عالم انسان دینی

اصغر طاهرزاده

مقدمه

باسمه تعالی
وقتی می‌بینیم بشر امروز از روزگار خود به تنگ آمده و به دنبال گمشده‌ای است تا از این عسرت به‌در آید، آیا نباید از خود پرسید آن گمشده چه چیزی است که در اوج رفاه ،باز فقدان آن را احساس می‌کند؟
وقتی انسان برای خود عرصه‌ای بیش از آن‌چه مدرنیته در جلو او می‌گذارد می‌طلبد، و احساس می‌کند در دنیای مدرن شأن حقیقی او فراموش شده، و در بین انبوه انسان‌ها، انسان‌های تبدیل‌شده به توده و بیـگانه از هم ،که در برهـوت زنـدگی سـرگردان شـده‌اند ، هیچ‌کس به هیچ‌کس گوش نمی‌دهد، حال چه باید کرد؟
وقتی دردی ناپیدا ولی آزاردهنده بشر را احاطه کند و بشر در توجه متفکرانه‌ به آن ناتوان باشد، چه چیز پیش می‌آید؟ سرگردان و بی‌دفاع، هرچه می‌خواهد از آن دردِ ناپیدا فرار کند، به آن نزدیک‌تر می‌شود. اگر راه برون‌رفت از این سرگردانی جستجو نشود ما با چه بشری روبه‌رو خواهیم بود؟
وقتی انسان‌ها از نِیستان وجود خود دور افتاده‌اند و هیچ‌کس از درون هیچ‌کس ناله‌ی فراق و دوری از نیستان را نمی‌شنود، و هرکس از «ظنّ خود شد یار من» و هیچ چشم و گوش را آن نور نیست که ناله‌ی نی را به آتش عشقِ اشتیاقِ به نِیستان تعبیر کند، چه باید کرد؟
وقتی انسان‌ها دیگر عزمِ عزیمت به عالم قدس را از دست داده‌اند و هیچ‌کس از «حقیقت» سؤال نمی‌کند و عهد با خدای متعالی فراموش شده و بشر خود را با آنچه فرهنگ مدرنیته به او پیشنهاد می‌کند، تعریف می‌کند، کار به کجا می‌انجامد؟
این پرسش‌ها، پرسش‌های معمولی نیست، پرسش‌هایی است که تاریخِ هرکس را مورد سؤال قرار می‌دهد و ارتباط او را با خود و سایر موجودات معلوم می‌کند. پرسش از یک عصر است ولی نه برای هماهنگی با آنچه می‌گذرد، بلکه برای توجه به افقی که باید بدان نگریست و از پریشانی تفکر رها شد.
«عالَم انسان دینی» که در این کتاب مورد بحث قرار می‌گیرد، عالَمی است که ما را متوجه اُنس با حقیقت می‌کند و زیباهایی را که در به‌سربردن با آن عالَم ظاهر می‌شود، می‌نمایاند، و نه‌تنها ریشه‌ی بحران بی‌هویتی بشر مدرن را می‌شناساند، بلکه راهِ برون‌رفت از آن را نیز متذکر می‌شود، تا هرکس عزم عزیمت داشت بتواند قدمی جلو بگذارد.
گروه فرهنگی المیزان

عالم انسان دینی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
بحثی که بناست خدمتتان عرض كنم تحت عنوان «عالَم انسان دینی» از بحث‌هایی است كه آرزو دارم بتوانم به صورتی مطلوب بر زبان آورم، زیرا ریشه‌ی فهم بسیاری از دستورات دینی در درك عالَم دین است. این بحث؛ بحثی نیست كه بتوان با شواهد محسوس آن‌را ارائه كرد زیرا جنبه‌ی اطلاع‌دهی ندارد و به همین جهت ممکن است فهم آن قدری مشکل باشد. امیدوارم كه الفاظ بنده بتوانند آن معانی را در ضمیر شما ایجاد كند. آری؛ امیدم به خداوند تعالی است که خود او آنچه حق است را از طریق زمینه قراردادن این الفاظ به قلب شما جاری نماید، چون موضوع مورد بحث با گشایشی که در افق جان عزیزان باید گشوده شود، ظاهر می‌گردد. به نظر خودمان این بحث یک‌نوع ظلمات‌زدایی از تفکر است تا انسان بتواند به «وجود» فکر کند و از آن طریق وارد ساحت تفکر حقیقی بگردد.

معنی «عالَم»

اولین مشکل ما تعریف «عالَم» است. چون نمی‌توان عالَم را که حالتی است برای انسان که به نحوی در آن قرار دارد، تعریف کرد، همین‌طور که شما نمی‌توانید عالَم ماده را تعریف کنید. آری؛ ماده را تعریف می‌کنید ولی عالَم ماده که ماده نیست، یک مرتبه از وجود است، كه بدن ما در آن قرار دارد. در هر حال با تبیین عالَم دینی إن‌شاءالله «عالَم» هم تبیین می‌شود.
مردمان همواره عالَمی دارند كه جهت كلی اعمال و رفتار و گفتارشان بر اساس آن عالَم است و لذا هرکس در عالَمی كه برای خود انتخاب كرده است به‌سر می‌برد و ایده‌ال‌های خود را در آن جستجو می‌كند. البته گاهی این عالَم یک عالَم خیالی و وَهْمی و باطل است و گاهی این عالَم یک عالَم واقعی است. مشكل در این‌جاست كه باطل‌بودن عالَم وَهمی به‌راحتی برای انسان پیدا نیست. مثل کسی که دستش زخم است ولی چون آن دست کرخ و بی‌حس ‌شده، دردِ ‌آن را نمی‌فهمد ولی بی‌حس‌بودنِ دست و احساس درد‌نكردن، دلیل بر زخم نبودن آن نیست. کسی که در عالَم کبر به سر می‌برد و خود را بدون دلیل برتر از بقیه می‌داند و در پوچی‌ها حرکت می‌کند، بدون‌آن‌كه دروغ‌بودن کبر خود را بفهمد در آن عالَم واقع است.
به طور کلی دو نوع عالَم داریم یکی عالَم واقعی و دیگری عالَم‌ وَهمی و پوچ و دروغین.
اولین نكته‌ای كه باید روشن شود این‌كه عالَم دینی یک عالَم واقعی است، چون انسان در زندگی دینی، به جنبه‌ی واحد عالَم نظر می‌کند. در فلسفه روشن شده که هر جا پای وحدت به میان است، پای وجود در میان است.(1) و چون هر انسانی که عالَمش عالَم دین است به جنبه‌ی اَحَد یا به وجه واحد عالَم نظر دارد، پس در وَهم به‌سر نمی‌برد. جنبه‌ی واحد عالَم همان جنبه‌ی حق آن است كه همان جنبه‌ی وجودی و واقعی آن است. چون «حق» یعنی چیزی که واقع است و دروغ نیست.