اولیاء الهی مظاهر اسماء الهی
دعای سحر با «اللَّهُمَّ» به معنی ای خدا شروع میشود. اصل آن «یا الله» بوده و شما با ندای «اللّهم» نظر به حقیقیترین حقایق عالم میکنید تا از طریق اُنس با او منور به انوار روحانی او گردید، منور به انواری مثل سمیع و بصیر و جمال و جلال- مواظب باشید خود را مشغول یک خدای ذهنی نکنید تا خدا از منظرتان گم بشود- با «اللّهم» به او خطاب میکنید، چون او به نور اسماءِ حسنایش، بدون حجاب به شما نزدیک است. نباید به دنبال خدایی گشت که هیچ وقت پیدا نمیشود. در ابتدای دعای سحر عرضه میدارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ» خدایا! از تو، نور حُسن و زیبایی و روشناییات را طلب میکنم، آنهم شدیدترین شکل آن را. حضرت رب العالمین به بهاء و حُسن و روشنایی در مظاهر عالم جلوه میکند آنهم با درخشندگی شکوهمندی که همهی دلها را جلب میکند.
هنر ما آن است که متوجه نور حُسن او شویم، همانطور که میفرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(21) «الله» نور آسمان و زمین است. یعنی آسمانها و زمین یک نوری دارند که آن نور «الله» است. اگر نتوانیم نور آسمانها و زمین را ببینیم نمیتوانیم «الله» را ببینیم. باید به دنبال آن نوری باشیم که عالم را فرا گرفته وگرنه کوه و درخت میبینیم. همینطور که در کلمات ائمه(ع) نوری را احساس میکنید که در کلمات مردم عادی نیست، چون قلبشان الهی شده و منور به نور «الله» گشته. اگر علماء بالله اهل رکوع و سجود و شبزندهداری نبودند، «الله» بر قلب آنها تجلی نمیکرد تا کلمات آنها را نورانی کند. نورِ جلوهی «الله» است که کلمات آنها را نورانی کرده. اگر بتوانید آن نور را ببینید میتوانید با خدا مرتبط بشوید. عالَم هم به همین صورت نوری دارد که به جهت آن نور زنده است و آغوش خود را برای انسانهای مؤمن گشوده به طوریکه هیچوقت انسان مؤمن در این عالم در نمیماند چون با نور آسمانها و زمین مرتبط است و نه با خود آسمان و زمین. آنهایی که زمین را چسبیده و فکر میکنند ثروت و قدرت به تنهایی به کارشان میآید حتماً خوار میشوند. به همین جهت در دعاها دارید: خدایا! من را از آنهایی قرار بده که با نور تو عزیز میشوند، چون میدانید نور آسمان و زمین منشأ همهی کمالات است و نه خود آسمان و زمین. اگر آن نور را ببینیم، بهاء و حُسن را دیدهایم و مظاهر آن نور را خواهیم شناخت. عارف بالله به جایی میرسد که در هر چیزی این «بهاء» را میبیند و شما نیز آن نور را در مظاهری که درخشش بیشتری دارند میتوانید ملاحظه کنید و از طریق تجلی اسم «بَهاء» با ذات خدا مأنوس شوید. ولی اگر به دنبال خدایی بیرون از اسم بَهاء و جلال و جمال هستید، هرگز خدا را پیدا نخواهید کرد چون «اسم» را نمیشناسید تا به مظاهر او بنگرید و او را بیابید.
اولیاء الهی مظاهر خداوند هستند و وسیلهی قرب به خدا میشوند. رسول خدا(ص) فرمودند: نظر به جمال امیرالمؤمنین(ع) عبادت است،(22) چون جمال حضرت را نفسی تدبیر میکند که محل تجلی اسماء الهی است و شما را به آن اسماء منتقل میکند. اگر کسی خواست ذات را بدون نظر به مظاهر اسماء ببیند، هرگز نمیتواند با خدا مأنوس شود و عمرش باطل میگردد. وقتی به صورت علماء بالله نگاه کنید به اسماء الهی منتقل میشوید(23) و این منتقلشدن به انوار الهی را «ثواب» میگویند. ثواب یعنی آنچه عامل انتقال به خدا میشود، حتی نگاه به درِ خانهی عالم ما را منتقل میکند به سیرهی او که مظهر اسماء الهی است. چون او در مقام قرب نوافل است و در حق فانی شده و حق از طریق او خود را مینمایاند. خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «لَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»(24) همواره بنده ى من به وسیلهی نافلهها به من نزدیك مى شود در صورتى كه كاملا به من اخلاص دارد، تا اینكه او را دوست دارم، پس هرگاه او را دوست داشتم گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میگردم که با آن میبیند و دست او میشوم که با آن میگیرد . و خداوند از این طریق در حرکات و سکنات سالک ظهور میکند.
