مقدمه
باسمه تعالی
بحث از مدرنیته آنچنان گسترده است كه اگر یك دانشجو و یا طلبه تصمیم بگیرد در بارة آن مطالعه نماید، در مرحلة اول دچار حیرت و سرگردانی میشود، بهخصوص كه در نقد مدرنیته اهداف متفاوتی از طریق منتقدین پیگیری میشود و لذا همواره این ضرورت احساس میشد كه كتابی در نقد مدرنیته بهصورت آموزشی و با نظم موضوعات و با رویكرد به تمدن اسلامی تدوین شود تا به عنوان مبنای اولیة تفكر، زبان نقد مدرنیته را ساماندهی كند و بتوان با مطالعة آن به یك جمعبندی نسبت به جایگاه فلسفی و تاریخی مدرنیته رسید.
مواردی كه میتوان از امتیازات این كتاب دانست عبارت است از:
1- منظمبودن مباحث در یازده فصل به صورتی جداگانه، به طوری كه هر فصل؛ مقدمهای برای فصل بعدی است.
2- روشنكردن جایگاه مطالب در جهانبینی اسلامی و قرآنی كه این روش موجب اطمینان و دلگرمی بیشتری برای خواننده میگردد.
3- در این كتاب صِرفاً به ضعف مدرنیته بسنده نشده، بلكه اولاً؛ پیشنهادهای جایگزین مورد بحث قرار گرفته و ثانیاً؛ راه عبور از مدرنیته و رسیدن به تمدن اسلامی بررسی شده است.
4- كتاب؛ معنی «بهحضورآوردن باطن طبیعت» را با مثالهای مختلف به نحو قابل درك تبیین كرده است تا خوانندة محترم از این نكتة بسیار مهم حتیالامكان تصور قابل قبولی بهدست آورد و آن را زمینة تفكرات بعدی خود قرار دهد.
5- چنانچه ملاحظه میفرمایید؛ مباحثْ به صورت اجمال مطرح شده است تا إنشاءالله زمینة تجزیه و تحلیل آن به صورت تفصیل فراهم شود و با عبور از مدرنیته، رجوع به حقیقت دیانت عملی گردد و تمنیّات بشر از تمنیّات بشر مدرن، به تمنیّات عالَم دینی و معنوی تبدیل شود، چرا كه تا بشر از جنبة تئوری و نظری از عالَم مدرنیته عبور نكند، هرگز به تفكر دینی به عنوان تفكر جایگزینِ تفكر مدرنیته نمیتواند دست یابد و هدف اصلی كتاب، عبور فكری و نظری از مدرنیته به سوی تفكر معنویِ حضوری است، به امید آنكه جامعة مؤمنین منتظر تمدن اسلامی شوند.
6- در جوابدادن به سؤالاتِ آخر كتاب حوصلة كافی صرف شده است، به این امید كه حتیالامكان موضوع برای سؤالكننده روشن شود، زیرا پس از نقد مدرنیته عموماً عاملی كه مانع میشود تا شخص به یك جمعبندیِ قانعكننده برسد، بیپاسخماندن سؤالاتی است كه پیش میآید، و به همین جهت پیشنهاد ما این است كه خوانندگان محترم پس از مطالعة دقیق كتاب، قبل از هرگونه جمعبندی، همّت نموده و با دقت هر چه بیشتر قسمت سؤال و جوابها را مطالعه فرمایند.
7- این كتاب را به امید آنكه ما نیز از این طریق قدمی در راستای رفع موانعِ تحقق تمدن اسلامی برداشته باشیم، به خوانندگان عزیز تقدیم میكنیم، هرچند میدانیم دركِ نیستانگاریِ مدرنیته، درد و رنجی عالمانه نیاز دارد ولی تا این پردة ظلمانی دریده نشود، امید تابیدن هیچ نوری از عالم معنی به این سو نمیرود، امّا درك شیعی عزیزان خواننده ما را امیدوار میكند.
البته روشن است كه نقد مدرنیته به عنوان حجاب تمدن اسلامی تازه راه خود را شروع كرده است و هنوز در اول راه خود میباشد، ولی تجربه نشان داده است كه طرح مسائلی كه نظر به اقامة دین دارد، در فرصتی كوتاه آنچنان جای خود را باز میكند كه گسترش و رشد آن، انسان را به تعجب وا میدارد. إنشاءالله
گروه فرهنگی المیزان
مقدمة مؤلف
باسمه تعالی
توجه به فرهنگ مدرنیته و بررسی خاستگاه آن برای كسانی كه سعی دارند در راستای اصلاح خود و احیاء فرهنگ دینی در جامعه گامی بر دارند از جهات مختلف ضروری به نظر میرسد.
