*انسان و حوادث روزگار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
1- مِنَ اَلْوَالِدِ اَلْفَانِ اَلْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ اَلْمُدْبِرِ اَلْعُمُرِ اَلْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ اَلذَّامِ لِلدُّنْیَا
2- اَلسَّاكِنِ مَسَاكِنَ اَلْمَوْتَى اَلظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً
3- إِلَى اَلْمَوْلُودِ اَلْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرِكُ اَلسَّالِكِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ غَرَضِ اَلْأَسْقَامِ وَ رَهِینَةِ اَلْأَیَّامِ وَ رَمِیَّةِ اَلْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ اَلدُّنْیَا وَ تَاجِرِ اَلْغُرُورِ وَ غَرِیمِ اَلْمَنَایَا وَ أَسِیرِ اَلْمَوْتِ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
1- اَلْفَانِ: فانی، از بین رفتنی 2- اَلْمُقِرِّ: اعتراف كننده 3- اَلْمُدْبِرِ: پشت سر گذاشته 4- اَلْمُسْتَسْلِمِ: چارهای ندارد، تسلیم است 5- اَلْمَوْتَى: گذشتهگان، از میان رفتهها 6- اَلظَّاعِنِ: كوچ كننده 7- غَداً: فردا 8- اَلْمُؤَمِّلِ: نیازمند، محتاج 9- اَلسَّالِكِ: رهرو، روندهی مسیر 10- غَرَضِ: هدف، نتیجه 11- اَلْأَسْقَامِ: بیماریها 12- رَهِینَةِ: وامدار، نیازمند 13- رَمِیَّةِ: در تیررس، در هدف تیر 14- اَلْمَصَائِبِ: گرفتاری دنیایی 15- اَلْغُرُورِ: ضرر دهی بزرگ 16- غَرِیمِ: وامدار 17- اَلْمَنَایَا: نابود شدنیها
1- مهربانترین پدر
این نامه از سوى پدرى (دلسوز و مهربان) است كه عمرش رو به پایان است، او به سخت گیرى زمان معترف و آفتاب زندگیش رو به غروب (و خواه ناخواه) تسلیم گذشت دنیا (و مشكلات آن) است.
2- دنیای دست نایافتنی
همان كسى كه در منزلگاه پیشینیان كه از دنیا چشم پوشیده اند سكنى گزیده و فردا از آن كوچ خواهد كرد. این نامه به فرزندى است آرزومند، آرزومند چیزهایى كه هرگز دست یافتنى نیست و در راهى گام نهاده است كه دیگران در آن گام نهادند و هلاك شدند (و چشم از جهان فرو بستند)
3- دنیا و مصائب
كسى كه هدف بیمارىها، گروگان روزگار، در تیررس مصائب، بنده دنیا، بازرگان غرور، بدهكار و اسیر مرگ است.
4- وَ حَلِیفِ اَلْهُمُومِ وَ قَرِینِ اَلْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ اَلْآفَاتِ وَ صَرِیعِ اَلشَّهَوَاتِ وَ خَلِیفَةِ اَلْأَمْوَاتِ
5- أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِیمَا تَبَیَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ اَلدُّنْیَا عَنِّی وَ جُمُوحِ اَلدَّهْرِ عَلَیَّ وَ إِقْبَالِ اَلْآخِرَةِ إِلَیَّ مَا یَزَعُنِی عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَایَ وَ اَلاِهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی
6- غَیْرَ أَنِّی حَیْثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ اَلنَّاسِ هَمُّ نَفْسِی فَصَدَقَنِی رَأْیِی وَ صَرَفَنِی عَنْ هَوَایَ وَ صَرَّحَ لِی مَحْضُ أَمْرِی
7- فَأَفْضَى بِی إِلَى جِدٍّ لاَ یَكُونُ فِیهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لاَ یَشُوبُهُ كَذِبٌ
8- وَجَدْتُكَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّی حَتَّى كَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِی وَ كَأَنَّ اَلْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
18- حَلِیفِ: هم سوگند، هم قسم 19- اَلْهُمُومِ: همّ، غم و اندوهها 20- قَرِینِ: همنشین 21- اَلْأَحْزَانِ: ناراحتیها و اندوهها 22- نُصُبِ: نشانهها 23- اَلْآفَاتِ: دردها و بلایا 24- صَرِیعِ: ذلیل 25- تَبَیَّنْتُ: آنچه دانستم و روشن شد برایم. 26- إِدْبَارِ: پشت كردن، روی برگرداندن 27- جُمُوحِ: سركشی، طغیان 28- عَلَیَّ: بر من، بر علیه من 29- إِقْبَالِ: بخت كردن، رو آوردن
30- مَا یَزَعُنِی: باز میدارد 31- سِوَایَ: غیر 32- اَلاِهْتِمَامِ: توجه و همت والا 33- وَرَائِی: پشت سر گذاردن 34- حَیْثُ: هرچند 35- تَفَرَّدَ: تنها شدن در كاری 36- دُونَ: غیر از... 37- هُمُومِ: همّ، غم و اندوهها 38- فَصَدَقَنِی: روی گردانی كردن 39- رَأْیِی: نظر، عقیده 40- صَرَفَنِی: روی گردان كردن از
41- صَرَّحَ: وادار كردن به امری واضح 42- مَحْضُ: متمركز 43- فَأَفْضَى: روشن نمودن 44- جِدٍّ: كار و تلاش بزرگ 45- لاَ یَكُونُ: نبود 46- لَعِبٌ: بازیچه 47- صِدْقٍ: راست و حقیقت 48- لاَ یَشُوبُهُ: آلوده نبودن با چیزی
4- جانشینی مردگان
هم پیمان اندوه ها، قرین غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشین مردگان است.