آفات غفلت از مظاهر الهی
اشکال ما در ابتدای کار این است که وقتی میخواهیم به «بهاءِ» خداوند نظر کنیم نمیدانیم چگونه به دنبال آن بگردیم تا با آن روبهرو شویم چون او را در جایی خارج از مظاهرش جستجو میکنیم. در سقوط شاه باید بتوانیم خدا را به اسم جلال در صحنه ببینیم، نه اینکه به چگونگی خروج او از ایران بپردازیم. باید در آن حادثه این حقیقت را مشاهده کرد که هرکس روبهروی حق بایستد ذلیل میشود و با این دید میتوانید بگویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ جَلالِكَ» خدایا از تو از جلالات میخواهم. واقعاً حیف است که آدم جلال یعنی آن عظمتی که از حق در عالم جریان دارد و هرکس مقابل آن ایستادگی کند را خوار مینماید، نبیند. با نظر به اسم جلال میفهمید خداوند اَجَلِّ از آن است که کسی در کنار حضرت حق عرض اندام کند. در حدیث قدسی میفرماید: «یَا مُوسَى إِنَّ الْفَخْرَ رِدَائِی وَ الْكِبْرِیَاءَ إِزَارِی مَنْ نَازَعَنِی فِی شَیْ ءٍ مِنْهُمَا عَذَّبْتُهُ بِنَارِی»(25) ای موسى! فخر؛ رداى من و كبریایی؛ پیراهن من است، هركس در این دو چیز با من به نزاع برخیزد او را با آتشِ عذابِ خود شكنجه میكنم، و در جایی دیگر میفرماید: پشت او را میشکنم.
وقتی ذلّت رضاخان را میبینید باید متوجه جلال و کبریایی خداوند شوید. جای دیگر نباید به دنبال خدا بگردید، خدا در همهی مظاهرِ خود نمایان است و به این اعتبار به او «حقّ مخلوقٌ بِه» میگویند و حافظ در این رابطه میگوید:
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
گوهریکز صدفکونومکان بیروناست
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
کسانی که خدا را در جایی غیر از مظاهرِ اسماء جستجو میکنند، گمشدههای لب دریا هستند، «گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است» را نباید از گمشدگان لب دریا سراغ گرفت، اینها میخواهند خدا را ثابت کنند! خدایی که با استدلال ثابت شود خدای ذهنی و انتزاعی است و نه خدایی که در خارج واقعیت دارد، کبریایی خدا را در خواری رضاخان ببینید که میخواست مانع تجلی نور خدا شود خداوند هم کمرش را شکست، وقتی سرنوشت رضاخان را دیدید، قاصمالجبّارین بودنِ خدا را دیدهاید.
بحث در رابطه با «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهائِکَ» بود و تقاضای نور بهاء و حُسن و شکوه حضرت حق و اینکه خدا را در کجا جستجو کنیم و از نور او نورانی شویم. عرض شد خدا را به اسمای حُسنایش در جمال علمای بالله پیدا کنید. واقعاً حضرت امام خمینی(رض) مظهر حُسن و شکوه الهی بودند. آن خبرنگار اروپایی گفته بود زمانی که تمام تلویزیونها و رادیوها و روزنامهها تلاش میکنند که ذهنها را به خودشان جلب کنند پیرمردی در گوشهی جماران با حرکت انگشتانش میلیونها مردم را به حرکت میآورد. چرا ما این حُسن و شکوه الهی را که حضرت امام(رض) مظهر آن بودند به عنوان واقعیتی بسیار اساسی و جدّی نبینیم و ذهن خود را متوجه قدرتهای دروغین و وَهمی بنماییم؟ آنهایی که میخواستند از راههای دیگری غیر از راهی که حضرت امام عمل کردند مردم را به حرکت بیاورند هر روز با مشکل جدیدی روبهرو میشدند و هر روز باید حیلهای جدید بر پا کنند. حسنی مبارک در آخرین روزهای حکومتش گفته بود: «اگر کسی بخواهد در طول عمر خود با لباس آمریکایی خود را پوشش دهد، همهی عمرش عریان است». بیچاره مردمِ آمریکا که میخواهند حُسن و شکوه را در حاکمانی پیدا کنند که عین خواری و حقارتاند.
