مقدمه
باسمه تعالی
1- با توجه به اینکه در صحنهی کربلا انوار الهی در آینهی جمال انسان کامل یعنی حضرت سیدالشهداء(ع)، با تمام جلواتاش ظهور کرده میتوان با رویکرد به جامعیت آن حقیقت، بر تکتک آن جلوات نظر کرد و راههای رجوع به حق و حقیقت را در جلو خود گشوده یافت. از جملهی این راه و روشها، راه و روش عملِ به هنگام است که سخنران تلاش نموده تا آنجا که ممکن بوده آن را در اصحاب امام حسین(ع) نشان دهد و راهی را برای حضورِ به موقع در آیندهی تاریخ ما بگشاید و بدین لحاظ ما پیشنهاد میکنیم مطالعهی این کتاب را منحصر به محرم و جریان کربلا ننمایید.
2- آنچه در این کتاب بر آن تأکید شده معنای جایگاه تاریخی حادثهها است و اینکه چگونه حادثههای بزرگ، تاریخِ آینده را فتح میکنند، و این یکی از نکات حساسی است که ما امروز بدان نیاز داریم تا بدانیم چگونه به انقلاب اسلامی بنگریم و از جایگاه تاریخی آن غفلت نکنیم.
3- نویسنده روشن میکند هنر اصحاب بزرگوار امام حسین(ع) فهم جایگاه تاریخی نهضتی است که حضرت سیدالشهداء(ع) آن را پدید آوردند و چون اصحاب میدانستند چه کار بزرگی بهدست آنها در شرف انجام است تا آخرین ساعتهای روز عاشورا با تمام امید شمشیر میزدند و شهادت را جزیی از این کار بزرگ میدانستند.
4- کتابی که در پیش رو دارید، راز بصیرت اصحاب بزرگوار امام حسین(ع) را روشن میکند و نگاه ما را به بیستسال خون دلخوردن و مأیوسنشدن آن اصحاب در زمان حاکمیت معاویه، میاندازد و این همان صبر و شکیبایی است که در هر نهضتی مورد نیاز است.
5- از نکات مهمی که نویسنده به آن پرداخته است موضوع وقتشناسی است. به عنوان نمونه؛ وقتشناسی ابوثمامهی صاعدی را در توجه به اوقات نماز به وقتشناسی تاریخی او ربط میدهد و نسبت این دو وقتشناسی را روشن میکند.
6- توجه به این نکته که نهضت حضرت اباعبدالله(ع) جهان اسلام را از روح امویان آزاد کرد نکتهای است که کتاب بهخوبی به آن پرداخته و با طرح نظرات علماء اهل سنت در رابطه با نهضت اباعبدالله(ع)، شواهدی را ارائه داده است تا معلوم شود اگر امام حسین(ع) در کربلا آن اقدام را نمیکردند امروز تمام جهان اسلام گرفتار تفکر وهابیون بود.
7- سخنران با نظر به موضوعِ عملِ به هنگام در کربلا به سیرهی امام خمینی(ره) پرداخته و نشان داده چگونه حضرت روحالله(ره) در جریان کاپیتولاسیون با عملِ به هنگامِ خود، اسلام را از حاکمیت نظام شاهنشاهی نجات داد.
8- وقتی جایگاه نهضت حضرت اباعبدالله(ع) و یاران بزرگوارشان درست فهمیده میشود که بفهمیم معاویه یعنی چه و لذا کتاب سعی نموده ابعاد مختلف شخصیت معاویه را ترسیم کند تا معلوم شود بهترین روش برای عبور از معاویه همان روشی بود که حضرت سیدالشهداء(ع) شکل دادند و از آن مهمتر اینکه اصحاب آن حضرت بهخوبی متوجه عظمت و تأثیر آن روش بودند.
9- تا وقتی متوجه نباشیم در رویارویی با فرهنگ معاویه باید به نوعی خاص از پیروزی فکر کرد که آن پیروزی ماوراء پیروزی نظامی است، نه نهضت کربلا را خواهیم شناخت و نه نهضتی که با 15 خرداد سال 42 ظهور کرد و این نکتهای است که در کتاب به آن پرداخته شده است.
