اسماء حسنا، دریچه‌های نظر به حق(شرحی بر دعای سحر)

اصغر طاهرزاده

راه آزادی از هر گونه شک

این نوع مباحث باب خوبی را در معارف الهی بر روی انسان باز می‌کند به طوری که اصلاً چیزی به نام شک نسبت به توحید و نبوت و امامت و معاد در جان انسان باقی نمی‌‌گذارد. با طرح موضوعات اسماء الهی جاهلانه‌‌ترین فکر، فکری است که به حضور خداوند و تجلیات نوری حضرت حق شک کند. شک‌ها و شبهه‌ها به جهت آن است که افراد را از اول در حجاب راه برده‌ایم.
وقتی راه ارتباط با نور عظمت را یافتید، آن نور را به خوبی در جمال امیرالمؤمنین(ع) می‌بینید، عمده آن است که اسم عظیم را بشناسید تا در حرکات و سکنات حضرت امیرالمؤمنین(ع) آن را بیابید و برای همیشه متوجه باشید عادت به دیدن نور در موضوعاتِ حسّی و یا یافتن آن از طریق استدلال، ما را گرفتار «کوکو؟» می‌کند.
در مورد اسم عظیمِ خداوند کافی است خودتان را بدون هرگونه ذهنیتی، در حضور نور عظمت بیابید تا آن نور بر جان شما تجلی کند. هر اسمی قاعده‌اش همین است. خدا را نباید از غیر خدا سراغ گرفت، خدایی که از معلول‌ها متوجه وجودش شویم خدای ذهنی و انتزاعی است و چنین خدایی به حضور نمی‌آید. خدای واقعی با تجلی اسماء حُسنایش خود را می‌نمایاند، سوء عقیده و سوء اخلاق از موانع تجلی اسماء الهی است، کینه نسبت به مؤمنین، حبّ شهرت، خودنمایی و امثال این‌ها نمی‌گذارند که خود را در حضور حق بیابیم و انوار اسماء الهی بر جان ما تجلی کند. اولیاء خدا برای این‌که یک جلوه از عظمت حضرت رب‌العالمین به قلبشان برسد حاضرند همه چیزشان را بدهند. این‌که شریعت الهی می‌فرماید گناه نکنید برای این است که با رفع صفات رذیله إن‌شاءالله به حضور ‌روید. وقتی بدانید به کجا می‌روید و معنی ارتباط با اسماء الهی چیست خیلی راحت دستورات شرعی را عمل می‌کنید، چون در ازاء رعایت آن دستورات به شما دعای سحر می‌دهند تا خداوند را با عالی ترین جلوات ملاقات کنید، مشروط بر آن‌که از هر چیزِ غیر الهی دل بر کنید.

