مقدمه
مقدمه(1)
باسمه تعالی
کتابی که در پیش رو دارید قسمتی از مجموعه مباحث استاد طاهرزاده در رابطه با «جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» و نقش آن در حال و آیندهی جهان است. در مورد این مباحث نظر شما را به نکات زیر جلب مینماییم.
1- نویسنده با اعتقاد به اینكه دنیای مدرن دیگر جایی در عالم ندارد، به انقلاب اسلامی به عنوان روح معنویِ این عصر که هرگز کهنه نمیشود،(2) نظر دارد و خواننده را متوجه این امر مهم میکند که در عصر گسترش عالَم غربی که سعی دارد سایر ملل را بیعالَم و بیتاریخ کند، انقلابی متولد شده که در جوهر و ماهیت خود، تحولی است بیرون از حوزهی فکر و تمدن غربی، و بر همین اساس تذکر میدهد آن انقلاب را با عینک غربی ننگریم که هرگز به حقیقت آن آگاهی نمییابیم. زیرا به گفتهی میشل فوکو: «وقتی ایرانیان از حکومت اسلامی حرف میزنند، وقتی جلوی گلوله در خیابانها، آن را فریاد میزنند، ... و با این کار شاید خطر یک حمام خون را به جان میخرند... به نظر من به واقعیتی میاندیشند که به ایشان بسیار نزدیک است... چون کوششی است برای اینکه سیاست، یک بُعد معنوی پیدا کند».(3)
2- توجه به تفاوت ذاتیِ دو رویکرد متفاوت نسبت به زندگی در این دوران، رمز کلیدی کتابی است که روبهروی خود دارید. عبور از نوعی زندگی که آرمانهای خود را در فرهنگ مدرنیته دنبال میکند و رویکرد به نوع دیگری در زندگی است که میخواهد از طریق انقلاب اسلامی، از غرب و فرهنگ مدرنیته عبور کند و زندگی زمینی را به آسمان متصل گرداند.
3 - روح حاکم بر زمانه که تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته است، آنچنان آشفته است که انسان بهراحتی معنی حادثهای را که آمده است تا ماوراء فرهنگ مدرنیته، متذکر رجوع بشر به آسمان باشد، نمیفهمد و لذا نسبت به فهم جایگاه انقلاب اسلامی در این دوران گرفتار برداشتهای از پیش ساخته میشود که آن برداشتها دیواری در برابر فهم او و فهم انقلاب اسلامی میکشد. نویسنده تلاش کرده با توجه به این امر، ماوراء نگاه مدرنیته، انقلاب اسلامی را بنمایاند. زیرا که باید مواظب باشیم انقلاب اسلامی را در حدّ فهمهای محدود ننگریم وگرنه بیتوجه به حقیقت روحانی و جایگاه تاریخی آن، سخن گفتهایم.
مؤلف محترم در این کتاب و در سایر کتابهایی که در رابطه با انقلاب اسلامی نوشته، سعی فراوان کرده تا ماوراء گفتمانی که تحت تأثیر فرهنگ غرب است، ذات انقلاب اسلامی را بنمایاند تا حقیقتاً خواننده را با چهرهی واقعی انقلاب اسلامی روبهرو کند و همین امر موجب شده که در بعضی موارد خواننده به زحمت بیفتد و آرامش خود را در حین مطالعهی کتاب از دست بدهد، چون یا واژهها را ناآشنا میبیند و یا افقی که نشان داده میشود افقی نیست که خواننده عادت کرده باشد از آن افق به موضوع بنگرد ولی اگر با حوصله و پشتکار مطالب را دنبال کند، در رابطه با انقلاب اسلامی با ساحتی دیگر روبهرو خواهد شد که بسی به ذات و حقیقت انقلاب نزدیکتر است.
گروه فرهنگی المیزان
مقدمه مؤلف
باسمه تعالی
مواردی که در ذیل مطرحشده؛ زوایای مختلفی است از نگاهی که در کتابهای مربوط به انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) بیان گردیده، تا سمت و سوی جستجوی خوانندگان عزیز را در متن آن کتابها روشن کند.
1- حساسترین مسأله در زندگی انسان درست و دقیقدیدن واقعیات عالم است، و این موضوع آنقدر مهم است که رسول خدا(ص) در تقاضای خود به خداوند عرضه میدارند «اَللّهُمَّ أرِنِی الأشیاء كما هی »؛(4) خدایا! اشیاء را آنطور که هستند به من نشان بده.
موضوعِ درستدیدن پدیدهها و واقعیات وقتی اهمیت صدچندان پیدا میکند که موضوع مورد شناخت، به زندگی دنیایی و آخرتی انسان ربط پیدا کند.
