8- مژدهی بزرگ
حالت استقرار در زمان باقی و به نشاطآمدن با آن را در بعضی از برهههای انقلاب اسلامی میتوانستید احساس کنید، زیرا ذات انقلاب اسلامی دریچهی رجوع به آن عالم است. به همین جهت هم هرکس معنای عالم بقیت الله را بفهمد به انقلاب اسلامی دل میبندد. انسان در فضای انقلاب اسلامی بهتر میتواند به جایی برسد كه از عالمِ ماهیات آزاد شود و در عالم «وجود» به سر برد و این برای کسانی که میفهمند رجوع به وجود یعنی چه، مژدهی بزرگی است. زندگی در عالم «وجود»، زندگی در بیکرانهای است که هیچ محدودیتی در آن نیست مگر شدت و ضعفِ وجود. دیگر چیستی رخت بربسته و «هستی» به میان آمده.(74)
عرفایی كه دل در گرو عالَم بقاء دارند سخت مواظباند چیستیها در جان آن ها جای هستی را نگیرد و ارتباط حقیقی آنها با عالم و آدم قطع شود و به جای آن ارتباط، ارتباط خیالی و ذهنی به میان آید. وقتی دلها متوجه «وجود» و «عالم بقاء» شد هرچیزی دریچهی نظر به هستی است بدون آنکه اشیاء از خود اصالتی داشته باشند. در فلسفه روشن میشود که اشیاء یك چیستی دارند و یك هستی که چیستی یا ماهیت آنها اصالت ندارد و صرفاً در رابطه با ذهن ما معنی پیدا کرده است. در دنیای امروز هر چه به فرهنگ مدرنیته نزدیك تر شویم به چیستی عالم نزدیك شدهایم و به آن اصالت میدهیم به همین جهت گفته میشود فرهنگ مدرنیته، فرهنگ توهُّم است و انسانها را گرفتار مُدها و نسبتها میکند، که تفاوتهایی است در ظاهر اشیاء، ولی انسانها گمان میکنند واقعیت آن اشیاء متفاوت است. انسانِ توهُّمزده در ذهن خود برای ماشین سواری با مدل بالاتر یک واقعیت دیگری قائل است در حالی که فرق آنها در چیستی آنها است و نه در هستیشان، این یکی سپرهایش به طرف پایین كج شده و آن دیگر به شكل دیگری انحناء پیدا کرده! بشر هر اندازه که از مقام بقیت اللّهی و از وجود و بقاء دور شد، به همان اندازه گرفتار چیستیها گشت و مدرنیسم عنان او را بیشتر در دست گرفت. در كتاب «گزینش تكنولوژی از دریچهی بینش توحیدی» سعی شده روشن شود چگونه انسان در فرهنگ مدرنیته مطلقاً از نظر به واقعیاتِ عالم نابینا میشود و در كتاب «علل تزلزل تمدن غرب» علت این نابینایی تبیین گشته زیرا با انقطاع از عالم قدس انواع نابیناییها نسبت به حقیقتِ عالم ظهور میکند و با انتظار فرج جهتگیریها تصحیح میگردد و رجوعِ به وجود و بقیت الله شروع میگردد. رابطهی عجیبی بین انتظار فرج و بصیرت نسبت به «وجود» هست و در این مسیر انسان بهخوبی میفهمد چگونه فریب ماهیات و چیستیها را میخورد. انتظار فرج بصیرتی به شخصِ منتظر میدهد كه دیگر دنبال مدگرایی و چیستیها نیست و با پشتکردن به آنها زندگی را شروع میکند، انسانِِ گرفتار چیستیها هرگز نمیتواند زندگی كند چون با عدم مأنوس است و با عدم نمیتوان زندگی كرد. راستی انسانی كه با عدم زندگی میكند به كجا روی میآورد؟(75)
شاید جوانان كمتر در بارهی انجمن حجتیه سخنی شنیده باشند، آنها گروهی بودند به ظاهر مذهبی اما به شدت متجدد و با رویکرد اصالتدادن به فرهنگ غرب، با ادعای ارادت به حضرت مهدی(عج). آدمهای سوپر دولوكس و مد زده ای بودند که میگفتند منتظر امام زمان(عج) هستند. امام خمینی(رض) در رابطه با آنها میفرمایند:
«دیروز مقدس نماهاى بیشعور مى گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مى گویند مسئولین نظام كمونیست شده اند! تا دیروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براى ظهور امام زمان« ارواحنا فداه» را مفید و راهگشا مى دانستند، امروز از اینكه در گوشه اى خلاف شرعى كه هرگز خواست مسئولین نیست رخ مى دهد، فریاد «وا اسلاما» سر مى دهند! دیروز «حجتیه اى»ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحهی مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصابِ چراغانىِ نیمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابى تر از انقلابیون شده اند! «ولایتى»هاى دیروز كه در سكوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تكسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى خورند!»(76)
آخر این چه انتظاری است که شخص منتظِر از بقیهی مردم عادی هم بیشتر گرفتار مُد و ماهیات و فرهنگ غرب میشود؟ اینها بدون آنکه با رجوع به «وجود» نظر به بقیت الله بکنند ادای منتظران را در میآورند و نتیجهی چنین حجابی آن شد که با انقلاب اسلامی به مقابله برخاستند و حسرت نظام شاهنشاهی را میخورند.