برکات تجلّی اسم عظیم

عرض بنده در رابطه با اسماء الهی این است که ابتدا باید مشخص شود کجا باید به دنبال حقیقت بگردیم، اگر راه مشخص شد همه‌ی شما تلاش لازم را خواهید کرد. اول باید بدانیم خودمان را در بیراهه‌ها خسته می‌کنیم، کافی است در ساحت حضور قرار گیریم در آن صورت می‌یابید که با حق مرتبط هستید و عملاً حق به سراغ شما می‌آید. اگر خداوند به نور عظمت تجلی فرمود یک‌مرتبه به طرز خاصی احساس تواضع می‌کنید. احساس تواضعی که در مقابل حق دارید مژده‌‌ای است که حق به اسم عظمت بر جان شما تجلی کرده است. وقتی روح به حضور حق برود و تجلی اسماء الهی برایش ممکن شود، دعای سحر نتایج فوق‌العاده به همراه می‌آورد. اگر دعای مباهله را ملاحظه کنید می‌بینید بسیار شبیه دعای سحر است و پنج‌تن(ع) برای پیروزی اسلام بر مسیحیان نجران خداوند را با آن اسماء خواندند و حضرت حق با آن اسماء تجلی فرمود و همه‌ی قدرت سران مسیحیان را در آن برهه نفی کرد. به نور اسماءِ مطرح‌شده در آن دعا هیبت و شکوه حضرت رب‌العالمین آنچنان بر قلب مبارک آن پنج انسان معصوم تجلی کرد که رهبر مسیحیان می‌گوید کسانی را دارم می‌بینم که اگر دعا کنند آسمان بر زمین فرود آید، فرود می‌آید.
با توجه به نظم خاصی که در هر فراز از دعای سحر هست می‌توان به نتایج و بصیرت خوبی رسید. ابتدا می‌گویید: خدایا از عظمتت می‌خواهم و در چنین رجوعی به حضور می‌روید. عظمت همان اسم عظیم حضرت رب‌العالمین است. پس حق را می‌خواهید اما به جلوه‌ی نور عظمت تا متذکر بندگی خود شوید - هرکدام از این‌ اسماء نور عجیبی دارند- بعد از آن که طلب تجلی نور عظمت را نمودید می‌گویید خدایا من آن عالی‌ترین عظمت را تقاضا می‌کنم که تمام وجودم را در مقابلت خاکستر کند. آنچنان شکوه عظمت تو قلب من را تحت تأثیر قرار دهد که من در اوج تواضع، فقر ذاتی خود را ببینم، که واقعاً حقیقت هرکس همین است.
عرضه می‌دارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِأَعْظَمِهَا» خدایا از عظمت تو طلب می‌کنم آن‌هم به اعظم آن عظمت. به اعظم عظمت نظرکردن یعنی طالب تجلی شدیدترین نحوه‌ی عظمت بودن. همان‌طور که وقتی می‌گویید خدایا به لطف خودت این کار را بکن، به این معنی است که طالب تجلی نور حق به اسم لطیف هستید. در تجلی نور عظمت به اعظمِ آن، تقاضای شدیدترین نحوه‌ی عظمت را دارید. به قول حافظ:
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوختگان را تو بگو باد ببر