در کنار معرفت به خدا و معاد و نبوت و امامت، در عصر کنونی، معرفت به جایگاه انقلاب اسلامی از موضوعاتی است که معرفت صحیح نسبت به آن نقش اساسی در نوع زندگی ما خواهد داشت و بهواقع همهی انتخابهای ما را تحتالشعاع خود قرار میدهد و پیرو آن سعادت و شقاوت ما را نیز رقم خواهد زد.
2- انقلاب اسلامی یک پدیدهی معنوی است که هرگونه موضعگیری ما نسبت به آن، ما را در جایگاه خاصی از قرب و یا بُعد نسبت به معنویت قرار میدهد و این است که نمیتوان نسبت به آن چشم برهم گذاشت و آن را نادیده انگاشت، زیرا به همان اندازه، از جایگاه قرب معنوی به جایگاه بُعد از حقیقت پرت میشویم. به همین جهت میتوان آن را یک رستاخیز معنوی بهشمار آورد که حساب و جایگاه هرکس را در دوران کنونی که دوران تقابل انقلاب اسلامی با فرهنگ مدرنیته است، تعیین میکند.
3- در فضایی که بشر مدرن از دین فاصله گرفته و ارتقای انسان را در پیروی از اندیشههای منقطع از آسمان جستجو میکرد، ناگهان در قرن بیستم با وقوع دو جنگ جهانی در مهد تمدن مدرن و شکست ایدئولوژیهایی مثل لیبرالیسم و سوسیالیسم و ظهور نابرابریهای آزاردهنده، انقلاب اسلامی به عنوان راهی برای عبور از آن فرهنگ به سوی فرهنگ الهی انبیاء، عقلها و دلها را متوجه خود نمود و بر خلاف آنهمه تبلیغاتِ منفی که نسبت به آن روا داشتند، بهخوبی از عهدهی نشاندادنِ معنی تاریخی خود برآمد. این است که روشن میکند انقلاب اسلامی یک امر اتفاقی نیست، بلکه گشایش افق و زمان جدید در بحبوحهی پایان غرب است.
4- اندیشههایی که گرفتار ظاهربینی دوران نیستند بهخوبی متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی خواهند شد و ذات الهیِ آن را که به عنوان یک رسالت، وارد زندگی بشر شده، خواهند شناخت و از تاریخسازی انقلابی که حکمت و معنویت را به بشریت هدیه خواهد داد آگاهی خواهند یافت و آرمانگرایی منطقی آن را که عامل نجات بشر از پوچگرایی و نیهیلیسمِ بیمارگونهی بشر مدرن است، بهسرعت دریافت میکنند و این شروع تاریخِ طلائی معنویت حقیقی بعد از ظلمات مدرنیته است.
5- وقتی از انقلاب اسلامی سخن میگوییم ولی به جایگاه آن که از غدیر شروع شده و به حاکمیت مهدی(عج) ختم میشود و باید از روح غربی عبور کند، چیزی نگوییم، عملاً از انقلاب اسلامی هیچچیز نگفتهایم. انقلاب اسلامی با نگاه تاریخی شیعه به غدیر پدید آمد و نهتنها پدیدهای اتفاقی نبود، بلکه آشنای همهی شیعیان بود زیرا آن را در متن اسلام یافته بودند تا از طریق آن با روح توحید اصیل زندگی کنند.
6- کسیکه از «توحید» چیزی نمیداند و معتقد نیست که آن حقیقتِ یگانه، اجازهی حضور به غیر نمیدهد، وقتی به او گفته شود انقلاب اسلامی جلوهی روح توحید است و هر جریان مقابل خود را نفی میکند و همچنان در تاریخ جلو میرود و هرگز فرو نمینشیند، متوجه موضوع نخواهد شد و شاید آن را ادعایی بداند که از سر احساسات اظهار شده است ولی انکار «نور» چیزی از واقعیت و نقش آن نمیکاهد.
7- اگر شخصیت انقلاب اسلامی را با تفکر غربی تحلیل کنیم هرگز به ذات آن پی نخواهیم برد و لذا هرگونه موضعگیری که نسبت به آن داشته باشیم - اعم از موضعگیری مثبت و طرفدارانه و یا منفی- به بیراهه رفتهایم و بالاخره کارمان به مقابله با آن میانجامد. زیرا انقلاب اسلامی به اهدافی نظر دارد که نگاه غربی سخت از آنها گریزان است.
8- اگر پذیرفتیم آوارگی و سرگردانی بشر مدرن چیز قابل انکاری نیست و ریشهی آن را نیز به درستی تحلیل کردیم، دیگر این گفته که «انقلاب اسلامی هدیهی خدا است تا بشر را از ظلمات مدرنیته نجات دهد»، یک سخن غلوآمیز بهحساب نمیآید بلکه به امید قوام فرهنگی و تمدن اسلامی که در آیندهی انقلاب اسلامی نهفته است، زندگی را در کنار انقلاب اسلامی ادامه میدهیم.
9- مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری دولت دهم فرمودند:
«بعضی از مدیریتها در بخشی از برهه های این سی سال زاویه هائی با مبانی انقلاب داشتند؛ اما ظرفیت انقلاب توانست اینها را در درون خود قرار بدهد؛ آنها را در كوره ی خود ذوب كند؛ هضم كند و انقلاب بر ظرفیت خود، بر تجربه ی خود بیفزاید و با قدرت بیشتر راه خود را ادامه بدهد. آن كسانی كه میخواستند از درونِ این نظام، به نظام جمهوری اسلامی ضربه بزنند، نتوانستند موفق بشوند. انقلاب راه خود را، مسیر مستقیم خود را با قدرت روزافزون تا امروز ادامه داده است و همه ی كسانی كه با انگیزه های مختلف در درون این نظام قرار گرفته اند، خواسته یا ناخواسته، به توانائی های این نظام كمك كردند. به این حقیقت بایستی با دقت نگاه كرد؛ این ظرفیت عظیم، ناشی از همین جمهوریت و اسلامیت است؛ از همین مردم سالاری دینی و اسلامی است؛ این است كه این ظرفیت عظیم را بهوجود آورده است. و راز ماندگاری و مصونیت و آسیب ناپذیری جمهوری اسلامی هم این است و این را جمهوری اسلامی در ذات خود دارد و إن شاءالله آن را همواره حفظ خواهد كرد.»(5)
چنانچه ملاحظه میفرمایید در بیانات ایشان موضوع ذاتداشتنِ انقلاب اسلامی مطرح شده و این مبنای اصلی کتاب حاضر است که نویسنده پس از روشنکردن معنی ذاتداشتن انقلاب اسلامی، سعی دارد نسبت صحیحی را که هرکس باید با این انقلاب داشته باشد، تبیین کند.
10- اگر بتوانیم حادثهی انقلاب اسلامی را با یک فهم کلی و با جامعیتی از آگاهی و خودآگاهی و دلآگاهی درک کنیم، میتوانیم جایگاه حقیقی انقلاب اسلامی در حال و آینده را، در روح و روان آدمها بشناسیم و معنی آنکه میگوییم: «هرکس وارد اردوگاه انقلاب اسلامی نشود، از تاریخ بیرون میافتد و بیتاریخ میشود» را دریابیم.
11- درد بزرگ آن است که در فضای فرهنگ مدرنیته، تفکر آزاد به حاشیه رفته است، در حالیکه فهم انقلابی که بنا است ماوراء فرهنگ مدرنیته با انسانها سخن بگوید، نیاز به تفکر آزاد دارد و رمز شکست سیاسی نخبگانی که با روحیهی سیاسیکاری و با روشهای غربی با انقلاب اسلامی برخورد کردند، همین بوده و هست.
12- به تجربه روشن شده که امکانات ذاتی انقلاب اسلامی از نظر فرهنگی آنقدر عمیق است که هرگز اجازه نمیدهد اندیشههایی را که اهدافی جدای از اهداف انقلاب اسلامی دارند، بر آن تحمیل کنند و بر اساس همین غنای فرهنگی، توانست از راهکارهای سکولاریتهای که در دوران سازندگی و اصلاحات بر آن تحمیل شد خود را بیرون بکشد و توجه به عدالت و معنویت را بازسازی کند و رویکرد به انتهای با برکتی که نظر به حاکمیت حضرت مهدی(عج) دارد را دوباره به متن انقلاب باز گرداند.
13- کسی که به تاریخ و سیاست توجهی ندارد، بخواهد یا نخواهد معنی دینداری واقعی را گم کرده است، و کسی هم که سیاست و تاریخ را از منظر دیانت ننگرد بازیچهی سیاستبازانی خواهد شد که میخواهند تاریخ خود را بر بشریت تحمیل کنند و قدرت را در دست گیرند. در حالیکه انقلاب اسلامی بستری است تا در آن بستر، تاریخ و سیاست از منظر دین تعریف گردد و در بستری معنوی، مدیریت شود تا حاکمان از حقیقت فاصله نگیرند.