در فرهنگ انتظار ابتدا باید از زمان فانی عبور کرد و به «وجود» یا «وقت» رسید و با نظر به زمان باقی راه ورود به عالم بقیت الله را برای خود گشود تا از آن طریق دریچهی ارتباط با خدا بر قلبها گشوده شود، هیچ راهی برای ارتباطِ قلبی با خدا، غیر از ارتباط با حضرت بقیت الله(عج) وجود ندارد، چون مقام مقام انس با «وجود» و سیر به سوی وجود مطلق است.
در بحث «نحوهی حضور حضرت حجت(عج) در هستی» در کتاب مبانی معرفتی مهدویت عرض شد فقط از طریق ارتباط با انسان کامل میتوان از انسانیت بهرهمند شد زیرا او عینالانسان است همچنان که برای دستیابی به رطوبت باید با عین تری یعنی آب ارتباط داشت. چون به اصطلاح فلاسفه از آنجایی که هر ما بِالْعَرَضی به ما بِالذّاتی منتهی میشود، انسانیت ما با ارتباط با ذاتی که عینالانسان است بهدست میآید و هرکس به هر اندازه که با عینالانسان ارتباط دارد از انسانیت برخوردار است و وارد عالم بقیت الله میشود و در زمان باقی قرار میگیرد.
9- زندگی در جبههای روشن
امروزه در دنیا بحثی تحت عنوان «فتوریسم» یا اعتقاد دربارهی آخرالزمان مطرح است كه آیا این دنیا به انتهایی میرسد یا نه و اگر به انتها میرسد در انتها چه خصوصیاتی پیدا میکند، عالم ویران میشود یا به خصوصیات دیگری وارد میگردد؟ «اسکاتولوژی» یا غایتشناسی که شاخهای از الهیات است، به بررسی پایان جهان میپردازد مثل پرداختن به پایان بدن. میدانید كه بدن در آخرین مراحل حیات خود از نظام ارگانیكیاش خارج میشود و در دل طبیعت تجزیه میگردد. آیا آخر دنیا هم همینطور است یا اینكه مثل انسان به ساحت دیگری سیر میکند و آخر دنیا یک ظهوری است بعد از ظهور قبلی؟ همینطور که نفس ناطقهی انسان از طریق فعالیتهایی که با «تنِ» خود انجام میدهد کامل میشود و در نهایت، تن را رها میکند و در ساحتی فوق عالم ماده ادامهی حیات میدهد، عالم هم در نهایتِ کمال و بلوغ خود به عالمی دیگر تبدیل میشود. بدن، ابزار نفسِ ناطقهی انسان است تا نفس از طریق به كار بردنِ بدن كامل شود زیرا «تن» وسیلهی استكمال «نفس» است و وقتی نفس در استعدادهای انسانی یا حیوانیِ خود کامل شد بدن را رها میکند، حال یا با انتخابها و ارادههای خود، شقاوت خود را کامل کرده و یا سعادت خود را، در هر دو حال نفس ناطقه، بدنِ خود را رها میکند و به مرگ طبیعی میمیرد که البته این غیر از حالتی است که بدن مریض میشود و یا تصادف میکند و نفس ناطقه چون دیگر نمیتواند بدن را تدبیر کند آن را رها مینماید. بحث بر سر مرگ طبیعی انسان است که عرض شد نفس ناطقه یا در شقاوت، کامل میشود و یا در سعادت و در هر دو حال بدن خود را رها میکند. چون بدن ابزار نفس است، هروقت از نظر تکوینی دیگر به آن نیاز نداشت آن را رها مینماید مثل وقتی که شما با ارّه و چکش یک صندلی میسازید، معلوم است که وقتی صندلی را به صورت کامل ساختید ابزارها را كنار میگذارید. هر انسانی دارای دو بُعدِ حیوانی و انسانی است، اگر بُعد انسانی او كامل شد «تن» را رها میکند همچنان که اگر بُعد حیوانی او کامل شد، تن را رها مینماید. در آخرالزمان نیز جهان آمادهی به کمال رسیدن دو بُعد