با کدام تجلی است که اگر خدا روی بنماید وجود انسان هم از یاد انسان می‌رود و دیگر به خودش نظر ندارد؟ این همان تجلی به نور عظیم است بِأعْظَمِها. تقاضا می‌کنی نه‌تنها هرگونه توهمی که از خودم دارم بسوزد، وقتی سوخته می‌شوم آن خاکستری هم که از من می‌ماند آن را هم بگو باد ببرد تا هیچ آثاری از من در میان نباشد که حجاب نظر به تو گردد. در آن حالت دیگر به لطف الهی هیچ نظری برای سالک جز نظر به حق نمی‌ماند. حضرت امام خمینی(رض) تا به این‌ درجه نرسیدند منشأ چنین حادثه‌ی بزرگی در تاریخ معاصر نشدند، چون خود را نفی کردند، مظهر عظمت حق شدند. عظمت حق از طریق امام(رض) آن‌قدر متعالی جلوه کرد که عظمت پوشالی رژیم شاه هیچ شد. حضرت امام خمینی(رض) به عظمت اسلام نظر داشتند و ملاحظه کردند ظلمات شاهنشاهی می‌خواهد اسلام را خوار کند. تلاش کردند عظمت حقیقی مربوط به اسلام را به صحنه بیاورند تا عظمت دروغین نظام شاهنشاهی نفی شود.
کسی که عظمت حق بر قلبش جلوه کرده عظمت‌های پوشالی را چیزی نمی‌بیند که برای آن‌ها جا باز کند، او عظمت حقیقی را می نمایاند. همین‌که خداوند بر قلب شما عظمت خود را انداخت، با عظمت وَهمی و دروغینی که قوه‌ی واهمه برایتان ساخته، درگیر می‌شوید. مطابق نور خدا عمل کردن موجب می‌شود که آن عظمتِ وَهمی برود و انسان حق را از باطل تشخیص دهد. این مقام، مقام کسانی است که پس از ایمان به حق با عملی که مطابق آن انجام می‌دهند به مقام «عَمِلُوا الصالحات» می‌رسند که خداوند در وصف آن‌ها می‌فرماید: «فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى»(83) آن‌ها را درجات عالی هست. چون با نظر به نور الهی متوجه جنبه‌ی عالی‌تری از آن نور می‌شوند و طالب درجه‌ی برتری از نور عظمت می‌گردند، تا آن‌جا که در یک بازبینیِ جامع‌تر متوجه می‌شوند همه‌ی انوارِ نور عظمت، اعظم است و لذا می‌گویند: «وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظِیمَةٌ» درست است که ابتدا از خدا تقاضا می‌کند جلوه‌ی اعظم از نور عظمتِ خود را به قلب من بینداز ولی به جایی می رسد که هرچه می‌بیند همه‌ی نورهای عظمت، اَعظم اند، که در مناظر مختلف خود را نمایانده اند. حالا انسان به اندازه ای که مَحرم‌تر شود راحت‌تر با نور اعظم از اسم عظیم مرتبط خواهد شد. پس «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّهَا» پس خدایا از تو تقاضای نور عظمتت را دارم در هر منظری که باشد.
عمده‌ی کار در ارتباط با دعای سحر، فرهنگ خاصی است که در آن نهفته است. بنده سعی می‌کنم در فرازها که شرح داده می‌شود ابهام‌های باقی‌مانده از فراز قبلی برطرف گردد.
سالک در ادامه عرضه می‌دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُك مِنْ نُورِكَ» خدایا من از نورت می‌خواهم و از آن ‌جایی که خودِ خداوند «نور» است، پس خدا را با چنین صفتی طلب می‌کند تا با تجلی نور الهی هیچ ظلماتی در جان سالک باقی نماند تا احساس محدودیت و خودبینی نکند. از عالی‌ترین توجهات به حضرت حق توجه به جنبه‌ی نورانیت اوست که در عین رحمان‌بودن و لطیف‌بودن، «نور» است و هرچیز به اندازه‌ی ارتباط با خدا نورانی است، اعم از سخنانی که از زبان اولیاء ظاهر می‌شود یا مخلوقاتی که در عالم موجوداند. اسلام نور خدا است و لذا هرجا اسلام بیاید نورانیتی خاص به میان می‌آید، مثل نورانیتی که در انقلاب اسلامی نهفته است. همان نورانیت در فصل بهار، طبیعت را نورانی می‌کند، نور خاصِ خدا طبیعت را از زمستان به بهار می آورد. گفت:
دل هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

یعنی با چشمِ رؤیتِ نور الهی هر ذره‌ای حامل نور است. اگر نور حضرت حق بر قلب سالک تجلی کند سینه‌اش جهت فراگرفتن حقایق آماده می‌شود و نظرش به آخرت می‌افتد و درهای تأویل بر دل او گشوده می‌گردد و دیگر اسیر زندان تاریک عالم طبیعت نیست، به‌راحتی متوجه هدایت‌گری اهل‌البیت(ع) می‌شود چون نور هدایت را شناخته و می‌یابد نورِ عالم و آدم همه از نور خدا است و غیر آن نور، نوری در عالم نیست. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشَمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حَتَّى نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»(84) نور وحى و پیامبرى را مى دیدم و بوى نبوّت را مى شنودم، هنگامى كه وحى بر او (ص) فرود آمد، شیون شیطان را شنیدم.گفتم: اى فرستاده‌ی خدا این شیون چیست؟ فرمود: «این شیطان است، از آن‌كه دیگر او را نپرستند نومید و نگران است. همانا ای علی! تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بینى آنچه را من مى بینم. شنیدن شیون شیطان یعنی این که انسان متوجه شود با ظهور اسلام دیگر شیطان نمی‌تواند بساطش را یک جا پهن کند و بماند، نور خاصی می‌خواهد که با نظر به نور خدا و تجلی آن نور بر جان انسان ممکن است. این روایت روشن می‌کند نمی‌شود اسلام باشد و شیطان به کار خود ادامه دهد، چون اسلام نور اَتمّ خداوند است. برای قلب شما هم همین‌طور است که وقتی نور اتمِّ خدا تجلی کند می‌فهمید زشتی‌هایی دارید، زیرا انوار الهی حقیقت هرچیزی را روشن می‌کند. حضرت امام موسی کاظم(ع) در دعای خود با نظر به نور وَجه خداوند عرضه می‌دارند«أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ كُشِفَتْ بِهِ الظُّلْمَةُ»(85) خدایا به نور وجه تو پناه می‌برم که آسمان‌ها و زمین به آن نور درخشان شده و ظلمت به کمک آن نور بر طرف گشته است. و با نظر به این‌که خدا نور است، حضرت در دعای کمیل خطاب می‌کنند: «یا نُورُ یا قُدُوس» ای نور و ای سراسر پاکی. در این فراز از دعای سحر به آن نور نظر می‌شود تا با توجه قلبی دیده شود. در رابطه با نظر به آن نور در مظاهر، گاهی بعضی از علمای بالله را دارید که در حرکات و سکنات و گفتارشان آن نور متجلی است همان‌طور که عشق در حرکات و سکنات یک انسان عاشق نمایان است. به قول مولوی:
عشق شنگ بی‌قرار بی‌سکون