14- وقتی از یک طرف روشنفکران ما گرفتار نگاه غربزدگی شدند و خواستند جایگاه انقلاب اسلامی را در ادامهی تاریخ غرب جستجو کنند، و از طرف دیگر بسیاری از متدینین ما نیز بدون آنکه جبهههای فکری و تاریخی را بشناسند و شخصیت افراد را بر اساس جبهه و جهتی که انتخاب کرده ارزیابی کنند، تنها شخصیت افراد را در حرکات و سکنات و فضائل و رذائل فردی آنها جستجو میکنند، بدون آنکه به جهت و سمت و سویی که افراد در آن قرار میگیرند توجه نمایند. بهواقع ما با معضل بزرگی روبرو شدهایم و همین امر موجب شد تا بعضی از نخبگان دینی نتوانند جایگاه و سمت و سوی انقلاب اسلامی را بشناسند و با اندک ضعفی که از مدیری از مدیران نظام اسلامی دیدند، از حضور خود در جبههی انقلاب اسلامی کنار کشیدند. مباحث انقلاب اسلامی با توجه به چنین نقیصهای سعی دارد خطرات چنین غفلتی را گوشزد کند و نگاه متدینین را به رویکردهای کلی انقلاب اسلامی معطوف دارد.(6)
15- تبیین بنیاد فلسفهی انقلاب اسلامی ضروریترین مؤلفهی سیاسی دوران ما است تا نحوهی تأثیر دین در عصر غیبت و نقش ولایت تکوینی حضرت ولیعصر(عج) معنی خود را بنمایاند و ریشهی حماسهسازی انقلاب اسلامی معین گردد و غفلت از این موضوع غفلت از رسالت تاریخی کسانی است که این غفلت شایستهی آنها نیست و موجب یکنوع محافظهکاری ننگین خواهند شد.
16- امام خمینی(ره) به عنوان مسلمانی ژرفاندیش و عارفی حماسی، ناظر به منظری بود که چشم فرهنگ مدرنیته سالها نسبت به آن نابینا شده بود و از ساحتی سخن میگفت که فرهنگ مدرنیته امکان درک آن را نداشت و لذا مدرنیسم همچون نابینایی بیخرد با انقلاب اسلامی درگیر شد و راز شکستهای پیدرپی غرب از انقلاب اسلامی را باید در این نکتهی مهم جستجو کرد، زیرا فرهنگ غربی خود را از امکانهای معنوی عالم هستی بیرون انداخته است.
انقلاب اسلامی آمده است تا بشریت را با امکاناتی آشنا کند که ماوراء جهانی است که فرهنگ مدرنیته در آن زندگی میکند و با عقلِ پژمردهی خود میخواهد ادامهی حیات دهد.
17- تاریخیبودن یک اندیشه به آن معنی است که در طول تاریخِ آن ملت، دست و دلها به سوی آن اندیشه دراز بوده است و هرگاه آن اندیشه پا به میدان گذاشته با تمام وجود آن را پذیرفته، حال باید از خود بپرسیم برای مردم ایران آیا «انقلاب اسلامی» یک اندیشهی تاریخی بوده و یا تجدد و فرنگی مآبی؟
آیا نمیتوان گفت آن گروه از مردم ایران که گرفتار فرنگیمآبی شدند و دیگر زبان مردم را نمیفهمند به جهت آن است که از تاریخ ملت ایران بیرون افتادهاند، تا آنجا که ایرانیبودن خود را با منظری که غرب به آنها مینمایاند، در ایران باستانِ قبل از اسلام دنبال میکنند؟ انقلاب اسلامی راهی است تا این گسستگیها جبران شود و غربزدگی بهکلی از روح ملتی که میتواند با تاریخ دینی خود زندگی کند برچیده شود و از این جهت انقلاب اسلامی مرحلهی گذار ملت است از غربزدگی که منشأ گسست و تنفر بین آحاد افراد بوده و هست، به سوی اُخوتی که همهی دستها و دلها را یگانه میکند.
18- عالَمی که انقلاب اسلامی به بشریت عرضه میکند با عالَمی که فرهنگ مدرنیته به میان آورده است تفاوت ماهوی دارد. با ورود به عالَم انقلاب اسلامی حقایقی در افق روح انسان آشکار میشود که بهکلی از روحیهی فردگرایی یا «Individualism» فاصله میگیرد و حقیقت را در گستردگی احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت سایر انسانها مییابد و به اقتصادی همراه با عدالت و معنویت نظر دارد، چیزی که در افق عالَم انسان غربزده بهکلی ناپدید شده و عامل دوگانگیها و تنفرها گشته است.
19- بشری که جهت او به هیچ جانب نباشد و به هیچچیز رو نکند، چگونه میتواند خود را ادراک کند و هویتی برای خود احساس نماید، مگر اینکه خود را فریب دهد و به اسم بیطرفی در طرفی قرار گیرد که نه حق را تأیید میکند و نه باطل را. او باید بداند که چون به حق پشت کرده است، در جبههی باطل است، در حالی که انقلاب اسلامی جبههای است تا بشر، راهِ قرارگرفتن در جبههی حق را گم نکند و در سیرِ به سوی حق با بسط انقلاب اسلامی، بسط یابد و بهکلی از ظلمات دوران به درآید و به افق روشن تاریخ نظر اندازد و از پوچی و بیطرفی خود را رها کند.