شقاوت و سعادت در انسانها است و لذا شقیترین اشقیاء و سعیدترین سُعداء در دو جبههی مختلف مقابل یکدیگر میایستند. در حال حاضر هنوز جنبههای حیوانی و انسانیِ افراد مخلوط است و حق و باطل به طور کامل از هم جدا نشدهاند و فرد فردِ انسانها نیز در شقاوت به نقطهی نهایی کمال خود دست نیافتهاند، با ظهور نور بقیت الله هر دو جبهه به کمال مربوط به خود میرسند. تا آنجا که از حضرت صادق(ع)داریم: «وَ إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ وَ هِیَ خَاصَّةٌ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضا»(77) رجعت مربوط به عامهی مردم نیست بلکه مربوط به مؤمنین محض و مشرکین محض است.
تصور فرمائید این جهان با این هویت در آخر چه خصوصیاتی پیدا خواهد کرد. با عنایت به این که آخرالزمان پایان جهان نیست بلكه به معنی آخرین پلهی سیر عالم است به سوی کمال مطلوب، آخرالزمان یعنی شروع حقیقی عالم. در آخرالزمان ملاحظه خواهید کرد چگونه مظاهر تامّ شهوت و غضب و حیله یک طرف و مظاهر ایمان و عدالت و فرشته منشی طرف دیگرند و در چنین فضایی تازه جهان شروع میشود. جهان را برای تحقق این شرایط خلق كردهاند و عقل میفهمد باید آخرالزمان با آن خصوصیات ظهور کند تا خلقت عالم به غایت مخصوصش برسد و این غایت، چیزی نیست که از دسترس من و شما دور باشد و نتوانیم وارد آن عالم شویم. عمده آن است که بدانیم در آخرالزمان منتظر چه هستیم تا همواره با آن عالم مرتبط باشیم و از گوهر اصلی انتظار غافل نگردیم تا متوجه آن آخری باشیم که از اول باید منتظر آن بود همان طور که حضرت صادق(ع)به آن نظر دارند و می فرمایند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامِ حَیاتی»(78) اگر مهدی را درک کنم تمام عمر در خدمتش خواهم بود و یا می فرمایند: «سَیِّدِی غَیْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی سَیِّدِی غَیْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَیْنِی وَ أَنِینٍ یَفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَایَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَیْنِی عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِی أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِك »(79) اى آقاى من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدى پیوند داده، و از دستدادنِ یكى پس از دیگرى، جمع و شمار را نابود كرده است، من دیگر احساس نمى كنم اشكى را كه از دیدگانم بر گریبانم روان است و ناله اى را كه از مصائب و بلایاى گذشته از سینه ام سر مى كشد، جز آنچه را كه در برابر دیدگانم مجسّم است و از همهی گرفتاریها بزرگتر و جانگدازتر و سخت تر و ناآشناتر است، ناملایماتى كه با غضب تو در آمیخته و مصائبى كه با خشم تو عجین شده است. ملاحظه می کنید که این غیبت چه غیبتی است که خواب را از دیدگان حضرت صادق(ع)ربوده آیا این همان عالم بقیت اللّهی نیست که سراسر عالم را به نور توحید منور می کند و حضرت مشتاق آن هستند؟
10- راز ظهور و خفای نور بقیت الله(عج)