چون در آرد کلّ تن را در جنون

به طوری که مشاهده می‌کنید عشق همه‌ی وجود عاشق را فراگرفته است.
امام صادق(ع) در معرفی خدا می‌فرمایند: «هُوَ نورٌ لا ظُلْمَةَ فیه»(86) او فقط نور است بدون آن‌که ظلمتی در آن باشد و به همین جهت هدایت انسان‌ها به سوی خود را خروج از ظلمات به سوی نور معرفی می‌کند و می‌فرماید: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ»(87) خداوند ولیّ مؤمنان است، آن‌ها را از ظلمات خارج و به سوی نور می‌برد. یعنی به سوی خود راهنمایی می‌کند و در راستای آن‌که ائمه(ع) مظاهر کامل اسم نور الهی هستند، امیرالمؤمنین(ع) در معرفی خود می‌فرمایند: «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلََّ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّة».(88) شناخت من به نورانیت، شناخت خدای عزّ و جلّ است و شناخت خدای عزّ و جلّ شناخت من به نورانیّت است .
وقتی متوجه شدیم «هُوَ نورٌ» او فقط نور است نظر به حقیقتی معنوی انداخته‌ایم که در حرکات و سکنات اهل‌البیت(ع) می‌توانیم آن را ببینیم، دیگر نمی‌گوییم آن نور چیست. مثل آن است که بگوییم جنس تری چیست؟ از طرز سؤال معلوم می‌شود که متوجه نیستیم در دیدن تری با ذاتی روبه‌روئیم که تماماً تری است و جنسِ دیگری ندارد. اگر کسی در جواب سؤال ما بگوید: جنس تری همان آب است در واقع گفته است جنس تری، تری است. آب مگر عین تری نیست؟ این‌ها بازی ذهنی است.

نظر به عالم، به نور الهی

در این فراز از دعا نظر به ذات می‌کنیم با جلوه‌ی خاص که همان «نور» است. آن نور در این عالم هست، اگر به حضور ‌روید آن را می‌یابید، کافی است در این رابطه برای قلب خود برنامه‌ریزی کنید و جهت آن را به سوی آن اسماء بیندازید تا با آن‌ها روبه‌رو شوید. مثل این‌که برنامه‌ریزی می‌کنید با روزه‌ی ماه مبارک رمضان به لطف الهی در روز عید فطر به لقاء حق بروید. به قول حضرت امام خمینی(رض):
افطار به می کرد برم پیر خرابات

