آفات غفلت از مظاهر الهی
اشکال ما در ابتدای کار این است که وقتی میخواهیم به «بهاءِ» خداوند نظر کنیم نمیدانیم چگونه به دنبال آن بگردیم تا با آن روبهرو شویم چون او را در جایی خارج از مظاهرش جستجو میکنیم. در سقوط شاه باید بتوانیم خدا را به اسم جلال در صحنه ببینیم، نه اینکه به چگونگی خروج او از ایران بپردازیم. باید در آن حادثه این حقیقت را مشاهده کرد که هرکس روبهروی حق بایستد ذلیل میشود و با این دید میتوانید بگویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ جَلالِكَ» خدایا از تو از جلالات میخواهم. واقعاً حیف است که آدم جلال یعنی آن عظمتی که از حق در عالم جریان دارد و هرکس مقابل آن ایستادگی کند را خوار مینماید، نبیند. با نظر به اسم جلال میفهمید خداوند اَجَلِّ از آن است که کسی در کنار حضرت حق عرض اندام کند. در حدیث قدسی میفرماید: «یَا مُوسَى إِنَّ الْفَخْرَ رِدَائِی وَ الْكِبْرِیَاءَ إِزَارِی مَنْ نَازَعَنِی فِی شَیْ ءٍ مِنْهُمَا عَذَّبْتُهُ بِنَارِی»(25) ای موسى! فخر؛ رداى من و كبریایی؛ پیراهن من است، هركس در این دو چیز با من به نزاع برخیزد او را با آتشِ عذابِ خود شكنجه میكنم، و در جایی دیگر میفرماید: پشت او را میشکنم.
وقتی ذلّت رضاخان را میبینید باید متوجه جلال و کبریایی خداوند شوید. جای دیگر نباید به دنبال خدا بگردید، خدا در همهی مظاهرِ خود نمایان است و به این اعتبار به او «حقّ مخلوقٌ بِه» میگویند و حافظ در این رابطه میگوید:
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
گوهریکز صدفکونومکان بیروناست
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
کسانی که خدا را در جایی غیر از مظاهرِ اسماء جستجو میکنند، گمشدههای لب دریا هستند، «گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است» را نباید از گمشدگان لب دریا سراغ گرفت، اینها میخواهند خدا را ثابت کنند! خدایی که با استدلال ثابت شود خدای ذهنی و انتزاعی است و نه خدایی که در خارج واقعیت دارد، کبریایی خدا را در خواری رضاخان ببینید که میخواست مانع تجلی نور خدا شود خداوند هم کمرش را شکست، وقتی سرنوشت رضاخان را دیدید، قاصمالجبّارین بودنِ خدا را دیدهاید.
بحث در رابطه با «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهائِکَ» بود و تقاضای نور بهاء و حُسن و شکوه حضرت حق و اینکه خدا را در کجا جستجو کنیم و از نور او نورانی شویم. عرض شد خدا را به اسمای حُسنایش در جمال علمای بالله پیدا کنید. واقعاً حضرت امام خمینی(رض) مظهر حُسن و شکوه الهی بودند. آن خبرنگار اروپایی گفته بود زمانی که تمام تلویزیونها و رادیوها و روزنامهها تلاش میکنند که ذهنها را به خودشان جلب کنند پیرمردی در گوشهی جماران با حرکت انگشتانش میلیونها مردم را به حرکت میآورد. چرا ما این حُسن و شکوه الهی را که حضرت امام(رض) مظهر آن بودند به عنوان واقعیتی بسیار اساسی و جدّی نبینیم و ذهن خود را متوجه قدرتهای دروغین و وَهمی بنماییم؟ آنهایی که میخواستند از راههای دیگری غیر از راهی که حضرت امام عمل کردند مردم را به حرکت بیاورند هر روز با مشکل جدیدی روبهرو میشدند و هر روز باید حیلهای جدید بر پا کنند. حسنی مبارک در آخرین روزهای حکومتش گفته بود: «اگر کسی بخواهد در طول عمر خود با لباس آمریکایی خود را پوشش دهد، همهی عمرش عریان است». بیچاره مردمِ آمریکا که میخواهند حُسن و شکوه را در حاکمانی پیدا کنند که عین خواری و حقارتاند.