20- اگر انقلاب اسلامی را در حدّ یک حرکت سیاسی تنزل دهیم به نوعی به حقیقت جفا کردهایم، همچنانکه اگر آن را در آن حد بدانیم که دیگر حکومتها مزاحم دینداری شخصی مردم نیستند. در هر دو صورت جایگاه انقلاب اسلامی را نشناختهایم و از معنی حضور آن در تاریخ معاصر سخت بیگانهایم و با ساده اندیشی، معنی دشمنی فرهنگ مدرنیته با انقلاب اسلامی را یک سوء تفاهم میپنداریم. راستی انقلاب اسلامی به چه نقطهای اشاره دارد که دنیای مدرن برای انکار آن اینهمه هزینه میکند؟
21- ما میخواهیم معنی انقلاب اسلامی را بشناسیم و نسبت خود را با آن معلوم کنیم و لذا مجبوریم از زوایای مختلف آن را بنگریم و قبل و بعد آن را درست مدّ نظر قرار دهیم و این ممکن نیست مگر آنکه بدانیم از کجا شروع شده است و به کجا خواهد رفت و اگر ماندگارش میدانیم، دلیل ماندگاری آن چیست و چرا متعلق به زمانی خاص و قوم و تبار و جریان خاصی نیست همچنان که حضرت امام خمینی(ره) به طایفه و گروه خاصی از ملت تعلق نداشت که با رفتن آن زمان و آن قوم انقلاب نیز برود. در یک کلمه راز آیندهداری انقلاب اسلامی در کجا است؟
22- انقلاب اسلامی روشن میکند ما متعلق به کدام جبههایم و در چه فضایی باید خود را جستجو کنیم که گرفتار از خودبیگانگی نگردیم و از ثابت عصر جدا نباشیم و درنتیجهی این جدایی در فضای مشهورات و مقبولات عصرِ مدرنیسم به دنبال خود بگردیم! انقلاب اسلامی بستر باز تعریف آن بشری است که در متن مدرنیسم خود را نیز فراموش کرده بود، و به همان اندازه که توانست خود را دوباره در فضایی دیگر تعریف کند، به زندگی برگشته است.در همین راستا است که می گوییم این افراد نیستند که موجب هویت بخشی به انقلاب اسلامیاند بلکه انقلاب اسلامی است که به افراد و رجال انقلابی هویت می بخشد
23- انقلاب اسلامی؛ اگرچه فلسفه نیست ولی ما را به «وجود» دعوت میکند و آنچه را در افق انسان میآورد چیزی ماوراء ماهیات و توهّماتی است که فرهنگ مدرنیته با آن زندگی میکند، جهت تفکر را تا واقعیترین واقعیات یعنی عالم غیب و معنویت سوق میدهد و با چنین نگاهی به عالم میتواند در دفاع مقدس هشت ساله با جهانی از تانک و توپ و هواپیما نبرد کند و به بهانهی آنکه همهچیز نسبی است، از مسئولیت مقابله با جهان کفر شانه خالی ننماید. و به کمک ریشه عمیقی که در اسلام و تشیع دارد اگر یک روز 72 نفر از سران آن ترور شوند، حلقه بعدی رشیدتر جلو آمده و راه رجوع به حق ادامه می یابد.
24- کسانی که اهل «وقت» هستند و از «زمان فانی» عبور کردهاند و به «زمان باقی» میاندیشند، به انقلاب اسلامی به عنوان مأمنی برای به حضوررفتن و به «وقت»رسیدن مینگرند و در همین راستا معتقدند بسط انقلاب منجر به حضور صاحبُالوقتِ و الزمان(عج) خواهد شد. به همین دلیل عدهای نمیتوانند آن را تحمل کنند، زیرا عبور از «زمان فانی» به سوی «زمان باقی» کار هرکس نیست، از این رو این افراد سعی میکنند حقیقت انقلاب را از جایگاه اصلیاش کاهش دهند و یا از آن فاصله میگیرند و در زمان فانی خود عمر خود را به انتها میرسانند.
25- انقلاب اسلامی؛ حماسهی عارفان شیدایی است که هنر نزدیکی به پیامبران و اولیاء الهی را یافتهاند و لذا وقتی نسیم فنای «فیالله» در غرّش گلولهی خمپارهها وزیدن میگیرد، بهجای آنکه به سنگر خانقاه پناه برند تا از هر گزندِ احتمالی مصون بمانند، پیراهن خود را در میآورند و با سینهی برهنه در میدان جنگ قهقههی مستانه میزنند.