1- هرگز نمیتوان بر شالودة عهد غربی، خانة دین را بنا كرد، زیرا در یك زمان رویآوردن به دو مقصد و با دو عهدِ متفاوت امكان ندارد. و لذا برای بازسازی امت اسلامی باید مدرنیته شناخته شود تا این بازسازی، برگشت به اسلام باشد و نه برگشت به فرهنگ غرب ولی با لعاب اسلام، و این مسلم است كه اگر خاستگاه فلسفی، اجتماعیِ فرهنگ مدرنیته بهخوبی شناخته نشود، انرژی خیزش عظیم اسلامی پس از مدتی هدر میرود و باز جهان اسلام خود را در تارهای عنكبوتی فرهنگ مدرنیته اسیر مییابد.(1)
2- ابتدا باید فرهنگ مدرنیته با عهد غیر قدسی آن، به روشی عالمانه و دقیق بررسی شود تا بتوان انفكاكی راكه بین فرهنگ مدرنیته با فرهنگ دینی هست به شكل محققانه نشان داد، زیرا روح فرهنگ مدرنیته هر جریان دینی را كهنه و مربوط به گذشته میداند و مسلم در صورت داشتن عهد قلبی با فرهنگ مدرنیته، هرگز نمیتوان زندگی دینی و تمدن اسلامی را سازماندهی نمود، چون مدرنیته هر فكر و فرهنگی را كه نتوانست به رنگ خود در آورد و در خود هضم كند، مطلقاً نفی میكند و اصلاً به عنوان یك فكر و فرهنگ به حساب نمیآورد.
3- در ادامة مباحث؛ روشن خواهد شد كه نقد مدرنیته به این معنی نیست كه از فردا باید همة لوازم و تكنیك مربوط به آن فرهنگ را كنار گذاشت و خود را بدون هیچ ابزاری در همة صحنههای فعالیت صنعتی و اجتماعی متوقف نمود، بلكه در نقد فرهنگ مدرنیته دقت بر سر انتخابی است كه باید برای فرهنگ و تمدن آیندة جهان اسلام انجام دهیم تا سرنوشتی چون سرنوشت غربِ امروز به سراغمان نیاید، غربی كه با گذر از آخرین مرحلة حیاتش، در حال تجربة پایان تاریخ سراسر الحادی خود است، به طوری كه دیگر حتی مجالی برای پوشاندن خود در زیر لعاب واژههای آزادی و رفاه و تكنولوژی پیشرفته ندارد.
4- مسلّم شرط ظهور وجود مقدس حضرت مهدی(عج) ایجاد آمادگیِ لازم فرهنگی و اعتقادی در فرد و جامعه است؛ حال اگر از یك طرف حجابِ ظهور آن حضرت درست شناخته شود و از طرف دیگر جایگاه تمدن اسلامی به معنی واقعی آن كه عبارت است از حاكمیت امامی معصوم در مناسبات انسانی جامعه، درست تبیین گردد، قدمی بلند در نزدیكی به جامعة انسانی و بلوغ تاریخی خود برداشتهایم و مباحث بررسی فرهنگ مدرنیته قدمی است در راستای شناخت درست حجاب نور آخرالزمان.
5- برای برونرفت از وضع موجود؛ سه نكته باید مورد توجه قرار گیرد:
الف- توجه به وضع موجود و بررسی مبانی فكری و فرهنگی مدرنیته
ب- ترسیم وضع مطلوب و ظهور نظام مهدوی
ج- توجه به شرایط سیر از وضع موجود به وضع مطلوب كه انقلاب اسلامی متكفّل آن است.
در این كتاب صِرفاً به بررسی مدرنیته و فرهنگ موجود میپردازیم و آن دو قسمت دیگر را باید در كتابها و نوشتارهای مربوطه پیگیری نمایید. ولی عنایت داشته باشید اگر از نكات فوق غفلت شود، نهتنها بازخیزی اسلامیِ در حال ظهور به ثمر نمیرسد بلكه نسبت به آیندة اسلام گرفتار یأس خواهیم شد.
6- به استحضار خوانندگان عزیز میرسانم كه بنده به عنوان یك معلم، مباحث مطرح در این كتاب را جهت تدریس تنظیم كردهام و به این معنی نیست كه خودم را صاحب مطالب آن بدانم، بلكه امید دارم توانسته باشم مبانی نقد مدرنیته را به نحوی كه خوانندگان عزیز بتوانند به صورتی اساسی آن را بشناسند در اختیارشان قرار دهم.
طاهرزاده
فصل اول (ماجرای بیوطنی بشر)
در این فصل سؤال این است؛ چه شد كه زمین دیگر مأوای انسان نیست و او همواره در كره خاكی به دنبال وطنی است كه در آن سُكنی گزیند، از روستا میبُرد تا گمشده خود را در شهرها و شهرهای بزرگتر بیابد و هرچه میدود از گمشدة خود دورتر میشود.