رئیس جمهورهای آمریکا، اینهمه تلاش میکنند و استعداد بهکار میبرند تا حُسن و شکوهِ دروغینی را به مردم خود بنمایانند ولی چیزی نمیگذرد که مردم هم میفهمند این حرفها دروغ است. این آقایان روی خودشان زحمت کشیدهاند اما در جهت منفی و با اعتماد به نفس امّاره، مواظباند چه اندازه غذا بخورند، چه غذاهایی را نخورند، چند ساعت در روز ورزش کنند، چگونه مطالعه کنند، چه سخنانی را بر زبان برانند تا به حُسن و شکوه برسند ولی چون رجوعِ به نور بهاءِ الهی نکردند به سراب رسیده اند. برعکس، حضرت امامخمینی(رض) چون به بهاءِ حقیقی رجوع کردند روز به روز برای خود و در نزد مردم متعالیتر شدند. تاریخدانان میگویند: قهرمانان در تاریخ بشر در مرحلهای از عمر خود صعودی دارند ولی چیزی نمیگذرد که افولشان شروع میشود، در حالیکه حضرت امام خمینی(رض) روزی که رحلت کردند بیشتر از روزی که ظهور نمودند قلبها را با خود بردند. چون به نور بهاءِ الهی که همواره پایدار است رجوع کرده بودند، انانیتی برای خود باقی نگذارده بودند تا مانع تجلی آن نور شود.
این یک سنت و واقعیت مهمی است که اگر انسان به دنبال خدا باشد هرچه خوبی است را به نحو کامل و پایدار بهدست میآورد. اگر جنبهی الهیِ قضیه در میان نباشد و به جای دیگر رجوع شود جای دیگر خبری نیست. با خواندن امثال دعای سحر متوجه میشوید راه را چگونه طی کنید و مطلوب خود را در کجا دنبال نمایید تا بیابید. وقتی ما میگوییم؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ» «بهاء» الهی را از او طلب میکنیم تا خداوند با آن نور بر جان ما تجلی کند. چون میدانیم هر «بهایی» را باید از او خواست، بعد که میگویید: «بِاَبْهاهُ» نظر را به مرتبهی کاملهی «بهاء» میاندازید چون با توجه به نور توحید و وحدت تشکیکی وجود، متوجه میشوید هر جلوهای از جلوات نور بهاءِ الهی، مرتبهای کاملتر را در باطن خود دارد و جهت اُنس با آن مرتبه، طالب رفع حجاباید، مشکل در عدم آمادگی ما است که آن حقیقت در مرتبهی نازلهاش بر ما جلوه کرده، زیرا همچنان که عرض شد:
هرچه روی دلت مصفاتر
زو تجلی تو را مهیاتر
به لطف الهی سالک در مسیر توحیدیِ خود بعد از نظر به مرتبهی عالیترِ بهاء، به جایی میرسد که در هر جلوهای جنبهی کمالی آن جلوه را میبیند و اظهار میدارد: «كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ». در مسیر توحیدی از این هم جلوتر میآید و حقیقت جامعِ همهی اسماء یعنی حضرت «الله» را در هر منظری مینگرد و در مشرب مولیالموحدین(ع) میگوید: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً إلَّا وَ رَأَیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ» (26) هیچ چیزی را ندیدم مگر آنکه «الله» را قبل از آن چیز و با آن و بعد از آن چیز دیدم.
در جملهی «كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ» قلب سالک متوجه حضور حقیقت اسم بهاء در تمام جلواتی است که آن اسم در آن جلوات ظهور دارد. در واقع بعد از آنکه طلب مرتبهی شدیدترِ نور بهاءِ الهی را کردید با ادامهی سیر توحیدی، قلبتان متوجه میشود هر جلوهای از جلوات نور بهاءِ الهی، عالیترین جلوه است و با توجه به این امر عرضه میدارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ» خدایا از تو حقیقت بهاء را که در همهی جلوات حاضر است طلب میکنم، زیرا او در هر جلوهای عالیترین نحوهی حضور را دارد. إنشاءالله در فرازهای بعدی این قاعده بیشتر روشن میشود.
