عوامل ورود به عالم بقیت اللهی

اصغر طاهرزاده

1- پایان تاریخ یا بلوغ تاریخ

در مورد پایان تاریخ از حدود 70 سال پیش در غرب و در اوج قدرت‌نمایی فرهنگ مدرنیته، فكری توسط بعضی از نخبگان غرب مثل اشپنگلر(46) و هایدگر(47) مطرح شد كه به صورت كلاسیك و با نگاهی فلسفی متذکر شدند: جهان در ظلمت مدرنیته گرفتار شده است. اسوالد اشپنگلر با جدیت تمام به میدان آمد تا خبر انحطاط غرب را در سال 1918 در کتابی با همین عنوان به جهان خبر دهد و شوكی در مورد پایان مدرنیته به جهان وارد نماید و آرام آرام موضوعِ پایان مدرنیته در كنار بحث پایان تاریخ در ادبیات جدید وارد شد و هایدگر با موضوع پرسش از تکنولوژی و استیلای آن، غفلتِ بزرگ جهان غرب را گوشزد نمود. اندیشه‌ی نقد تمدن‌هایی مثل تمدن غربی در مبانی تفكر دینی به صورتی بسیار عالی موجود است، ولی به شکل جدید حدود صد سال پیش در غرب مدوّن شد و موجب گردید تا تفکر دینی در شرایط جدیدِ دنیای مدرن متذکر نقش حساس خود و سرمایه‌ی عظیمی که در درون خود دارد بشود و معلوم گردد فرهنگ انتظارِ حضرت بقیـت‌الله(عج) برای عبور از ظلمات مدرنیته چه اندازه کارساز است.
حدود صد سال پیش در دنیای مدرن، یک نوع پیش بینی نسبت به پایان تاریخ و افول فرهنگ مدرنیته مطرح شد- که از بسیاری جهات ناپخته و عقیم است- و نهایتاً یک نوع آمادگری را به همراه دارد. این را مقایسه کنید با فرهنگ مهدویت که نگاهی است عمیق برای رجوع به مقصدی که وَلایت و وِلایت در آن متحد است و تکوین در خدمت تشریع قرار می‌گیرد، و این موضوع از اول مدّ نظر بوده و هست، به طوری که به تعبیر امام باقر(ع)در آن شرایط زمین گنج‌های خود را برای مهدی(عج) ظاهر می‌سازد.(48)
آنچه در فرهنگ انتظار مطرح است، رجوع به انسان کاملی است که یک حقیقت آسمانی است و واسطه‌ی فیضِ بین زمین و آسمان می‌باشد و تعالی و شکوفایی تمام ابعاد انسان‌ها را مدّ نظر خود قرار می‌دهد، در حالی‌که در مباحث پایان تاریخ که امروزه در دنیا مطرح است چنین مقصدی مدّ نظر نیست و نهایتاً آنچه از افکار امثال اشپنگلر و هایدگر استفاده می‌شود، در عین آن که در جای خود قابل تقدیر است، یک نوع آمادگری است جهت عبور از مدرنیته که این قابل مقایسه با اعتقاد به مهدویت نیست. هر چند در رابطه با شناساندن ظلمات مدرنیته و ایجاد انگیزه جهت عبور از آن فرهنگ، تفکر هایدگر و زبان مخصوصِ آن تفکر بسیار مفید است و طبیعی است هر تفکری زبان مخصوص به خود را دارد و تفکر عبور از غرب بدون زبان مربوط به خود ممکن نخواهد بود و با طرح تفکر عبور از غرب، زنده بودن فرهنگ انتظار به خوبی روشن می‌شود چیزی که فرهنگ مدرن سعی دارد آن را کهنه و مرده نشان دهد زیرا تمام توان فرهنگ غربی آن است که القاء کند پایان تاریخ همین تمدن غربی است و در چنین فضایی غیر منطقی ترین اندیشه، اندیشه‌ی انتظار است که چیزی غیر از تمدن غربی را انتها و بلوغ تاریخ می‌داند.

