فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

سلطان مهربان

گویند شخصى به عنوان تحفه، ده عدد خیار براى سلطانى آورد و به حضورش گذاشت، سلطان یكى از آنها را خورد، و احساس كرد كه خیلى تلخ است، دومى را هم خورد، دید مثل اولى است، تا آنكه همه را خورد، و از آن شخص تشكّر كرد و هدیه اى به او داد.
اطرافیان به سلطان گفتند: همه خیارها را خودت مى خوردى، به ما هیچ ندادى! سلطان گفت: تمام خیارها تلخ بود، دیدم اگر به شما بدهم، اظهار مى كنید كه خیارها تلخ است؛ آن وقت این شخصى كه این خیارها را تحفه آورده بود، شرمنده مى شد، خواستم او شرمنده نشود.(139) ما نیز در برابر نعمت هاى خدا، هر چند گاهى به صورت درد و رنج است، باید شاكر باشیم.

ادب با پاسخ بهتر

انس بن مالك مى گوید: یكى از كنیزان امام حسن (علیه السلام) شاخه گلى را به امام حسن(علیه السلام) هدیه داد، امام حسن(علیه السلام) آن شاخه را گرفت و به او فرمود: «تو را در راه خدا آزاد ساختم.»
من به آن حضرت عرض كردم: به راستى به خاطر هدیه یك گل ناچیز، او را آزاد كردى؟
فرمود: «خداوند ما را در قرآن چنین ادب كرده آنجا كه مى فرماید: «و اذا حُیِّیْتُم بِتَحیَّةٍ فَحَیّوا بَاَحسَنِ منها اَورُدّوها؛ هنگامى كه كسى به شما تحیّت گوید، پاسخ او را به طور بهتر، یا همان گونه بدهید.»(140) من خواستم پاسخ بهتر كه همان آزاد نمودن او است بدهم.(141)

على(علیه السلام) و كاسب بى ادب

در ایامى كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) زمامدار كشور اسلام بود، اغلب به سركشى بازارها مى رفت و گاهى به مردم تذكراتى مى داد.
روزى از بازار خرمافروشان گذر مى كرد، دختر بچه اى را دید كه گریه مى كند، ایستاد و علت گریه اش را پرسش كرد. او در جواب گفت: آقاى من یك درهم داد خرما بخرم، از این كاسب خریدم به منزل بردم اما نپسندیدند، حال آورده ام كه پس بدهم كاسب قبول نمى كند.
حضرت به كاسب فرمود: «این دختر بچه خدمتكار است و از خود اختیار ندارد، شما خرما را بگیر و پولش را برگردان.»
كاسب از جا حركت كرد و در مقابل كسبه و رهگذرها با دستش به سینه على(علیه السلام) زد كه او را از جلوى دكانش رد كند.
كسانى كه ناظر جریان بودند آمدند و به او گفتند، چه مى كنى این على بن ابیطالب(علیه السلام) است!
كاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فوراً خرماى دختربچه را گرفت و پولش را داد.
سپس به حضرت عرض كرد: اى امیرالمؤمنین(علیه السلام) از من راضى باش و مرا ببخش.
حضرت فرمود: «چیزى كه مرا از تو راضى مى كند این است كه: روش خود را اصلاح كنى و رعایت اخلاق و ادب را بنمایى.»(142)