نظر به حقِّ مطلق
وقتی با نظر به گُل متوجه «جمال» خداوند شدید چنانچه توجه بفرمایید ملاحظه خواهید کرد ظاهر گُل در عین اینکه مظهر جمال حق است میتواند حجاب او باشد و آن در موقعی است که جمال او را در محدودهی گُل بنگرید و از طریق جمالِ گل، به جمال مطلق نظر نیندازید. ولی اگر نظرتان به جمال مطلق بود به لطف و کرم الهی نهتنها متوجه جمال مطلق میشوید، بلکه در همان لحظه که به گل نظر کردید، آن را آینهی جمال مطلق میبینید و خواهید گفت: «و کُلُّ جَمالِکَ جَمیل» هرجا از تو جمالی هست کاملترین جمال در صحنه است و میبینی هرجا جلوه کند عالیترین جمال ظاهر میشود. چون مگر میشود یکجا خدا باشد و غیر خدا هم باشد؟ مگر غیر خدا هست؟ همهچیز جلوات حضرت حق است و حقِّ مطلق از طریق آن جلوات، خود را با اسماء حسنایش مینمایاند. اینکه ما خدا را در جلوهی کاملش نمیبینیم چون هنوز در سلوک خود کامل نشدهایم و نحوهای از نظر به خود در میان است. هراندازه امکان تجلی نور او را فراهم کنیم حجاب انانیت بهتر رفع میشود و او با جلوهای کاملتر تجلی میکند. گفت:
ز بس بستم خیالِ تو، توگشتم پای تا سر من
تو آمد رفته رفته، رفت من، آهسته آهسته
وقتی آرامآرام حجاب انانیت کنار رفت حق به نحو کاملتری ظهور میکند و اقرار میکنید؛ «وَ کُلُّ بهائِکَ بَهی» هرجایی که نور بهاء و روشنایی و حُسن تو هست، به کاملترین شکل هست.
دو نکته را عزیزان در نظر داشته باشند؛ یکی توجه به اسمای الهی در مظاهر مختلف و دیگر توجه به حقیقت اسماء که در هر مظهری آن حقیقت در صحنه است. باید با آزادشدن از حجابها آن حقیقت را در هر مظهری ببینیم و هر مظهری به نور آن حقیقت دیده شود. حق در اسماء خود کامل است ولی چون ما هنوز در حجاب هستیم حقیقتِ اسماء را نمیبینیم. مثل اینکه بعضی خدا را در رزق خود به رزاقبودن مینگرند، غافل از اینکه چون او ربّ است، رزّاق است و رزق شما یکی از جلوات ربوبیت اوست. اگر به رزق خود نظر کنیم از ربوبیت ربّ که همواره در صحنه است غافل میشویم ولی اگر به ربّ خود نظر کنیم رزق را ظهوری از ربوبیت او مینگریم و قلب ما با نظر به رزق، از نظر به ربّ محروم نمیشود علاوه بر اینکه ابتدا ربّ را میبینیم و رزّاقبودن او را در ربّبودن او مینگریم.
سختیها؛ آینهی نمایش کاملتر اسمِ ربّ
وقتی انسان رب خود را فراموش کند، هر حادثهای را مستقل میبیند، در آن حال وقتی مشکلی برایش پیش میآید خدا را از یاد میبرد در صورتی که باید آن حادثه و مشکل را صورتی از ربوبیت خداوند بنگرد. مگر این طور نبود که حضرت امام خمینی(رض) آن وقت که تبعیدشان کردند بیشتر به مقصدشان که سرنگونی رژیم شاهنشاهی بود رسیدند تا آن وقتیکه در ایران بودند و مشغول درس و بحث؟ حضرت اباعبدالله(ع) این را خوب میفهمند که با شهادتشان ربوبیت حق بیشتر به صحنه میآید و نتیجهای که میخواهند زودتر و بهتر عملی میشود. به همین جهت هرچه به عصر عاشورا نزدیک میشوند بیشتر امیدوارند.(27) حضرت میخواهند آینهی تمامنمای حضرت حق باشند و این در کربلا بهخوبی نمایان شد. همین طور که گوهر حضرت یوسف(ع) در چاه بیشتر به نمایش آمد و اینکه چگونه آن حضرت در سختترین مراحل، نظرشان تماماً به حق است. حضرت یوسف(ع) در چاه و زندان یوسف شدند، چون دیدند چگونه ربّ در چنین شرایطی در صحنه است. وقتی حادثهای برایتان پیش آمد قبل از هر چیزی متوجه باشید که پروردگار عالم از این طریق میخواهد با رفع حجابها خود را بنمایاند، در این صورت هرچیزی را به حق دیدهاید و نه مستقل.
در غذایی که جلویتان هست رزاق بودن او را ببینید ولی بیش از نظر به رزّاق، به ربوبیت حق منتقل شوید. اگر به ربوبیتش منتقل شدید رزاقیت او هم در منظرتان میماند. اما اگر در رزاقیت او متوقف شدید از ربوبیت او محروم میشوید.
