فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

داستانها

ادب مقابل خداوند

وقتى یوسف به یك زندانى كه در شرف آزادى بود گفت: مرا در نزد ملك مصر یادآور و بى گناهى مرا بیان كن. خداوند او را عتاب كرد و گفت: اى یوسف، تو خلاص از دیگرى جویى و جز از من وكیلى دیگر خواهى؟ به عزّت من كه خداوندم كه ترا در این زندان روزگارى دراز بدارم. آنگه زمین شكافته شد تا به هفتم زمین و ربّ العزّة او را قوّت بینایى داد و گفت: فرو نگر اى یوسف در زیر این زمینها تا چه بینى؟ یوسف مورچه اى را دید كه چیزى در دهن داشت و مى خورد. گفت: اى یوسف، من از رزق این موجود كوچك هم غافل نیستم، اى یوسف، من نه آنم كه با تو كرامتها كردم؟ در دل پدر مهر تو افكندم، و بر او شیرین كردم، و در چاه عریان بودى تو را پوشاندم؟ و كاروان را برانگیختم تا ترا بیرون آورند، و آن كس كه ترا خرید در دل وى دوستى تو افكندم؟ اى یوسف كرامت همه از من بود، چرا دست به دیگرى زدى و استعانت به غیر من كردى؟ یوسف از خداوند عذر خواست و تقاضاى عفو نمود.(137)

نمونه اى از ادب

امام حسن(علیه السلام) روزى در مجلسى نشسته بود، هنگامى كه خواست برخیزد و بیرون رود فقیرى از راه رسید، امام به او خوش آمد گفت و به رویش لبخندى زد و فرمود: تو هنگامى نشستى كه ما برخاسته و قصد رفتن داریم، آیا اجازه رفتن مى دهى؟!(138)