فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

آفات ثروت براى انسان ضعیف النفس

شخصى به نام ثعلبه كه خیلى زاهد و متّقى و اهل تهجّد و نماز شب بود، همه نمازهاى پیغمبر را شركت مى كرد و نمى گذاشت یك ركعت جماعت یا نافله اش تعطیل بشود، مرتّب پیش پیغمبر مى آمد و مى گفت: یا رسول الله! از خدا بخواه مرا ثروتمند كند. پیغمبر مى فرمود: تو كار را به جریان طبیعى واگذار كن، شاید مصلحت این نباشد.
- نه، یا رسول الله! من مى خواهم به این اغنیا یاد بدهم كه اصلاً پول خرج كردن و در راه خدا خرج كردن چگونه است.
پیغمبر هم براى او دعا كرد. خدا دعا را براى امتحان خود او و همه مردم مستجاب كرد. گوسفندهایى پیدا كرد. به سرعت ثروتمند شد، مخصوصاً گوسفندش خیلى زیاد شد. كم كم فكر كرد گوسفند زیاد شده، دیگر در شهر نمى شود گوسفند ها را اداره كرد، برویم بیرون یك جایى تهیّه كنیم تا بتوانیم گوسفندها را به چرا ببریم. كم كم ظهر دیگر به نماز جماعت نمى رسید. با خود مى گفت حالا یك وعده را نخواندیم مهم نیست، به یك وعده نماز جماعت اكتفا مى كنیم. مى آمد به سرعت خودش را به صفهاى آخر مى رساند، یك نمازى مى خواند و مى رفت. كم كم كارش توسعه پیدا كرد، گفت باید برویم فلان منطقه یك جایى انتخاب كنیم. به آنجا رفت. تا قضیه رسید به آنجا كه آیه زكات نازل شد و پیغمبر مأمور جبایت(84) براى اخذ زكات فرستاد. وى اول سراغ او رفت، گفت: دستور خداست كه این مقدار باید بدهى تا صرف راه خدا بشود. گفت: آیا اختصاص به من دارد؟ گفت: نه، شامل دیگران هم مى شود. گفت: اول برو سراغ دیگران بعد بیا سراغ من. رفت سراغ دیگران كارهایش را انجام داد و برگشت. ثعلبه مدتى نگاه كرد، زیر و رو كرد، گفت: این با باج گرفتن چه فرق مى كند؟ چشم فقرا كور بشود مى خواستند كار بكنند.
این همان آدمى بود كه مى گفت: لئن اتینا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحین؛ اگر از فضل خود (ثروت) به ما ببخشى حتماً انفاق مى كنیم و از صالحین خواهیم شد. و مى گفت: ما كه كریمیم پول نداریم، آنهایى كه پول دارند كرم ندارند.
در این جور آزمایشها اگر انسان مراقب خود نباشد به غفلت فرو مى رود.(85)

دقت به آفات یك جریان

رهبر معظم انقلاب فرموده اند: «مكرّر عرض كرده ایم كه در خیلى از مناطق دنیا، انقلابها با نفس دین شروع شد؛ اما به خاطر ضعف رهبرى، از دین فاصله گرفت و گاهى هم ضد شد. در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت دیدیم كه روحانیون آمدند یك حادثه بزرگ (نظام مشروطیت) را در كشور ایجاد كردند و پایان دوره استبداد را تدارك دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهى براى ضدّیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتداى كار بود كه روزنامه هاى صدر مشروطیت، به نام آزادى شروع به كوبیدن دین كردند، تا جایى كه یكى از شخصیتهاى روحانى آن زمان -آقا شیخ فضل الله نورى- كه جزو پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید.
اگر روحانیون، به آینده به چشم میدان كار ننگرند و براى آن برنامه ریزى نكنند و آفات مسیر را از سر راه برندارند، دنبال این غفلت، ضربه است. در این هیچ، ادامه حمل این بار آماده نمایند و وظایفشان را پیش بینى و خودشان را آماده عمل به آن بكنند، اسلام در سطح جهان روز به روز قوت خواهد گرفت در این هم هیچ تردیدى نیست.»(86)

تسلیم را از كبوتران بیاموزید

در زمان یكى از پیامبران مادرى جوانى داشت كه او را بسیار دوست مى داشت و به قضاى الهى آن جوان مُرد و آن مادر داغدار شد و بسیار ناراحتى مى كرد، تا جائى كه اقوام او نزد پیامبر وقت رفتند و از او چاره خواستند.
او نزد آن مادر آمد و آثار گریه و غم و بى تابى را در او مشاهده كرد. بعد به اطراف نگریست و لانه كبوترى او را جلب توجه نمود و فرمود: «اى مادر! این لانه كبوتر است؟» گفت: آرى، فرمود: «این كبوتران جوجه مى گذارند؟» گفت: آرى، فرمود: «همه جوجه ها به پرواز مى آیند؟» گفت: نه، زیرا بعضى از جوجه هاى آنها را ما مى گیریم و از گوشت آنها استفاده مى كنیم. فرمود: «با این همه این كبوتران ترك لانه خود نمى كنند؟» گفت: نه، و به جائى دیگر نمى روند.
فرمود: «اى زن! بترس از اینكه تو در نزد پروردگارت از این كبوتران پست تر باشى، زیرا این كبوتران از خانه شما با آنكه فرزندان آنها را در پیش روى آنها مى كُشید و مى خورید هجرت نمى كنند، لكن تو با از دست دادن یك فرزند از نزد خدا قهر كرده اى و به او پشت نمودى و این همه بى تابى مى كنى و سخنان ناشایست به زبان جارى مى كنى.»
آن مادر چون این سخنان را شنید اشك از دیده برگرفت و دیگر بى تابى ننمود.(87)