در دعای سحر اسمائی را مدّ نظر قرار میدهید که شما را به اسم اعظم نزدیک میکند. ابتدا به اسم بهاء نظر میکنید که به معنی حُسن و زیبایی است و زیبایی عبارت است از «وجود» و وجودِ خالص همهی زیبایی است و از منظر نورِ اسمِ «بهاء» به سایر اسمای الهی نظر میکنید که امکان ارتباط با آنها سهلتر است. میگویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ» خدایا از تو نور بهاءات را میخواهم که با آن نور بر من نظر کنی که همهی مطلوب من همان حُسن و کمال است که در سراسر عالم نمایان است و حجاب انانیت من نمیگذارد با آن روبهرو شوم و تو را طوری بنگرم که من از تو راضی شوم و تو از من.
رسول خدا(ص) در دعای خود از خداوند تقاضا میکنند: «وَارْزُقْنی حُسْنَ الْمَنْظَرِ فیما یرْضیکَ عَنّی»(28) خدایا آن نگاهی را رزق من گردان که تو در آن نگاه از من راضی شوی. وقتی متوجه شدیم همواره خداوند به کاملترین بهاء یعنی اَبهاء در صحنه است نظر خود را به نحوهای از ظهورِ نور بهاء میاندازیم که «ابهاء» است و لذا نهتنها خوبیهای خدا را در علی(ع) میبینیم، بلکه آن را به عالیترین شکل مییابیم، آنطور که رسول خدا(ص) علی(ع) را دیدند. عمده هنر ما دیدن انوار الهی به صورت «ابهاء» و «اَجْمل» و «اَجَلّ» است در جمال اولیاء معصومین(ع) و اینکه بتوانیم از آن طریق با خدا مرتبط شویم و در این راستا است که حضرت صادق(ع) میفرمایند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»(29) به خدا قسم مائیم اسماء حسنا. یعنی وجه کامل اسماء حسنای الهی را در آینهی وجود آن ذوات مقدس باید یافت. اگر ائمه(ع) را کنار بگذارید نهتنها در جای دیگر و به نحو اکمل و اجمل، اسمای حسنای الهی را پیدا نمیکنید بلکه فقط یک خدای نظری و ذهنی خواهید داشت.
وقتی متوجه جنبهی عالی «بهاءِ» الهی شدید از آن منظر که نظر کردید در سیر توحیدی خود خواهید گفت: «وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ» هرجا هر جلوهای از حُسن و بهاءِ تو هست، همهی حُسن و بهاء، آنجا است. آنوقت نور امام صادق(ع) را در امام خمینی(رض) پیدا میکنید - همانطور که علی(ع) هر چیزی را که میدید، در آن چیز «الله» را میدید-(30) زیرا حضرت امام خمینی(رض) چیزی از خود ندارند جز نمایش حضرت صادق(ع) و در این راستا میتوانید از حضرت حق هر بهائی که میبینید اَبْهاء آن را ببینید. تا چنین نگاهی پیدا نکنیم موحد نشدهایم و مصداق آیهای میشویم که خداوند در مورد مؤمنین فرمود: «وَمَا یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ»(31) و بیشترشان به خدا ایمان نمى آورند جز اینكه هنوز مشرکاند. چون هنوز به مرحلهای نرسیدهاند که در هر آیهای از آیات الهی تماماً حق را بیابند و به نور حق به آن آیات نظر کنند و نه از طریق آن آیات حق را بیابند تا حق را در محدودهی آیات نگریسته باشند. وقتی متوجه شدید که کلّ بهاءِ الهی، بَهی است، در یک جمعبندیِ روحانی اظهار میداری: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ» خدایا! من از تو نور بهاءات را به صورت مطلق میخواهم که در همهجا و در هر منظری آن نور به صورت مطلق در میان است و این است معنی «بِبَهَائِكَ كُلِّهِ» تا حتی آن وقتی هم که جلوهی خدا را در گُل میبینید همهی حُسن و بهاءِ او را به تماشا بنشینید و آن گُل را آینهی نمایش همهی اسماء حسنای او بیابید. با این مقدمات چشمتان را باز کنید و به نور اسم بهاء که همهی عالم را بهاء کامل او پر کرده آن را نظاره کنید.
آرامآرام جلو میرویم شاید بتوان با فرازهای دیگر دعای سحر با خدا مرتبط و مأنوش شویم. إنشاءالله
خدایا به حقیقت خودت که در این دعا به نمایش آمدهای ما را با خودت آشنا بگردان.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»