26-کسانی که نمیتوانند انقلاب اسلامی را به غدیری که علی(ع) را از آن حذف کردند و به خانهی فاطمه(ای که آن خانه را آتش زدند و به کربلایی که بر جسدها اسب راندند، متصل گردانند، تا آخر آن را تحمل نخواهند کرد و آن را یک نوع ماجراجویی میدانند که قواعد بازی جهان مدرن را بههم زده است و بالاخره بهزعم آنها باید با آمدن دولتی مصلحتگرا در جایی توقف کند، اینها بیش از یک روی سکه را ندیدهاند و خرابی جهان مدرن را همراه با آبادانی خانهی انسانیت نمیبینند چون نقطه عزیمت انقلاب را که توحید بود ندیدند.
27- انقلاب اسلامی، علت جهان پرآشوب کنونی را جاهلانی میداند که از عقل قدسی انبیاء بریدند و خواستند با خرد پژمردهی بشرِ جداشده از وَحی، آن را مدیریت کنند و به گمان اینکه میخواهند خود را از آسمان آزاد کنند، انواع اسارتها را به بشریت تحمیل کردند و یاوههایی را به عنوان علمِ ادارهی جهان بر زبان راندند که اسارت بشر را عمیقتر مینمود و زندگی با خیالات را زندگی واقعی نشان میداد. باید به این تذکر رسید که تحت تأثیر خردِ پژمردهی بشر مدرن، عینکی روی چشم داریم که درک ما را از انقلاب اسلامی غیر واقعی کرده است و باید از آن درک غیر واقعی عبور کرد تا برای همیشه در کنار انقلاب اسلامی بمانیم.
28- ما نمیگوییم فهم انقلاب اسلامی کار آسانی است ولی اگر ملاحظه شد بعضی از نخبگان که مدعی فهم انقلاباند، از مردم عادی عقب افتادند باید بیش از آنکه پیچیدگی را در موضوع انقلاب دانست، در حجاب فهم آنهایی دنبال کرد که از روح توحید بیخبرند و از تجلی تاریخی ربالعالمینِ یگانه، بهرهی کافی نبردهاند. آری! درک انقلاب اسلامی بدون علم به اسماء الهی کار مشکلی است، ولی راهِ ممکنی است زیرا که ذات انقلاب اسلامی خود عامل فهم آن خواهد شد.
29- تا وقتی با عینک زمانهای که در آن هستیم و فکر خود را بر آن اساس جلو بردهایم به انقلابی بنگریم که بنیانگذار آن انسانی است که به مقام جامعیت اسمایی دستیافته، هیچ پرتوی از حقیقت آن انقلاب بر قلب ما تجلی نخواهد کرد و راهی جهت برونرفت از ظلمات زمانه جلو ما گشوده نمیشود.
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جانسوزی، نه خامی بیغمی
باید از قهر تفکر غالبِ فرهنگ مدرنیته رها شد تا آشنایی با انقلاب اسلامی شروع شود و تماشاگری راز ما را در برگیرد.
30- انقلاب اسلامی دوران تاریخ دینداری در جهان معاصر را بنیان نهاد، آن دوران را راه میبرد و نگهداری و نگهبانی مینماید، به طوری که تاریخ معاصر در سایهی حضور آن انقلاب بایدها و نبایدهای حیات تاریخی بشر این دوران را شکل میدهد. همانطور که بشر با هوا زنده است، اگر خواست حیات تاریخی داشته باشد باید تعلق خود را به سوی انقلاب اسلامی معطوف دارد و زندگی او امری جدا از آن نباشد تا گرفتار «نسبیت» و «نیستانگاری» دوران نگردد. در سالهای اخیرمقدمات چنین تذکری در حال تحقق است و حجاب چهارصدسالهی دروغ فرهنگ مدرنیته در حال فروافتادن، وقت آن رسیده است که با گوش باز وارد زندگی شویم، گوشی که فقط برای شنیدن مشهورات و مقبولات فرهنگ مدرنیته باز نیست.
راه برونرفت از نیستانگاری دوران، با انقلاب اسلامی و إشراقی که خداوند بر قلب بنیانگذار آن متجلّی کرد، گشوده شد تا بشریت به عالَمی نزدیک شود که آن عالَم؛ عرفان و معرفت و حماسه و عبودیت را یکجا به او هدیه میدهد و متذکر عهد بشر با «وجود» میگردد، عهدی که در دوران غربزدگی ما شکسته شد.
به امید آنکه توانسته باشم جنبهی اشراقی انقلاب اسلامی را طوری بنمایانم که راه تفکر نسبت به آن گشوده شود.در چنین نگاهی است که روشن می شود انقلاب اسلامی «انفجارنور» بود.
طاهرزاده
بسماللهالرحمنالرحیم
پس از بیان مباحثی که «جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» را تبیین میکرد، حال حقیقت دیگری که باید بیش از پیش بر آن تأکید شود «جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم» است. جهت خودداری از حواشی، بحث در شانزده قسمت تنظیمشده، به این امید كه عزیزان با تأمل کافی مطالب را دنبال بفرمایند تا إنشاءالله موجب بصیرت شود.