10- باز تأکید میکنیم که شاید بتوان گفت آنچه این کتاب را منحصر به فرد کرده، توجه به معنای گشودهشدن تاریخ است و اینکه اگر بتوانیم جایگاه تاریخی حادثههای بزرگ را بفهمیم میتوانیم در تاریخ آیندهی خود حاضر شویم.
11- در بحث آفت آسانپنداری حادثهی رازگونهی کربلا، به مخاطبان گوشزد میشود تا رویکردشان از ابتدا رویکرد رازبینی به آن حادثه باشد تا بتوانند به لایههایی از آن حادثهی آسمانی آگاه شوند، حادثهای که مافوق گفتار و حرکات است ولی میتواند عامل تغذیهی جان انسان گردد.
12- وقتی در عرف جهانِ بشری شکستها همیشه با کشتهشدنِ سربازان یک جبهه همراه بوده، کربلا ظهور میکند تا برای ملّتی که مکتبی الهی دارد این معادله را بر هم بزند و پیروزی را در سبقت هرچه بیشتر در شهادت جستجو کنند و نهتنها به شیعیان بفهمانند چگونه مرعوب اسلحههای مهیب دشمن نشوند، برای مردم اهل سنت غزّه نیز روشن شود راز پیروزی خود بر رژیم صهیونیستی را در کجا بیابند، کربلا به این معنا حادثهای تاریخساز است.
13- یاران بزرگوار امام حسین(ع) نشان دادند برای حضور در تاریخی که سایهی استکبار در میان نباشد باید تا مرز فداکردن جان هزینه داد و انعکاس این فرهنگ را در سیرهی پدر بسیجیان عالم مشاهده کردید که چگونه در فرهنگ پانزدهی خردادی خود فرمود: «من اكنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مأمورین شما حاضر كردم، ولى براى قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهاى شما حاضر نخواهم كرد».(1)
14- کربلا بستری است که انسانها مافوق دست و بازوی قوی، میتوانند نقش خود را ایفا کنند. در این صحنه پیران سالخورده همراه جوانان پاکباخته، سلحشوریها کردند تا تاریخ معنای پیروزی را با نگاهی دیگر بنگرد.
15- در کربلا عرفان و اقدام در هم آمیخت تا سلوک محمدی(ص) دوباره خود را بنمایاند و روشن کند چگونه در کنار ابلاغ وَحی باید از شمشیرِ جهاد جدا نشد و به خانقاه خزید. برای فهم چنین فرهنگی در این دوران راه طولانی باید طی کرد تا بفهمیم انقلاب اسلامی همان کربلا است، کربلایی که نشان داد: «اَلْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلالِ السُّیوف»(2) بهشت در زیر سایهی شمشیرها قرار دارد و لذا انقلاب اسلامی با نظر به کربلا توانست عارفانی شمشیر به دوش را در جبهههای دفاع مقدس پرورش دهد و این راه را در فرهنگ مقاومت در مقابل استکبار گشود تا راه ملکوت که گم شده بود به زندگیها برگردد و این است اتصالی که باید بین کربلا و زندگی امروز ما برقرار شود و کتاب روبهروی شما متذکر آن است.
به امید آنکه توانسته باشیم قدمی هرچند کوچک در راستای تعالی فرهنگ جامعهی خود برداریم.