این یک حقیقت مسلّم است که اگر نور عالَم بقیت الله(عج) طلوع نمود آن نور آنچنان عظیم است که جایی برای سایر تمدنها باقی نمیگذارد و آنچنان دلها را به سوی خود جذب میکند که هیچ توجهی به سایر مکتبها صورت نمیگیرد. همانطور که در صدر اسلام با ظهور اسلام بهسرعت تمدنهای رُمی و ایرانی از صحنهی تصمیمگیری برای جهان خارج شدند و به زبالهدان تاریخ افتادند. تمام هویت فرهنگ امانیستیِ رُم و فرهنگ ناسیونالیستی ایران مثل برگی پوسیده از صحنهی حیات بشری خارج گشت. چون نور اسلام یعنی نورِ بقا آمد و همهی اندیشههای وَهمی را نفی کرد. البته بعد از آنکه از فرهنگ معاد و فرهنگ بقیت اللّهی غفلت شد دوباره چیزی از آن تمدنهای رفته جان گرفت هر چند حضور مجدد آن تمدنها چیزی نیست که کار آنها به پایداری و بقاء بینجامد. در طلوع انقلاب اسلامی که در حدّ خود ظهور نور بقیت اللّهی در عالم بود ملاحظه فرمودید چگونه غرب دچار چالش و پوسیدگی شد و میرفت که زمینهی ظهورنهایی نور بقیتالله فراهم شود که روشنفكران غربزده تا حدّی انقلاب را در حجاب بردند و به همان اندازه غرب جان گرفت ولی هرگز کارش به پایداری و بقاء و برگشت نمیانجامد بلکه با رجوع به انقلاب اسلامی باز غروبِ فکر غربی شروع شد. همواره تاریخ یا محل انكشاف و یا محل خفای عالَم بقیت الله بوده است و همین طور که در طول عمرِ انقلاب اسلامی تجربه کردهاید، انقلاب همواره بین خفا و ظهورِ نور بقیت اللّهی در حالت شدت و ضعف قرار میگیرد، ظهور عالم بقیت الله نیز همینطور است. در حال حاضر عالَم، عالَم بقیت اللّهی است منتها در بسیاری مواقع و در بسیاری از مکانها آن نور در خفاست، با ظهور و طلوع انقلاباسلامی آن نور تا حدّی ظهور کرد هرچند در طول حیات انقلاب اسلامی با شدتگرفتن تجدد غربی در بعضی زمانها نور بقیتالله در حجاب رفت ولی انقلاب اسلامی حقیقتی از نور بقیت الله را با خود آورده که حجاب غربی را بهکلی میشکافد و هرچه شرایط آمادهی ظهور باشد آن حقیقت شدیدتر ظهور میکند. البته و صد البته به صحنهآمدن ظهور كامل، شرایط و آدابی دارد که ما تحت عنوان «عالَم بقیت الله» از آن یاد میکنیم و بسیار باید تلاش کرد تا خود را به آن عالَم برسانیم. به تعبیر حضرت باقر(ع)؛ «هَیْهَاتَ هَیْهَات وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا هَیْهَاتَ وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ وَ لَا یَكُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى یَشْقَى مَنْ شَقِیَ وَ یَسْعَدَ مَنْ سَعِد».(80) دور است، دور است تا آن چیزی گردنهاى خود را به سویش مى كشید و منتظر آن هستید به زودی واقع شود تا اینكه پاكسازى شوید و آنچه گردنهاى خویش را به سوى آن مى كشید واقع نمى گردد تا اینكه باز شناخته و از یکدیگر جدا شوید و آنچه گردن هاى خود را به سویش مى كشید واقع نخواهد شد تا اینكه غربال شوید و آنچه گردنهاى خویش را به جانب آن مى كشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدى و آنچه به جانبش گردنهاى خود را مى كشید واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل نگون بختى است به سیه روزى و آنكه اهل سعادت است به نیكبختى رسد.