هنر زمانشناسی
1- در اواخر قرن بیستم و آستانهی قرن بیست و یکم دو تفکر رو در روی هم قرار گرفت، یکی به نام فرهنگ مدرنیته که همهی آنچه را باید به ظهور میرساند به صحنه آورد و به اصطلاح به تمامیت خود رسید، بدون جوابگویی به ابعاد عمیق بشری. و دیگری تمدن شیعه که منزل به منزل در تاریخ جلو آمده و علیرغم همهی مقابلههایی که توسط حاکمان جور با آن شد، توانست قد راست کند تا در بستر انقلاب اسلامی وعدههای الهی پیامبران را محقق نماید و به بشریت بفهماند، تمدن اسلامی شیعی، شاخصههایی دارد که چنانچه در مسیر ظهور آن شاخصهها قرار گیرد؛ اولاً: توان تمدن سازی به معنی واقعی کلمه در آن هست. ثانیاً: مبشّر تمدن خاصی است که میخواهد زندگی زمینی را به آسمانِ معنویت متصل گرداند.
این موضوع، در محافل علمی مورد بحث است كه در حال حاضر جایگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته كجاست؟ اصطلاحاً میگویند «امروز مدرنیته به تمامیت رسیده است» كلمه «تمامیت» در اینجا به این معنی نیست كه خوب و كامل شده است بلکه به این معنی است كه آنچه را باید ارائه میداد، با توجه به اینکه تمام موانعِ ظهورش برطرف شده، ارائه داده است. شما در قرن هجدهم، هیچ وقت نمیتوانستید بگویید نهایت مدرنیته چیست چون بسیاری از اهداف آن ظاهر نشده بود و در همین راستا میتوان گفت: محال بود انقلاب اسلامی در قرن هجدهم محقق شود. زیرا در نگاه تاریخی به مدرنیته بحث این است كه باید آن فکر و فرهنگ، همهی امکانات خود را نشان دهد تا معلوم شود بر خلاف ادعاهایش، آن چیزی نیست که بتواند انسان را به سوی یک سعادت همهجانبه به جلو ببرد. این همان نکتهای است كه عموماً اهل بیت(ع) متذکر آن بودند، به یارانشان که اصرار داشتند در مقابل بنی امیه قیام کنند میفرمودند: هنوز وقت آن نرسیده است. در روایت داریم که سُدَیر صیرفی میگوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا یَسَعُكَ الْقُعُودُ فَقَالَ: وَ لِمَ یَا سَدِیرُ؟ قُلْتُ: لِكَثْرَةِ مَوَالِیكَ وَ شِیعَتِكَ وَ أَنْصَارِكَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِأَمیرِالْمُؤْمِنِینَ(ع) مَا لَكَ مِنَ الشِّیعَةِ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمَوَالِی مَا طَمِعَ فِیهِ تَیْمٌ وَ لَا عَدِیٌّ. فَقَالَ: یَا سَدِیرُ وَ كَمْ عَسَى أَنْ یَكُونُوا؟ قُلْتُ: مِائَةَ أَلْفٍ قَالَ: مِائَةَ أَلْفٍ: قُلْتُ نَعَمْ وَ مِائَتَیْ أَلْفٍ قَالَ: مِائَتَیْ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ نِصْفَ الدُّنْیَا قَالَ: فَسَكَتَ عَنِّی ثُمَّ قَالَ یَخِفُّ عَلَیْكَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلَى یَنْبُعَ قُلْتُ نَعَمْ فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَ بَغْلٍ أَنْ یُسْرَجَا فَبَادَرْتُ فَرَكِبْتُ الْحِمَارَ فَقَالَ: یَا سَدِیرُ أَ تَرَى أَنْ تُؤْثِرَنِی بِالْحِمَارِ قُلْتُ الْبَغْلُ أَزْیَنُ وَ أَنْبَلُ قَالَ الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِی فَنَزَلْتُ فَرَكِبَ الْحِمَارَ وَ رَكِبْتُ الْبَغْلَ فَمَضَیْنَا فَحَانَتِ الصَّلَاةُ فَقَالَ: یَا سَدِیرُ انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِیهَا فَسِرْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى أَرْضٍ حَمْرَاءَ وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ یَرْعَى جِدَاءً فَقَالَ: وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ كَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّیْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَةَ عَشَر»؛(7)