آخـرالزمان، عالَمی جدید

با سلطه و احاطه‌ی روح غربی بر روان انسان‌ها اندیشه‌ی انتظار به حاشیه می‌رود و به همان اندازه زبان فرهنگ انتظار برای انسان‌ها اندیشه‌ای غریب و مبهم خواهد بود. این اولین مشکل برای کسانی است که بنا دارند جامعه را وارد فرهنگ انتظار نمایند و در نظر دارند فرهنگ انتظار، فعّال و با نشاط در صحنه بیاید. گفت:
من گنگ خواب‌دیده و عالَم، تمام كر

من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش

یعنی در دل ظلمتکده‌ی دنیای مدرن، ما نمی‌دانیم چگونه از فرهنگ مهدویت و معنیِ حقیقیِ پایان تاریخ با یکدیگر سخن بگوئیم و اندیشه‌ای را به میدان آوریم که تاریخ‌ساز باشد. اگر متوجه این نقیصه نباشیم یا مجبوریم با روح فرهنگ مدرنیته سخنان خود را مطرح کنیم که جز سخنانی مرده چیز دیگری نخواهد بود و یا سکوت کنیم که در هر دو صورت به نفع فرهنگ مدرنیته تمام شده است، مگر آن‌که اساس را بر نفی فرهنگ مدرنیته بگذاریم و گفتمان خود را بر این مبنا شروع کنیم.
ما تا متوجه زبان مخصوصِ تفکر نشویم هیچ قدمی در تاریخ بر نمی‌داریم. فرهنگ غربی طوری بر اندیشه‌ها احاطه دارد که هرگونه انتقاد به غرب یک نوع بی‌خردی و نقص عقل به حساب می آید، آیا در چنین فضایی می‌توان اندیشه‌ای را مطرح کرد که مقصد اصلی آن عبور از غرب است و یا باید ابتدا اساس اندیشه‌ی غربی را مورد انتقاد قرار داد؟ استیلای فرهنگ غربی در سیاست، هنر و تکنولوژی کاری کرده که در هوایی هم که استنشاق می‌کنیم روح غرب موج می‌زند و همگی را آرزومند غربی‌شدن نموده و لذا تا شهامت عبور از غرب شروع نشود کلمات همچنان بی‌روح‌اند و هیچ پیامی را به دنبال نمی‌آورند مگر آن که به عالَمی ماوراء عالَم غربی فکر کنیم و سخن را از آنجا آغاز نمائیم وگرنه ما نیز به جای آن که در وقایع آینده‌ی جهان توان عمل داشته باشیم قربانی وقایع خواهیم بود.