میخواهیم بررسی كنیم، چه شد زمینی كه میتواند مایه حیات انسان باشد، ویران شد و دیگر با ما گفتگو نمیكند و مونس تنهایی ما نیست. میخواهیم بفهمیم آیا میتوان اثری در این جهان گذاشت كه باز رابطة بشر با عالَم قدس برقرار شود و از بحران موجود درآید؟ اگر میتوان، چگونه؟ و با چه فكری و با چه مبنایی؟
آیا باز میشود تفكری را پیدا كرد كه از وجود انسان پاسداری كند و نگهبان عظمتهای انسان باشد؟
آیا میتوان فهمید ماجرای غربِ امروزی و فرهنگ مدرنیته از كجا شروع شد؟ راستی ما باید در ماجرای غربی شدن عالَم و عقبافتادن خود از این غربیشدن، خود را و دین خود را ملامت كنیم كه چرا در این ماجرا شریك نشد، و یا باید فكری را ملامت كنیم كه این ماجرا را - تحت عنوان مدرنیته و پیشرفت - ابتدا در غرب و سپس در سراسر جهان به وجود آورد؟
متفكران جهان اذعان دارند كه امروزه، بشر بیوطن شده است - إنشاءالله در دل بحث روشن میشود كه منظور از بیوطنی چیست- اما تصوّر بنده این است كه خواهران و برادران آمادگیهایی در این قسمت دارند كه بر اساس آن آمادگیها من امیدوارم بتوانیم با سرعت بیشتر به همدلی برسیم. آیا این بیوطنی را میشناسیم و آیا از آن تحلیلی داریم؟ حداقل حرف بنده این است كه مؤانست با طبیعت كه وسیلهای بود تا بشر هر جایی از طبیعت را مركز بقا و ارتباط خود با همه هستی بداند، كجاست؟ امروز بشر Moving و یا تحرك زیادی دارد، ولی بهسوی ناكجاآباد. عنایت داشته باشید كه پدیدة Moving یك اصطلاح است كه از نظر معنیِ اصطلاحی، غیر از معنی لغت رایج انگلیسی آن است.2 از این لغت؛ حالتِ سرگردانی بشرِ امروز مورد نظر است، آن حالتی كه مولوی در وصف آن میگوید:
بشنو از نی چون حكایت میكنـد
از جدایــیها شــكایت مـیكنـد
كز نیســتان تا مــرا بُبــریدهانـد
در نفیـرم مــرد و زن نــالیدهانــد
سینهخواهم شَرْحهشَرْحه ازفراق
تـا بگویـــم شــرح درد اشــتیـاق
من به هـر جمعیتـی نالان شـدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هركسی از ظنّ خـود شد یار من
از درون من نجــست اســـرار من
این دورافتادن از نیستانِ وجود، قصّة تامّ و تمام بشر امروز است، راستی چه اندیشهای در دوره جدید پیش آمده كه بشر امروز هیچ جایی را نمیتواند سُكنای خود احساس كند، و نه تنها بیوطن و بیسكنی شده، بلكه درد فراق را نیز از دست داده است و این است كه با امثال مولوی كه سینة شَرْحهشَرْحه از فراق میخواهد تا قصّه دوری خود را با او در میان بگذارد، نمیتواند همسخن و همدل شود.
عزیزان عنایت داشته باشند كه بحثهای غربشناسی با این امید در دنیا مطرح میشود كه راه گمشدة بشر بهسوی آسمان، دوباره پیدا شود، در این بحثها پرسش از اینجا آغاز میشود كه: آیا میشود دومرتبه تفكری پیدا كرد كه از وجود انسان پاسداری كند و نگهبان عظمتهای انسان باشد، انسانی كه از عالم قدس آمده و باز باید به عالم قدس برگردد؟!
حال اگر كسی عالم قدس را نمیشناسد و انسانی را كه باید در عالم قدس سیر كند قبول ندارد، اگر هم مباحث غربشناسی را دنبال میكند، میخواهد از این طریق یك تفریحی كنار بقیة تفریحهای دنیای مدرنیته داشته باشد، او عملاً بهرهای از مباحث نقدِ مدرنیته در زندگی خود نمیبرد.
مرغی كه خبر ندارد از آب زلال
منقار در آب شور دارد همه حال
عموم ما پذیرفتهایم كه گویا زندگی همین است كه دائماً خود را و محیط زندگی خود را تخریب كنیم و در همین تخریب عالم و آدم، زندگی خود را خلاصه و تمام كنیم. در فرهنگ توحیدی كه انبیاء(ع) متذكر آن بودند، یك نوع نگاه به انسان و عالَم و نظام ملكوتی بود كه در اثر آن نگاه و تعهدی كه به همراه خود میآورد، انسان نگهبان خود و محیط زیستِ اطراف خود بود. آیا این بحران محیط زیست، یك بداخلاقی صِرف است و یا حاصل یك نوع نگاه است كه در رفتار بشر جدید پیدا شده است؟ و آیا این بحران با تغییر رفتار و توصیههای اخلاقی از بین میرود، یا اینكه در فرهنگ دنیای جدید، آدم جدیدی پیدا شده است كه دیگر نمیتواند از قداستهای عالَم و حیات خود و از عظمتهای انسانی حفاظت كند؟
محیط زیست حقیقی، دل انسان است كه فعلاً آلوده شده است. این آلودگی در شرایط موجود جهان به جایی رسیده كه بشر نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. بشر امروز نیاز دارد تا قدم در راه دیانت قلبی و حقیقی بگذارد تا از این حالت بحرانی خلاص شود و برای این كار ابتدا باید وضع موجود خود را درست بررسی كند.