خدمت امام صادق(ع) رسیدم و عرض كردم: «به خدا كه در خانهنشستن برای شما روا نیست. فرمود: چرا ای سدیر؟ عرض كردم: به جهت دوستان و شیعیان و یاوران بسیاری كه دارید، به خدا كه اگر امیرالمؤمنین(ع) به اندازهی شما شیعه و یاور و دوست می داشت، «تَیم» و «عَدی» (قبیلهی خلیفهی اول و دوم) نسبت به او طمع نمیكردند. فرمود: ای سدیر، فكر میكنی چه اندازه باشند؟ گفتم: صدهزار. فرمود: صدهزار؟ عرض كردم آری، بلكه دویست هزار، فرمود: دویست هزار؟ عرض كردم: آری و بلكه نصف دنیا. حضرت سكوت كرد و سپس فرمود: برایت آسان است كه همراه ما تا ینْبُع بیائی؟ گفتم: آری. سپس دستور فرمود الاغ و استری را زین كنند، من پیشی گرفتم والاغ را سوار شدم. حضرت فرمود: ای سدیر؛ می خواهی الاغ را به من دهی؟ گفتم: استر زیباتر و شریف تراست، فرمود: الاغ برای من رهوارتر است، من پیاده شدم، حضرت سوار الاغ شد ومن سوار استر و راه افتادیم تا وقت نماز رسید؛ فرمود: پیاده شویم نماز بخوانیم، سپس فرمود: این زمین شورهزار است و نماز درآن روا نیست، پس به راه افتادیم تا به زمین خاك سرخی رسیدیم. حضرت به سوی جوانی كه بزغاله میچرانید نگریست و فرمود: ای سدیر به خدا اگرشیعیانم به شمارهی این بزغالهها میبودند، خانهنشستن برایم روا نبود. آنگاه پیاده شدیم و نماز خواندیم. چون از نماز فارغ شدیم به سوی بزغاله ها نگریستم و آنها را شمردم، هفده رأس بودند».
عنایت داشته باشید این سخنان در زمانی گفته می شود که بنیامیه در حال سقوط است و هر روز از اطراف جهان اسلام بهخصوص از خراسان به حضرت پیغام میدادند که ما آمادهایم تا شما قیام کنید. با اینهمه حضرت متوجه بودند وقت قیامی که ذهنها را متوجه مکتب تشیع کند نرسیده است. این طرز فكر که حضرت صادق(ع) به آن متذکر میشوند عظمت زیادی دارد. طرح آن در اینجا صرفاً برای این بود که معلوم شود چگونه یک فکر زمان ظهور آن فرا میرسد و اینکه چرا انقلاب اسلامی با به تمامیترسیدن فرهنگ مدرنیته وقت ظهورش فرا رسید.
یكی از فصول تاریخ شیعه برخورد امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» با آنهایی است كه اصرار داشتند آن حضرات در مقابل بنیامیه و بنیعباس اقدام به انقلاب بکنند. ایشان مدام میفرمودند؛ «وقتش نیست»، حضرت امام باقر(ع) به حمرانبناَعین میفرمودند: «این زمان، زمانی نیست که امام حق بتواند ظهور کند».(8) یا میفرمودند: «این مربوط به ما نیست» این همان نکتهای است که عزیزان باید متوجه آن باشند که «تا یك فكر، به تمامیت خود نرسد و ضعفهای آن ظاهر نگردد از صحنهی تاریخ بیرون نمیرود تا زمینهی ظهور فکر بعدی فراهم گردد. كاری كه انقلاب اسلامی نسبت به فرهنگ مدرنیته كرد همین بود که نشان داد مدرنیته در رساندن بشر به سعادت دارای ضعفهای اساسی است. به عنوان مثال یکی از واقعیتهایی که موضوع فلسطین در تاریخ معاصر بهخوبی برملا کرد، پوچی و پلیدی فرهنگ مدرنیته است. با این دیدگاه هر خونی كه از مردم فلسطین ریخته میشود یك قدم به سوی ظهور نور و اضمحلال فرهنگی است که در بستر آن فرهنگ، اسرائیل شکل گرفته است. این طور نیست كه فكر كنید اینكه تمدن غربی سختترین زندگی را به مردم فلسطین تحمیل میكند، یك اتفاق عادی است، موضوع فلسطین جریانی است كه قهرمانان آن دارند قدم به قدم در تغییر سرنوشت جهان نقش بازی میکنند. لذا مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» بسیار عالمانه فرمودند: «مبارزهی فلسطینیان با اسرائیل خط اول مقابلهی اسلام با كفر است» با این تعبیر فلسطین منطقهای نیست كه در آن دو گروه در حال جنگیدن هستند و بقیه هم جدای از آن دو جبهه در حال زندگی کردن باشند. بلكه خط اول مقابلهی اسلام است با فرهنگی که در تمامیت خود در اوج انحراف و پستی است، تا معلوم شود چشمها باید به جایی دیگر دوخته شود.