جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم

اصغر طاهرزاده

فرهنگ مدرنیته و پانصدسال فریب‌کاری

4- عظمت انقلاب اسلامی به آن است که می‌خواهد در شرایط تاریخی امروز، مهم‌ترین مسئله‌ی بشریت را پاسخ دهد که آن درست زندگی کردن است و روشن کند فرهنگ مدرنیته پانصد سال است به انسان‌ها دروغ گفته است.(20)
یك‌وقت نگرانی‌ کسی این است كه مثلاً شرایط ازدواج جوانان فراهم نیست، که این یک دلسوزی مقدسی است، ولی یک وقت یک انسان بزرگ به انحراف بزرگ بشریت می‌اندیشد و همّت خود را در راستای جلوگیری از آن انحراف صرف می‌کند. درست است هر دوی این افراد جهت رفع مشکل مردم دلسوزی می‌کنند ولی تفاوت افق این دو نوع دلسوزی خیلی زیاد است. عظمت انقلاب اسلامی به آن است که متوجه مهم‌ترین مسئله‌ی بشر شده و طرح برون‌رفت از آن مسئله را به میان آورده است.
مسئله‌ی اصلی مردم جهان امروز این است كه زندگی را گم كرده‌اند. انقلاب اسلامی‌ كه آرام‌آرام دارد جای خود را باز می‌‌كند، اولین وظیفه‌اش این است كه زندگی را به بشر برگرداند و خانه‌ی حق‌پرستی او را آباد کند، چیزی که انسان در دوره‌ی جدید به‌واقع آن را گم‌کرده و در ظلماتی فرو رفته که متوجه ظلمانی‌بودن آن نیست تا به راه برون‌رفتِ از آن بیندیشد. عظمت انقلاب اسلامی به این است كه به بشر جدید متذکر شود فرهنگ مدرنیته پانصدسال است به او دروغ گفته است و این کار بسیار مشكلی است، زیرا مدرنیسم طوری بر ذهن‌ها غلبه کرده که اجازه نمی دهد به ماوراء آن فکر کنند و تماماً عالَم انسان‌ها را غربی کرده است. این‌كه می‌‌بینید غربی‌ها تلاش می‌کنند به مردم جهان نشان دهند انقلاب اسلامی شکست‌خورده یا از مواضع قبلی‌اش کوتاه آمده، برای آن است که مردم به غیر از مدرنیسم به چیز دیگری فکر نکنند، به محض آن‌كه ما كاری بكنیم كه آن‌ها بتوانند نتیجه‌گیری كنند انقلاب اسلامی‌ از مواضعش عدول كرده است، خیلی خوشحال می‌‌شوند، زیرا اعلام شكست انقلاب اسلامی‌ به معنای تثبیت مدرنیته است، چون تاریخ امروز دنیا تقابل دو فکری است که شکست هر کدام مساوی تثبیت دیگری است. انقلاب اسلامی راهی است تا مردم جهان از «عهد غربی» به سوی عهدی سیر کنند که به تقرب الهی منجر شود و در سایه‌ی تقرب به حق، بنای تمدن دیگری را پایه‌گزاری کنند. و معلوم است که فرهنگ غربی با تمام وجود در مقابل انقلاب اسلامی مقاومت می کند و یا آن را طوری نشان می دهد که مردم فکر کنند جهت اصلی آن انقلاب، فکر و فرهنگی جدا از فرهنگ مدرنیته نیست.

اتحاد وِلایت با وَلایت

5- انقلاب اسلامی ابعادی از هستی انسان را که مدرنیته بدان بی‌توجه بود، برای بشر کشف کرد و آن عبارت است از ایجاد رابطه‌ی وِلایت با وَلایت،(21) و این‌که حاکمان باید با ابعاد قدسی و معنوی انسان‌ها با آن‌ها گفتگو کنند، تا بشری که می‌خواهد در جستجوی حقیقت باشد، با سدّ ناامیدی روبه‌رو نگردد.
روش حکیمانه و عارفانه و شاعرانه‌ی حضرت امام خمینی(ره) حکایت از آن دارد که نظام سیاسیِ جهانِ مدرن برای جان و روان انسان‌ها تنگ و آزاردهنده است و چون حاکمان، حجاب حقیقت‌اند و نظام سیاسی عالم به معنویت پشت‌کرده، و نمی‌تواند به ابعاد حکیمانه و عارفانه و شاعرانه‌ی انسان‌ها جواب دهد، بشر به دنبال شرایطی است که بتواند همه‌ی ابعاد خود را شکوفا کند و به ثمر برساند و این نه‌تنها با حاکمیت نظام‌های سکولار ممکن نیست، بلکه با فلسفه و عرفان و شعرِ گرفتار روح سکولاریسم نیز ممکن نمی‌باشد. این است که باید دانست زمان، زمانِ نظر دوختن به وِلایت و فرمانروایی حاکمی است که وَلایت نیز داشته باشد و قلب‌ها را به معنی حقیقی آن با عالم قدس و معنویت آشنا گرداند.
انقلاب اسلامی‌ ابعادی از هستی انسان را كه مدرنیته به آن بی‌توجه بود به بشر متذکر می‌شود، از جمله این‌که باید وِلایت به وَلایت پیوند بخورد و «وَلی»، «والی» گردد.
حقیقت آن است که از یک طرف خدا ولیِّ ماست، یعنی به ما فرمان می‌‌دهد، از طرف دیگر ما به دنبال خدا هستیم و جان و هدف و قطبِ قلب و محبوب حقیقی ما خداست، یعنی همان که وَلیّ ما است و بر ما فرمان می‌راند، محبوب جان ما است، آیا زیباتر از آن می‌شود كه كسی به ما دستور بدهد كه تمام وجود ما عشق به اوست؟ براساس همین قاعده باید وِلایت و وَلایت یکی باشد، وِلایت یعنی حاكمیت و وَلایت یعنی محبت و عشق. رابطه‌ی خدا با انسان‌ها در یگانگی وِلایت و وَلایت کامل می‌شود و باید این قاعده در تمام عالم جاری باشد، بدین‌معنی که در تمام مناسبات - اعم از مناسبات فردی یا اجتماعی- حکم و دستور محبوبِ جان انسان ها حاکم باشد و هرجا این قاعده حاکم نیست، ظلمات حاکم است.
وقتی قرآن در غدیر می‌‌فرماید امام معصوم باید حاكم بر امور جامعه باشد به این جهت است که در حاكمیت امام معصوم وِلایت و وَلایت جاری است، زیرا از یک طرف امام معصوم نمونه‌ی کامل انسانیت و مطلوب همه‌ی جان‌ها است، از طرف دیگر حاکم بر امور جامعه است. به همین دلیل باید همیشه در عالَم جهت هدایت انسان‌ها امام معصومی ‌باشد و آن امام بر امور جامعه نیز حاكم گردد تا جهان در تعادل خود قرار گیرد، بنابراین نمی‌‌شود یك روز عالَم بدون امام معصوم یا حجت الهی باشد. زیرا زمینه‌ی تحقق قاعده‌ی وِلایت و وَلایت به‌هم می‌‌خورد و انقلاب اسلامی‌ آمده است تا این قاعده را در عالم جاری كند و موضوع ولایت فقیه به عنوان مقدمه است، برای چنین حاکمیتی. چون با ولایت فقیه حكم خدا و رسول و امام که محبوب جان انسان‌ها هستند، مطرح می‌شود، تا زمینه‌ی ظهور مصداق اصلی آن حکم که امام معصوم است فراهم گردد.

