مقدمه
باسمه تعالی
عزیزانی که مباحث استاد طاهرزاده را دنبال میکنند لازم است موضوعِ به فعلیترساندن باورهایی را که در دل مباحث بهدست میآید از نظر دور ندارند. دوستان همواره میگویند با مباحث مطرحشده به خوبی متوجه حقانیت دین و دستورات آن میشویم ولی چرا نمیتوانیم نتیجهی لازم را بگیریم و «دانایی» هایمان به «دارایی» تبدیل نمیشود؟ مباحثی که در پیش رو دارید راهی است جهت تحقق امر فوق، تا إنشاءالله وارد عالَم قلب شویم و از دینداری خود میوههای شیرین بچینیم.
وقتی دل انسان راه نیفتد و گرفتار باشد، عقل او که از جلوههای دل اوست، گرفتار است و نمیتواند کار خود را درست انجام دهد و حق و باطل را درست تشخیص دهد. متأسفانه آنطور که باید و شاید در موضوع دل و قواعد آن کار نمیشود و از اسرار عمیق آن که ما را متوجه راههای ناگشوده میکند، محروم هستیم. در مباحثی که پیش رو دارید روشن میشود که غفلت از دل همان جهل به خود است، همان تذکری که امام الموحدین(ع) فرمودند: «مَنْ جَهِلَ نَفْسَهُ كَانَ بِغَیْرِ نَفْسِهِ أَجْهَل »(1) کسی که به خود جاهل است به غیر خود جاهلتر است.
در این کتاب سعیشده راههای عملی ورود به عالم قلب نشان داده شود تا از طریق قلب بتوان به عوالم غیب و ملکوت نزدیک شد و از انوار آن عالم بهرهمند گشت.
استاد مباحث کتاب را طی 22 جلسه شرح دادهاند که خوب است عزیزان در کنار مطالعهی کتاب از آن شرحها استفاده نمایند.
امید است عزیزان بتوانند دل خود را به سوی عوالم بیکرانهی هستی سیر دهند و با حقایق آن عالم مأنوس گردند، از این به بعد نتیجهی کار به همّت ما بستگی دارد.
گروه فرهنگی المیزان
جلسهی اول
بسماللهالرحمنالرحیم
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِیَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا»؛(2)
اى كسانى كه ایمان آورده اید، ایمان بیاورید به خدا و پیامبر او و كتابى كه بر پیامبرش فرو فرستاد و كتابهایى كه قبلاً نازل كرده، و هركس به خدا و فرشتگان او و كتابها و پیامبرانش و روز بازپسین كفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.
وسعت نفس و حضور آن در همهی عوالم
آیهی فوق مؤمنین را نسبت به ایمان قبلی به ایمانی عمیقتر دعوت میکند تا با تفصیل بیشتر با حقایق عالم مرتبط شوند و بر این اساس وظیفهی ما است که از طریق عبادات شرعی و اعمال الهی باورها و ایمان خود به حقایق را هرچه بیشتر به حالت بالفعل در آوریم تا آنجا که همراه نفس ناطقهی خود وسعت پیدا کنیم و با حقایق عالم متحد گردیم. این کار در صورتی ممکن است که خود را از محدودیتها آزاد نماییم تا با نفس ناطقهی خود که وسعت بیکرانه دارد هماهنگ شویم.(3)
عنایت دارید که باورهای شرعی عبارت است از اعتقادداشتن به وجود حقایقی معنوی که در بیرون از ذهن ما واقعیت دارند و ساختهی ذهن ما نیستند. حال سؤال این است، وقتی عقل ما متوجه شد که چنین حقایق نورانی مثل خدا و ملائکه و قیامت و نور انبیاء و اولیاء در عالمِ خارج از ذهن ما موجود است، چگونه میتوان با آنها مرتبط شد؟ به عبارت دیگر چگونه میتوان خود را وسعت داد تا با آن حقایق متحد گردد و خود را در مرتبهی آنها بیابد؟ ایرادی که عرفا به اهل فلسفه میگیرند این است که شما «دانایی»تان را مساوی «دارائی» گرفتهاید و متذکر میشوند که این حجاب بزرگ است زیرا دانایی به حقایق غیر از ارتباط قلبی و وجودی با آنهاست. البته منظورشان از اهل فلسفه؛ فیلسوفانی مثل ارسطو است وگرنه امثال صدرالمتألهین(ره) که قهرمان جمع بین علمِ به عالیترین مفاهیم، و سلوک در راستای متحدشدن با آنها است، مقام و موقعیتشان فرق دارد.
آنچه باید در اینجا تأکید شود آن است که باید در عبادات خود افقی را تعیین کنیم و سخت مواظب باشیم از آن غافل نشویم، و آن افق عبارت است از اینکه سعی کنیم در اثر عبادات در نفس خود، آن چیزی را که بدان معتقدیم به فعلیت برسانیم و با حقایق مورد اعتقادمان متحد شویم. خطا از آنجا پیش میآید که گمان کنیم آنچه از حقایق معنوی میشناسیم و بدان اعتقاد و اطمینان داریم، همین اطمینان به وجود آنها همان اتحاد با آنها است، و این موجب میشود که بهرهی لازم را از عبادات خود نبریم.
نفس ناطقهی ما به جهت تجرد خاصی که دارد استعداد اتحاد با حقایق را به خوبی در خود داراست،(4) ولی انسانِ سالک باید برنامهای داشته باشد که در عبادات خود چنین هدفی را دنبال کند و این استعداد را بالفعل و در شخص خود حاضر کند. آری؛ این باور و شعور خوبی است که انسان بفهمد حقایقی در این عالم هست، و اینکه متوجه باشد همین حالا ملائکه و معاد و سایر حقایق ملکوتی موجودند و نیز متوجه باشد وجود نورانی پیامبران و ائمه(ع) همین حالا در عالم حاضر هستند، و یا اینکه انسان باور داشته باشد وجود مقدس حضرت صاحب الامر(عج) همین حالا در عالم هستی حاضرند، اینها همه باورهای ارزشمندی است و حکایت از شعور خوب آن کسی میکند که متوجه وجود چنین حقایقی شده است، ولی این ابتدای کار است. کار اصلی آن است که شرایطی فراهم کنیم تا هماکنون نفس ما با آن حقایق مرتبط و متحد گردد و شخصیت ما بهگونهای بالفعل، عین ارتباط و اُنس با آنها باشد.
ما از طریق فلسفه و عرفانِ نظری میتوانیم متوجه وجود چنین حقایقی در عالم هستی بشویم ولی کار دین ارائهی راهکارهایی است جهت رساندن جان انسانها به آن حقایق و اتحاد با آنها.