گروه فرهنگی المیزان
جلسهی اول، (جایگاه تاریخی حادثهها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن)
بسماللهالرحمنالرحیم
«السَّلامُ عَلَیْكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِكَ»
هنر ما در این دوران این است که بتوانیم حقیقت کار حضرت سید الشهداء(ع) و اصحاب آن حضرت را در آن مرحله از تاریخ درک کنیم تا بتوانیم در تاریخ خودمان نقشی را که خداوند به عهدهی ما گذاشته است بهخوبی انجام دهیم. همانطور که ملاحظه میفرمائید در زیارتهای رسیده از ائمهی معصومین(ع) در کنار سلام به حضرت سید الشهداء(ع)، به اصحاب آن حضرت هم سلام میدهید. این نشان میدهد که مقام اصحاب امام مقام فوقالعادهای است که در کنار آن حضرت شایستگی چنین سلامی را دارند. چون سخن امامان معصوم(ع) هیچ وقت اعتباری نیست تا بگوئیم آنها یک تعارفی کردهاند. ممکن است بنده به کسی سلام کنم بدون اینکه در نظر بگیرم آیا آن فرد ظرفیت سلام الهی را دارد یا ندارد ولی سلام امام معصوم اینطور نیست. سلام امام، سلام به مقامی است که ظرفیت تجلی اسمِ سلامِ الهی را دارا است، به همین جهت باید روی مقام اصحاب امام حساس باشیم و مقام و حرکات و سکنات آنها را در کربلا مسئلهی سادهای نگیریم. با توجه به این امر در زیارت ناحیهی مقدسه ملاحظه میکنید وجود مقدس صاحب الامر(عج) نام تک تک اصحاب امام حسین(ع) را میآورند و نام قاتلانشان را نیز متذکر میگردند تا از این طریق به ما جهت دهند که برویم و از یک طرف شخصیت اصحاب حضرت سید الشهداء(ع) را و از طرف دیگر شخصیت قاتلان آنها را دنبال کنیم. این قاتلان هر کدام به صورت خاص و متناسب با سجایای آن شهیدی که اینها او را به قتل رساندند، دارای خباثتهای خاص بودند.
راز اندک بودن اصحاب امام حسین(ع)
سلامهایی که به تک تک اصحاب امام در زیارت ناحیهی مقدسه میکنیم، سلام به شخصیتهای خاصی است که اولاً: هنر این را داشتهاند که زمانهی خود را بشناسند -که این کار بسیار ظریفی است- ثانیاً: متوجه بودهاند که در ذیل امام حسین(ع) چه فتح تاریخی مهمی را میتوانند بهوجود آورنند. بنده گاهی در درک موضوع دوم که عرض کردم اینقدر خودم را ناتوان میبینم که به یاد این روایت میافتم که میفرمایند: «یأتی القرآن یوم القیامة بکرا» روز قیامت قرآن میآید در حالیکه دست نخورده است. یعنی اینهمه تفسیر و تذکر هنوز، برای ورود به قرآن کافی نیست، هرچند هرکدام در جای خود مفید و لازم است. ولی قرآن دارای جایگاه رفیعی است که به راحتی دست بشر به آن نمیرسد. آدم حس میکند اگر کسی کمی به جریان کربلا با تعمق نگاه کند و جوانب مختلف آن را بررسی نماید، حیرت میکند. حیرت از آن جهت که چگونه عدهای قلیل توانستند بفهمند امام میخواهند کار مهمی در تاریخ ایجاد کنند و آنها میتوانند در آن کار شرکت نمایند. هنوز هم فکر نمیکنم اگر زیر این آسمان بخواهد کربلایی واقع بشود بیش از آن عدهی قلیل به صحنه بیایند. کربلا چیز عجیبی بوده است. درست است وقتی یک مکتب الهی ظهور کند با موانعی روبهروست ولی بعد از مدتی ذهنها را به خود جلب میکند و عدهی زیادی به آن رجوع میکنند و در همین رابطه قرآن میفرماید: «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(3) وقتی نصرت الهی و فتح و پیروزی فرا رسد، مردم به صورت گروهگروه داخل در دین الهی میشوند. اما وقتی همین نهضت بخواهد از یکی از تنگناهایی که در پیش رو دارد بگذرد که مسلمانان در تاریخ خود با آن تنگناها سالهای متمادی روبهرو بودهاند، دینداران کم خواهند بود، در حالیکه ناگزیر در مقابل اهدافی که آن دین در پیش رو دارد، تنگناهایی هست که آن مکتب باید برای شکوفاشدن در نقطهی آرمانی خود، آنها را یکی بعد از دیگری پشت سر بگذارد.