حاکمیت بر اساس ابعاد قدسی انسان‌ها

یکی از نکات مهمی که از طریق انقلاب اسلامی‌ به بشریت برگردانده شد و مهم‌ترین نیاز بشر است، عبارت است از اتحاد وِلایت و وَلایت و اینكه حاكمان باید براساس ابعاد قدسی و معنوی انسان‌ها با انسان‌ها گفتگو كنند و بر آنان حکم برانند تا دستوراتشان با عمق جان آدم‌ها رابطه داشته باشد. نمونه‌ی این نوع حکومت در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) ظاهر شد، لذا با این‌که اجرای حدود الهی برای فرد مجرم یک نوع تنبیه است و به طور طبیعی موجب دلخوری او از آن حاکمی می‌شود که احکام را اجراء می‌کند، راوی می‌‌گوید: حضرت علی(ع) انگشت‌های دست شخصی را قطع كردند و او دست بریده‌اش را با دست دیگر مشت كرده بود و در حالی که قطرات خون از آن می‌چکید به راه افتاد، در هنگامی که او از محکمه خارج می‌شد یكی از منافقان او را می‌بیند و با ظاهری دلسوزانه می پرسد چه كسی با تو این كار را كرده است؟ آن شخص در جواب او شروع می‌کند با مدح زیاد نام امیرالمؤمنین(ع) را می‌آورد و می‌گوید: پنجه‌ام را سید جانشینان پیامبران برید، پیشوای سفید رویان قیامت، ذی‌حق‌ترین مردم نسبت به مؤمنان، علی‌بن ابیطالب، امام هدایت .... آن فرد گفت: وای بر تو، دستت را می‌بُرد و این‌چنین ثنایش می‌کنی؟ او پاسخ داد: چرا ثنایش نگویم و حال آن که دوستی‌اش با گوشت و خونم در آمیخته است؟ به خدا سوگند نبرید دستم را مگر بر اساس حقی که خداوند قرار داده است.(22) یا مواردی که شخصی خدمت پیامبر(ص) می‌آمده و اقرار به گناه می‌کرده و تقاضا می‌کرده «یا نَبِی الله! طَهِّرنی»؛(23) ای پیامبر خدا! با اجرای حدود الهی مرا پاک گردان. این همان اتحاد وِلایت و وَلایت است و تا این‌جاها هم جلو می‌آید که خطاکاران هم راضی به اِعمال حاکمیت وَلی خدا هستند، هر چند موجب قطع انگشتانشان شود. و این رابطه در دنیای معاصر گم شده است و دیگر حاكمان با ابعاد قدسی انسان‌ها گفتگو نمی‌كنند در حالی‌که خداوند در امور اجتماعی چنین نظامی را اراده کرده است و اگر نظام جمهوری اسلامی بر چنین هدفی تأکید کند و زمینه‌های آن را فراهم سازد بشریت متوجه می‌شود چه مسیری را باید پیشه کند و چرا باید راه خود را از فرهنگ مدرنیته جدا نماید.
در چنین بستری بشری كه می‌‌خواهد در جستجوی حقیقت باشد با سدّ ناامیدی روبه‌رو نمی‌گردد، چون در آن شرایط همه‌چیز راه به سوی عالم معنویت دارد. اگر امروز می‌‌بینید كه مردم جهان در ناامیدی مطلق به سر می‌برند به خاطر این است كه رابطه وِلایت و وَلایت در نظام بشری مختل شده و حاکمان، متذکر راه بشر به سوی آسمان معنویت نمی‌باشند.