هم اكنون 10 سال است كه بر تعهّدِ خود با زنش باقى است و تاكنون ازدواجِ موقّت نكرده است. امّا گاهى به مسافرت مى رود و چند ماه از زنش دور مى شود. و از آن طرف به خاطرِ علاقه به زنش و براى حفظ روابط خود با زنش، دوست مى دارد كه بر عهد خویش باقى بماند. او ازدواج موقّت را حرام نمى داند، بلكه ازدواج موقّت را مشروع مى داند. اكنون آیا از این كه متعه را ترك كرده است و حتّى یك بار هم ازدواج موقّت نكرده است، بلكه تعهّد كرده است كه ازدواج موقّت انجام ندهد، معصیت كار است؟
امام زمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف - در جواب مرقوم فرمودند: ولو یك بار هم كه شده باید ازدواج موقّت انجام دهد و خدا را در این كار مستحب اطاعت كند، تا آن قَسَمى را كه بر ترك اطاعت خورده است، باطل شود.
ازدواج موقّت و جلوگیرى از گناه
عدّه زیادى در مجلس ابن عباس نشسته بودند؛ وقتى مجلس تمام شد و همه رفتند فقط یك جوان باقى ماند. ابن عباس به او گفت: آیا حاجتى دارى؟ جوان گفت: آرى مى خواهم از تو مسئله اى بپرسم و از مردم حاضر خجالت كشیدم آیا اینك مسئله ام را از تو بپرسم؟ ابن عباس گفت: عالِم به منزله پدر انسان است، هر چه مى خواهى از من سؤال كن. جوان گفت: من هنوز ازدواج نكرده ام، چون جوان هستم و مى ترسم كه به گناه بیفتم، گاهى با دست خودم استمناء مى كنم آیا این كار معصیت است؟ ابن عباس از او روى برگردانید و با عصبانیّت گفت: تف بر تو باد اگر حتّى با یك كنیز ازدواج كنى، بهتر از این كار زشت است كه انجام مى دهى.(212)
پاسخ قاطع ابن عباس به ابن زبیر درباره ازدواج موقّت
وقتى ابن عباس وارد مكّه شد و عبداللَّه بن زبیر نیز بر فراز منبر خطبه مى خواند، چون نظرش به ابن عباس افتاد -كه در آن روزها نابینا شده بود- گفت: اى مردم، كورى نزد شما آمده كه خدا دل او را نیز كور كند، او عایشه امّ المؤمنین را دشنام مى دهد و نزدیكان و اصحاب پیامبر(صلى الله علیه و آله) را لعن مى كند و متعه را حلال مى شمارد، در حالى كه زناى محض است.
این گفتار بر ابن عباس سنگین آمد، در آن حال غلامش -عكرمه كه دست او را گرفته بود- را صدا زد و گفت: مرا نزدیك او ببر. پس او را نزدیك برد، تا اینكه مقابل او ایستاد تا اینكه گفت: و اما اینكه مى گویى: متعه را در حالى كه زناى محض است، حلال مى دانم؛ به خدا قسم! در زمان رسول خدا(صلى الله علیه و آله) آن عمل مى شد و پس از ایشان نیز پیامبرى برانگیخته نشد؛ دلیل جواز آن نیز گفته ابن صهاك است كه مى گفت: دو متعه در زمان رسول خدا(صلى الله علیه و آله) وجود داشت و من آن دو را منع مى كنم و مرتكبین را مجازات مى كنم و ما گواهى او -جواز متعه در زمان پیامبر(صلى الله علیه و آله) را- مى پذیریم و تحریم او را قبول نمى كنیم. تو نیز از متعه متولد شده اى! پس وقتى از این چوب منبر پایین آمدى از مادرت در مورد بُرد (پیراهن)هاى عوسجه بپرس!
عبداللَّه بن عباس رفت و عبداللَّه بن زبیر نیز پایین آمد و با سرعت به سوى مادرش رفت و گفت: درباره بردهاى عوسجه برایم بگو! و با عصبانیّت اصرار كرد. مادرش گفت: پدرت با رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بود و مردى به نام عوسجه دو بُرد را به او هدیه كرد و پدرت از بى همسرى به پیامبر(صلى الله علیه و آله) گلایه و شكایت كرد، آنگاه آن حضرت یكى از دو پیراهن را به او داد و او نیز نزد من آمد و با آن پیراهن مرا متعه كرد و مدتى گذشت و پیراهن دیگر آورد و به وسیله آنها مرا متعه كرد و من به تو حامله شدم، پس تو فرزند متعه هستى! حالا بگو از كجا این خبر به گوش تو رسید؟
گفت: از ابن عباس شنیدم. مادرش گفت: آیا من تو را از تماس با بنى هاشم منع نكردم، و نگفتم -مواظب باش- آنها زبان هاى غیر قابل تحمّل و پیروزى دارند.(213)