اسلام در ابتدای امر با ابوسفیان روبهروست، حالا که ابوسفیان به ظاهر مسلمان شده، با ابوسفیانی روبهروست که در چهرهی معاویه و پس از آن در چهرهی یزید بن معاویه مدّعی مقام امیرالمؤمنینی جامعهی اسلامی است. گذشتن از این تنگنا -که ریشه در تاریخ جاهلیت داشت- کار بسیار مشکلی است و به همین جهت ملاحظه میکنید همانهایی که تا دیروز برای حاکمیت دین اسلام مبارزه میکردند و خون میدادند حالا که باید از یکی از تنگناهای جاهلیت که اسلام با آن روبهروست عبور نمایند همراهی نمیکنند و امام حسین(ع) تنها میشوند. چون مردم باور ندارند مکتب الهیِ اسلام نظر به آرمانهایی فوق رسم زمانه دارد. تعبیر امام حسین(ع) در رابطه با برگشت جامعهی اسلام به عهد اموی پس از مدتی که از مسلمانیشان گذشته این است که میفرمایند: «إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ- وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا- فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصَابَّةِ الْإِنَاءِ- وَ خَسِیسُ عَیْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ- وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ- لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً- فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَیَاةَ- وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً- إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا- وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ - یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ- فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون»(4) این دنیا تغییر كرده و منفور شده است، خوبیهایش رفته و باقى نمانده از دنیا مگر ته مانده اى، همچون كاسه اى كه در ته آن مختصرى از رطوبت بماند. همچون چراگاه وَبازده. مگر شما مشاهده نمیكنید كه به حق عمل نمیكنند و از باطل گریزان نیستند، شایسته است مؤمن در این حالت دل به لقاء پروردگار خود ببندد. من مرگ را جز حیات و زندگى نمى بینم و زندهماندن با ستمگران را جز بدبختى نمیبینم، در حال حاضر مردم بندهی دنیایند و دین بر سر زبانهاى آنها میچرخد و تا وقتی زندگیشان بر محور دین بگردد، در پی آناند، اما وقتی به وسیلهی «بلا» آزمایش شوند، دینداران اندک میشوند.
وقتی به عظمت یاران امام حسین(ع) پی میبریم که بفهمیم اسلام پس از شصت سال از هجرت رسول خدا(ص) به چه صورتی در آمده است و آنها متوجه شدند این اسلام آن اسلامی نیست که باید باشد. شرایطی فراهم شده بود که به تعبیر برادر عزیزمان جناب آقای رحیمپور ازغدی: «مردم رو به قبله نماز میگذاردند، اما طعم اسلام تغییر کرده بود، مردم مسلمان بودند و نبودند، حرف از اسلام و پیامبر بود و نبود».
در بیست سال حکومت معاویه یارانِ هوشیار امیرالمؤمنین(ع) متوجه انحرافاتی بودند که همچنان با ایجاد زاویهی بیشتر و بیشتر از اسلام جای پای خود را در جامعهی آن زمان باز میکرد. حقیقتاً جامعهی اسلامی آن زمان یک دورهی بیستسالهی انحراف را طی کرده بود و به تدریج همهی راهها برای نجات اسلام بسته مینمود مگر آنچه در کربلا اتفاق افتاد و آن راهی که امام حسین(ع) و اصحاب بزرگوار آن حضرت انتخاب کردند.
انحرافِ به ظاهر کوچکِ قبلی که در سقیفه واقع شد، به تدریج زمینهی وقوع فجایع بزرگ بعدی را فراهم کرد. این طور نبود که یک مرتبه جامعه پذیرای یزید شده باشد و موقعیت فرزندان پیامبر(ص) با فرزندان ابوسفیان جا به جا شود. این آن نکتهای است که مردم معمولی متوجه نبودند و اصحاب امام حسین(ع) متوجه آن بودند.