گفتم که تو را روزه به بار و ثمر افتاد

«می» همان غلبه‌ی عشق است تا قلب بتواند به محبوب خود نظر کند. وقتی دل به میان آید، چشم دل به میان خواهد آمد و به واقع روزه‌دار به نور لقاء الهی روزه‌اش را افطار کرده است. وقتی انسان بداند که نور الهی سراسر عالم را پر کرده، عالم را روشن می‌بیند و هیچ‌چیز برای او پنهان نیست و هرچیزی را درست می‌بیند. می‌فهمد انقلاب اسلامی و امام خمینی(رض) چه جایگاهی دارند. وقتی مولوی نور را می‌شناسد شمس تبریزی را که می‌بیند می‌گوید: «شمس من و خدای من» او اول نور را می‌شناسد بعد می‌بیند همه‌ی حرکات و سکنات شمس حکایت از آن نور می‌کند.
خدا می‌داند اگر انسان نور الهی را درست بشناسد و بر آن نظر کند چون با نور الهی به عالم می‌نگرد هرگز گرفتار باطل نمی‌شود. در همین رابطه حضرت محمّد(ص) می‌فرمایند: «إتَقوا مِنْ فراسةِ الْمُؤمِن فَإنَّهُ ینْظُر بِنورِ الله»(89) از هوشیاری مؤمن پروا کنید و قصد فریب او را نداشته باشید زیرا او به نور خداوند می‌نگرد. تجربه‌ کرده‌اید که آدم‌ها حرف‌های زیادی زده‌اند و بعضی از آن‌ها هم خیلی زیبا است ولی چون نور ندارد نمی‌ماند. وقتی انسان متوجه اسم نور الهی شد و تحت تأثیر آن قرار گرفت آن را در هر منظری که دید می‌شناسد و می‌فهمد این نور کجا هست و کجا نیست و در نتیجه راه هدایت را گم نمی‌کند چون وقتی نور را شناخت ظلمت را هم می‌شناسد و راحت می‌تواند از حرام بگذرد.
در این فراز از دعای سحر از خدا می‌خواهید ای خدایی که به نورت تمام عالم را پر کرده‌ای، من تو را به آن نور می‌خواهم. با توجه به این امر و بهره‌های فراوانی که در اثر آن نور نصیب شما می‌شود تقاضای کامل‌ترین تجلی نوری را می‌کنید و در این مسیر به جایی می‌رسید که با رفع حجاب اَنانیت در هر حال کامل‌ترین جلوه را می‌یابید و اظهار می‌دارید: «وَ كُلُّ نُورِكَ نَیِّرٌ» خدایا در عین این‌که تقاضای نورت را دارم و نورانی‌ترینِ آن را طلب می‌کنم، حقیقت آن است که هر جلوه‌ی نوری تو نورانی‌ترین است.
تمام مطلبی که در این دعا مطرح است موضوع نگاه است و این‌که مواظب باشیم به خطا ننگریم. در این فراز ابتدا حق را به اسم «نور» نگاه می‌کنید و به حضور نور می‌روید. بعد تقاضا می‌کنید تا جلوه‌ی أنوَر خود را به شما بدهد در نتیجه او را به نورانی‌ترین جلوه می‌نگرید. وقتی نورانی‌ترین جلوه را شناختید متوجه می‌شوید آن حقیقت نورانی در همه‌ی صحنه‌ها به صورت اَنور و شدیدترین شکل در صحنه بوده است، مشکل نگاه ما بود که آن حقیقت را به نورانی‌ترین شکل نمی‌دیدیم. می‌گوئید جایتان خالی در حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) نور حق را به جلوه‌ی اَنوَر آن دیدم. با چنین سرمایه‌ای به هر منظری بنگرید حق را با جلوه‌ی عالی‌ترین نور می‌نگرید و به نور امام الموحدین(ع) همه‌ی عالم را به نورانی‌ترین حالت می‌بینید و اظهار می‌دارید: «وَ كُلُّ نُورِكَ نَیِّرٌ».