5- دنیا و آخرت
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) آگاهیم از پشت كردن دنیا و چیره شدن روزگار و روى آوردن آخرت به سوى من، مرا از یاد غیر خودم و توجّه به دنیا و اهل آن باز داشته است.
6- حقیقت سرنوشت
این توجّه سبب شده اشتغال به خویشتن مرا از فكر مردم (و آنچه از دنیا در دست آنهاست) باز دارد و از هواى نفس مانع شود و حقیقتِ سرنوشتم را براى من روشن سازد.
7- راه راستی و جدی
و همین امر مرا به مرحله اى رسانده كه سراسر جدى است و شوخى در آن راه ندارد، سراسر راستى است و دروغ به آن آمیخته نیست.
8- آینده فرزندان
(فرزندم!) و چون تو را جزیى از وجود خود، بلكه تمام وجود خودم یافتم گویى كه اگر ناراحتى به تو رسد، به من رسیده و اگر مرگ دامانت را بگیرد دامن مرا گرفته.
*مراحل تربیت
9- فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِكَ مَا یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی فَكَتَبْتُ إِلَیْكَ كِتَابِی مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَكَ أَوْ فَنِیتُ
10- فَإِنِّی أُوصِیكَ بِتَقْوَى اَللَّهِ أَیْ بُنَیَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ اَلاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ
11- وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَكَ وَ بَیْنَ اَللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ
12- أَحْیِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ ( وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ ) وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
49- فَعَنَانِی: كاری به وی واگذاردن 50- مُسْتَظْهِراً: پشتیبان باشد 51- بَقِیتُ لَكَ: حاضر باشم برایت 52- فَنِیتُ: مردهام 53- لُزُومِ أَمْرِهِ: در فرمان بودن او 54- عِمَارَةِ: آبادان سازی 55- اَلاِعْتِصَامِ: چنگ زدن به 56- حَبْلِ: طناب 57- سَبَبٍ: رشته و راه 58- أَوْثَقُ: استوارتر 59- أَخَذْتَ: گرفتن تو چیزی را 60- أَحْیِ: زنده كن 61- أَمِتْهُ: بمیران او را 62- الزَّهَادَةِ: پارسایی 63- قَوِّهِ: نیرومندساز 64- نَوِّرْهُ: نورانی گردان 65- ذَلِّلْهُ: خوار ساز، ذلیل كن 66- قَرِّرْهُ: واداری به اقرار 67- بِالْفَنَاءِ: نابود شدن
9- توصیه به فرزندان
به این جهت اهتمام به كار تو را اهتمام به كار خود یافتم، از این رو این نامه را براى تو نوشتم تا تكیه گاه تو باشد خواه من زنده باشم یا نباشم.
10- تقوا
پسرم! تو را به تقواى الهى و التزام به فرمانش و آباد كردن قلب و روحت با ذكرش و چنگ زدن به ریسمان (لطف و عنایت) او توصیه مى كنم.
11- تمسك به ریسمان الهی
و كدام وسیله مى تواند میان تو و خداوند مطمئن تر از «حبل الله» باشد اگر به آن چنگ زنى و دامان آن را بگیرى.
12- موعظه، زهد و یقین
(پسرم) قلب خویش را با موعظه زنده كن و هواى نفس را با زهد (و بى اعتنایى به زرق و برق دنیا) بمیران. دل را با یقین نیرومند ساز و با حكمت و دانش نورانى و با یاد مرگ رام نما و آن را به اقرار به فناى دنیا وادار.
13- وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ اَلدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ اَلدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اَللَّیَالِی وَ اَلْأَیَّامِ
14- وَ اِعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ اَلْمَاضِینَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا اِنْتَقَلُوا ( وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا )
15- فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ اِنْتَقَلُوا عَنِ اَلْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دَارَ اَلْغُرْبَةِ وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ وَ لاَ تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْیَاكَ
16- وَ دَعِ اَلْقَوْلَ فِیمَا لاَ تَعْرِفُ وَ اَلْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ فَإِنَّ اَلْكَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ اَلضَّلاَلِ خَیْرٌ مِنْ رُكُوبِ اَلْأَهْوَالِ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
68- بَصِّرْهُ: بینا گردان 69- فَجَائِعَ: سختیها 70- حَذِّرْهُ: بترسان 71- صَوْلَةَ: فریاد و سختی 72- فُحْشَ: آشكار 73- تَقَلُّبِ: دگرگونی 74- اِعْرِضْ عَلَیْهِ: عرضه كن بر 75- أَخْبَارَ اَلْمَاضِینَ: خبرهای گذشته 76- أَصَابَ: رسیده است 77- سِرْ: بگرد و جستجو كن 78- فَعَلُوا: رفتارهای آنها 79- اِنْتَقَلُوا: منتقل شدند 80- أَیْنَ: كجا؟ 81- حَلُّوا: بار گشودند 82- صِرْتَ: خواهی گشت 83- فَأَصْلِحْ: نیكو بساز 84- مَثْوَاكَ: اقامتگاه تو 85- لاَ تَبِعْ: مفروش86- دَعِ: واگذار 87- أَمْسِكْ: خودداری كن 88- خِفْتَ: خوف و ترس داری 89- ضَلاَلَتَهُ: گمراهی او 90- اَلْكَفَّ: خودداری 91- حَیْرَةِ: حیرت و بیعلمی 92- اَلضَّلاَلِ: گمراه 93- رُكُوبِ: سوار شدن و حركت در 94- اَلْأَهْوَالِ: بیمناك
13- حوادث روزگار
با نشان دادن فجایع دنیا، قلب را بینا كن و از هجوم حوادث روزگار و زشتى هاى گردش شب و روز آن را برحذر دار.
14- توجه به اخبار گذشتگان
اخبار گذشتگان را بر او (بر نفس خود) عرضه نما و مصایبى را كه به اقوام قبل از تو رسیده به او یادآورى كن. در دیار و آثار (ویران شده) آنها گردش نما و درست بنگر آنها چه كردند، از كجا منتقل شدند و در كجا فرود آمدند.
15- اصلاح امر آخرت
هرگاه در وضع آنها بنگرى خواهى دید كه از میان دوستان خود خارج شدند و در دیار غربت بار انداختند. گویا طولى نمى كشد كه تو هم یكى از آنها خواهى شد (و در همان مسیر به سوى آنها خواهى شتافت).
بنابراین منزلگاه آینده خود را اصلاح كن و آخرتت را به دنیا مفروش.
16- انجام وظیفه
درباره آنچه نمى دانى سخن مگو و نسبت به آنچه موظف نیستى دخالت منما. در راهى كه ترس گمراهى در آن است قدم مگذار چه اینكه خوددارى كردن به هنگام بیم از گمراهى بهتر از آن است كه انسان خود را به مسیرهاى خطرناك بیفكند.
*اخلاق اجتماعی
17- وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْكِرِ اَلْمُنْكَرَ بِیَدِكَ وَ لِسَانِكَ وَ بَایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ
18- وَ جَاهِدْ فِی اَللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لاَ تَأْخُذْكَ فِی اَللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ وَ خُضِ اَلْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ كَانَ
19- (وَ تَفَقَّهْ فِی اَلدِّینِ وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ اَلصَّبْرَ عَلَى اَلْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ اَلْخُلُقُ اَلتَّصَبُرُ فِی اَلْحَقِّ )
20- وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِی اَلْأُمُورِ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِیزٍ وَ مَانِعٍ عَزِیزٍ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
95- بَایِنْ: دور باشی، جدا باشی 96- لَوْمَةُ: سرزنش 97- لاَئِمٍ: ملامتگران 98- خُضِ: فروشو 99- اَلْغَمَرَاتِ: سختیها و دشواریها 100- تَفَقَّهْ: فراگیر 101- عَوِّدْ: عادت بده 102- اَلْمَكْرُوهِ: امور ناخوشایند، غیر پسندیده 103- نِعْمَ: چه خوب است 104- أَلْجِئْ: به پناه درآور 105- كَهْفٍ: غار و رخنهای در كوه 106- حَرِیزٍ: استوار 107- عَزِیزٍ: پایدار
17- امر به معروف و نهی از منكر
امر به معروف كن تا اهل آن باشى و با دست و زبانت منكر را انكار نما و از كسى كه كار بد انجام مى دهد با جدیت دورى گزین.
18- جهاد و تلاش در راه خدا
در راه خدا آن گونه كه باید و شاید جهاد كن و هرگز سرزنشِ سرزنش گران، تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد، در دریاى مشكلات هر جا كه باشد براى رسیدن به حق فرو شو.
19- تفقه در دین و تحمل مشكلات
در دین خود تفقه كن (و حقایق دین را به طور كامل فرا گیر) و خویشتن را بر استقامت در برابر مشكلات عادت ده كه استقامت و شكیبایى در راه حق، اخلاق بسیار نیكویى است.
20- تكیه به خداوند
در تمام كارهایت خود را به خدا بسپار كه اگر چنین كنى خود را به پناهگاهى مطمئن و نیرومند سپردهاى.