از آنجایی که حکایت چنین شهدایی، حکایت فروزندگی انسانهایی است که فرهنگ فروزندگی را در تاریخ نهادینه کردند و با خون خود نامهای برای ما نوشتند که با یاد آنها و توجه به بصیرت تاریخی آنها، همواره آن نامه را بخوانیم، هر سال به سیرهی بعضی از آنان نظر میکنیم.
ابوثمامه صائدی: از جملهی اصحاب امام حسین(ع) جناب ابوثمامهی صائدی است، وظیفهی ما است که حساس باشیم تا در دل تاریخ کربلا جایگاه تاریخی و شخصیت خاص او را پیدا کنیم. او یکی از شخصیتهایی است که بحمدلله تاریخ بهخوبی به ما نشان داده است. آنچه که شما در کلیات قضیه از او سراغ دارید همان شخصی است که نزدیکشدن نماز ظهر عاشورا را به حضرت متذکر میشود. هنوز وقت نماز نرسیده و مسلّم امام به موقعاش اقدام لازم را انجام میدهند و ابوثمامه هم میگوید: «دَنَا وَقْتُها» وقت آن نزدیک است. آنچه ما باید به آن توجه کنیم این روحیه است که در وسط آن غوغا که همه تهدید میشوند و از صبح تا آن وقت عدهای از لشکر امام کشته شدهاند، متوجه نزدیک شدن وقت نماز است، از این جا میفهمید روحی که در کربلا حاضر است، چگونه متوجه میباشد باید با ارتباط با عالم ملکوت تغذیه شود تا گرفتار عملزدگی نگردد.
ابوثمامهی صائدی از جمله کسانی است که با روحیهای ایمانی نسبت به زمانهای که در آن قرار داشت خوب فکر کرده بود و توانست در موقعی که باید به امام بپیوندد اقدام لازم را انجام دهد. او از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) بود و با شهادت امام حسن(ع) تا مرگ معاویه خون دلها خورد چون میدید در زمان معاویه چگونه به نام حاکمیت اسلام ارزشهای اسلامی یکی بعد از دیگری زیر پا گذاشته میشود و به همین جهت منتظر اقدام به هنگام بود تا جهان اسلام را از این ورطه نجات دهد.
یکی از خصوصیات یاران امام حسین(ع) زمانهشناسی است و بنده تا آنجایی که توان داشته باشم تلاش میکنم روی این نکته عرایضی داشته باشم. شما عزیزان خوب میدانید که بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و شش ماه حکومت امام حسن(ع)، معاویه بیست سال به عنوان حاکم مطلق جهان اسلام هر کاری توانست کرد و به تدریج کار را به جایی رساند که فرهنگ امویان با همان ارزشهای جاهلی قبل از اسلام ملاک ارزیابی شخصیتها شد و عملاً در صدد بودند شکستی را که در جنگ بدر از پیامبر(ص) و علی(ع) خورده بودند نه تنها در صفین بلکه به طور جدّیتر در کربلا جبران کنند، بدون آن که جامعهی اسلامی متوجه شود چه چیزی دارد اتفاق میافتد و چگونه با کینهها و اَحْقادِ بَدْرِیه و خَیبَرِیه و حُنینیه، فرزند معاویه میخواهد فرزند حضرت علی(ع) را به بهانهی مخالفت با دولت قانونی اسلامی!! به قتل برساند. فهم این موضوع که همان کسانی که تا دیروز در جنگ بدر با «زنده باد هُبل» به جنگ اسلام آمده بودند، امروز با «الله اکبر» به انتقام خون پدرانشان به جنگ همان اسلام آمدهاند و در همان راستا با امام حسین(ع) میجنگند، کار هرکسی نیست. جز کار آن عدهی معدودی که در کربلا خود را به حسین(ع) رساندند تا در یک حرکت بزرگ تاریخی، اسلام را از آن بلیه رهائی بخشند. اصحاب امام حسین(ع) در این بیست سال ناظر بودند چه اتفاقی در حال وقوع است و منتظر بودند راهی گشوده شود تا این بنبست شکسته شود.