انسان از طریق عبادات الهی ابتدا با نور حق روبه‌رو می‌شود و إن‌شاءالله به حضور نور پروردگار می‌رود، هرچند ممکن است بعضی در چنین حالتی قرار گیرند و آن را نشناسند. یک مرتبه در مکه یا در حرم رسول خدا(ص) و ائمه‌ی هدی(ع) متذکر می‌شود که خوب است چنین کاری را انجام دهم و یا بروم حقِّ آن آقا را بدهم. از خودتان نمی‌پرسید این شعور و بصیرت کجا بود که حالا در شما پیدا شد؟ در آن حالت نور حضرت پروردگار تجلی کرد و شما را منور به چنین تصمیمی نمود و در همین رابطه فرموده‌اند وقتی زائرِ بیت‌الله و یا زائر امامان معصوم(ع) از زیارت برگشت، ملائکة الله با او برمی‌گردند، ملائکة الله همان انوار الهی‌اند که بر قلب او تجلی کرده و او با بصیرتی بیشتر به منزل و مأوای خود رجوع می‌کند و از آن به بعد در سعه‌ی صدر دیگری به‌سر می‌برد، به طوری که می‌تواند به توصیه‌ی امام صادق(ع) - به جناب عُنوان بصری- عمل کند که می‌فرمایند: «فَمَنْ قَالَ لَكَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَكَ فَقُلْ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لِی وَ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لَك »(90) اگر كسى به تو گفت: اگر یكى بگویى ده تا مى شنوى، بگو: اگر ده تا هم بگویى یكى نمى شنوى. و اگر كسى دشنامت داد بگو: اگر راست مى گویى از خدا مى خواهم كه مرا ببخشد و اگر دروغ مى گویى از خدا مى خواهم كه تو را ببخشد. این حالتی را که حضرت برای سالک توصیه می‌کنند از حالت معمولی، انور و نورانی‌تر است و موجب رفع حجاب می‌شود. آری یک وقت به طرفِ مقابل می‌گویید اگر یکی بگویی یکی جوابت را می‌دهم. در این حالت گناه نکرده‌ای ولی به آن نتیجه‌ای که با توصیه‌ی حضرت می‌توان رسید، دست نیافته‌اید.
در دستورالعمل حضرت صادق(ع) بصیرت دیگری نیز نهفته است که انسان به نوری برتر دست می‌یابد و نیّر می‌شود. در این مسیر به مرحله‌ای می‌رسید که مشتاق می‌شوید همیشه همین‌طور برخورد کنید چون خداوند نیز همیشه به عالی‌ترین شکل با بندگانش برخورد کرده است و به حضرت حق اظهار می‌کند: «وَ كُلُّ نُورِكَ نَیِّرٌ» نوری که از تو تجلی کرده و خلق را راهنمایی نموده، از عالی‌ترین‌ها بوده است. با رسیدن به این مرحله آنچه در کربلا و نجف و مکه و مدینه به عنوان عالی‌ترین کمالات به‌دست آورده بود همان حالات را با خود برمی‌دارد و به شهر و منزل خود برمی‌گردد و با نوری که شدت یافته و نیّر شده زندگی را شروع می‌کند. سیر او شروع می‌شود و قلب آرام‌آرام شروع می‌کند جلو بیاید. آری خیلی پهلوان می‌خواهد که بتواند به جایی برسد که در هر صحنه‌ای عالی‌ترین جلوه‌ی حضرت رب العالمین را ببیند. ولی وقتی انسان موضوع را شناخت آرام‌آرام پیش می‌رود. مثل این‌که وقتی خطری برایمان پیش می‌آید و می‌بینیم چه اندازه خداوند حفظمان کرد و می‌گوئیم خدا رحم کرد. در حالی‌که وقتی آن خطر پیش نیامده بود که خداوند بیشتر رحم ‌کرده بود. چون ما در حالت طبیعی متوجه حضور خداوند در صحنه نیستیم تازه وقتی لطفش را کمی عقب کشید متوجه می‌شویم چه خطرهایی ما را تهدید می‌کرده و خدا حفظ می‌کرده است. به جهت آن است که آن نیّر را نمی‌بینیم. وقتی یک اشتباهی می‌کنیم و او کمی عقب می‌رود نورش را حسّ می‌کنیم و متوجه می‌شویم چقدر او در جای‌جای زندگی ما به نور حفیظِ خود حاضر بوده است. و بر این اساس اظهار می‌دارید: «اللّهم إِنِّی أَسْأَلُكَ بِنُورکَ کُلِّه» و از حضرت حق هرگونه نوری را طلب می‌کنید به این اعتبار که هر نوری از حضرت مطلق، أنور است.