ایران و تکلیف دنیای آینده

با عبور از غرب، ما علت وقایع تاریخ خواهیم شد و نه معلول آن، به شرطی که با اندیشه‌ی انتظار به اهدافی بلندتر از آنچه غرب در مقابل بشر قرار داده، نظر کنیم تا فرهنگ انتظار بر دل‌ها دست یابد و دل‌ها را زیر و رو کند و روحیه‌ها را دگرگون سازد.
سرنوشت ما در تار و پودی قرار گرفته که از یک طرف گرفتار غرب است و از طرف دیگر به انتظارِ فرج نظر دارد و اگر عظمت موقعیت خود را درک نکنیم نه اندیشه‌ی نجات از غرب شروع می‌شود و نه روح رجوع به مهدی(عج) طلوع خواهد کرد. دو قطبِ قوت و ضعف، ما را دعوت می‌کند که از ضعف تاریخ گذشته‌ی خود آگاه شویم و قوت آینده‌ای را که می‌تواند در انتظار ما باشد فراموش نکنیم تا شاید زبان بیداری طلوع کند و با فرهنگ انتظار که ریشه در گذشته‌ی ما دارد، آینده‌ی خود را بسازیم و نگذاریم به آن فرهنگ اَنگ کهنه بودن بزنند. باید سجیه و خصلت انتظار را که به عنوان شیعه همچون نطفه‌ای در خون خود داریم بیدار کنیم و بپرورانیم.
فرهنگ انتظار به خودی خود جرأت لازم را به ما می‌دهد. ایران به عنوان مهد فرهنگ انتظارِ حضرت بقیت الله(عج) مانند یک جزیره دور افتاده در گوشه جهان نیست. اگر ما نسبت خود را با دنیا مهم ندانیم و اگر نسبت خود از فرهنگ غربی را بزرگ‌ترین معضل خود به حساب نیاوریم فشار چرخ‌های فرهنگ غربی ما را از نَفَس می‌اندازند و در خستگی نمی‌توان به راه ادامه داد، هر چند هدف مقدس باشد. ایران به جهت فرهنگ انتظار، سرزمینی است که تکلیف دنیای آینده وابسته به آن است و این به شرطی است که معنی انتظار و عالَم بقیت الله فهمیده شود و زبان آن فکر ظهور کند، زبانی که در آن زبان، روح مادی غلبه ندارد و رجوع به معنویت، با وِلایت امامی معصوم مدیریت می‌شود تا بتوان از چنگال معنویت‌های سکولار رهایی یافت.
آیا می‌دانیم آخرالزمان که مورد نظر اسلام است یک عالَمی است که با ارتباطِ انسان‌ها با آن عالَم، انسان‌ها معنای حقیقی خود را می‌یابند و از یوغ غلبه‌ی عنصر مادی می‌رهند؟ توجه جدّی به آخرالزمان ساز و کار‌هایی را می‌طلبد و تا نظر به عالَم بقیت الله ظهور نکند زبان مخصوصِ آن عالَم نیز طلوع نمی‌کند و ذهن و فکر افراد را بر نمی‌گیرد و واژه‌ها اصالت لازم را پیدا نخواهند کرد. به عنوان مثال همه‌ی شیعیان معتقد به معاد جسمانی‌اند ولی اگر تفکری در باطن واژه‌ی جسمانی بودن قرار نداشته باشد جسمانی بودن از مادی بودن تفکیک نمی‌شود و فکر می‌کنند همین که گفته می‌شود معاد جسمانی است یعنی مادی است. غافل از آن که جسم یا مادی است - مثل کوه و درخت- و یا غیر مادی است - مثل صورت‌هایی که در خیال و در عالم مثال هست- ولی وقتی تفکر در میان نباشد با شنیدن جسمانی بودنِ معاد، مادی بودن آن را تصور می‌کنند و اگر علمای بزرگی همچون ملاصدرا و علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیهما» بگویند لازم نیست جسمِ قیامتی مادی باشد، فراریان از تفکر نتیجه می‌گیرند پس این‌ها به معاد جسمانی معتقد نیستند؛ چون هنوز بین جسم و جنس تفاوتی نمی‌بیند و گمان دارند هرجا جسمی هست آن جسم باید جنس مادی داشته باشد. (49) به این جهت علامه طباطبایی(ره) می‌فرمایند: حوزه‌های علمیه هنوز آماده‌ی طرح معاد نیست. یعنی معادی را كه شیعه و سنی باید قبول داشته باشند هنوز در دستگاه تفکر امروز نمی‌تواند خود را بنمایاند و زمانه باید آماده‌ی تفکری عمیق شود تا معنی معاد جسمانیِ اسلامی روشن گردد و واژه‌ی جسمانی‌بودن، با اندیشه‌ای دقیق‌تر فهمیده شود. حضرت سجاد(ع)می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَكُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآیَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»(50) خداوند می‌دانست در آخرالزمان اقوام متعمّقی می‌آیند که برای آن‌ها سوره توحید و شش آیه اول سوره حدید را نازل کرد. این خبر نشان می‌‌دهد برای فهم سوره‌ی توحید و شش آیه‌ی اول سوره‌ی حدید نیاز به روح آخرالزمانی است. نتیجه این‌که واژه‌ها هر اندازه هم که مقدس باشند تنها در گرو تفکری که به آن‌ها رجوع می‌شود بزرگی و قداست خود را می‌نمایانند و فکر می‌کنم ما هنوز در شرایطی نیستیم که واژه های «مهدویت» و «آخرالزمان» و «پایان تاریخ»، معنی خود را درست بنمایانند تا منشأ تفکر شوند، مگر آن که به فرهنگی رجوع شود که این واژه‌ها در درون آن فرهنگ معنی خود را بیابند و دل‌ها را زیر و رو ‌کنند.