رئیس جمهورهای آمریکا، اینهمه تلاش میکنند و استعداد بهکار میبرند تا حُسن و شکوهِ دروغینی را به مردم خود بنمایانند ولی چیزی نمیگذرد که مردم هم میفهمند این حرفها دروغ است. این آقایان روی خودشان زحمت کشیدهاند اما در جهت منفی و با اعتماد به نفس امّاره، مواظباند چه اندازه غذا بخورند، چه غذاهایی را نخورند، چند ساعت در روز ورزش کنند، چگونه مطالعه کنند، چه سخنانی را بر زبان برانند تا به حُسن و شکوه برسند ولی چون رجوعِ به نور بهاءِ الهی نکردند به سراب رسیده اند. برعکس، حضرت امامخمینی(رض) چون به بهاءِ حقیقی رجوع کردند روز به روز برای خود و در نزد مردم متعالیتر شدند. تاریخدانان میگویند: قهرمانان در تاریخ بشر در مرحلهای از عمر خود صعودی دارند ولی چیزی نمیگذرد که افولشان شروع میشود، در حالیکه حضرت امام خمینی(رض) روزی که رحلت کردند بیشتر از روزی که ظهور نمودند قلبها را با خود بردند. چون به نور بهاءِ الهی که همواره پایدار است رجوع کرده بودند، انانیتی برای خود باقی نگذارده بودند تا مانع تجلی آن نور شود.
این یک سنت و واقعیت مهمی است که اگر انسان به دنبال خدا باشد هرچه خوبی است را به نحو کامل و پایدار بهدست میآورد. اگر جنبهی الهیِ قضیه در میان نباشد و به جای دیگر رجوع شود جای دیگر خبری نیست. با خواندن امثال دعای سحر متوجه میشوید راه را چگونه طی کنید و مطلوب خود را در کجا دنبال نمایید تا بیابید. وقتی ما میگوییم؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ» «بهاء» الهی را از او طلب میکنیم تا خداوند با آن نور بر جان ما تجلی کند. چون میدانیم هر «بهایی» را باید از او خواست، بعد که میگویید: «بِاَبْهاهُ» نظر را به مرتبهی کاملهی «بهاء» میاندازید چون با توجه به نور توحید و وحدت تشکیکی وجود، متوجه میشوید هر جلوهای از جلوات نور بهاءِ الهی، مرتبهای کاملتر را در باطن خود دارد و جهت اُنس با آن مرتبه، طالب رفع حجاباید، مشکل در عدم آمادگی ما است که آن حقیقت در مرتبهی نازلهاش بر ما جلوه کرده، زیرا همچنان که عرض شد:
هرچه روی دلت مصفاتر
زو تجلی تو را مهیاتر
به لطف الهی سالک در مسیر توحیدیِ خود بعد از نظر به مرتبهی عالیترِ بهاء، به جایی میرسد که در هر جلوهای جنبهی کمالی آن جلوه را میبیند و اظهار میدارد: «كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ». در مسیر توحیدی از این هم جلوتر میآید و حقیقت جامعِ همهی اسماء یعنی حضرت «الله» را در هر منظری مینگرد و در مشرب مولیالموحدین(ع) میگوید: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً إلَّا وَ رَأَیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ» (26) هیچ چیزی را ندیدم مگر آنکه «الله» را قبل از آن چیز و با آن و بعد از آن چیز دیدم.
در جملهی «كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ» قلب سالک متوجه حضور حقیقت اسم بهاء در تمام جلواتی است که آن اسم در آن جلوات ظهور دارد. در واقع بعد از آنکه طلب مرتبهی شدیدترِ نور بهاءِ الهی را کردید با ادامهی سیر توحیدی، قلبتان متوجه میشود هر جلوهای از جلوات نور بهاءِ الهی، عالیترین جلوه است و با توجه به این امر عرضه میدارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ» خدایا از تو حقیقت بهاء را که در همهی جلوات حاضر است طلب میکنم، زیرا او در هر جلوهای عالیترین نحوهی حضور را دارد. إنشاءالله در فرازهای بعدی این قاعده بیشتر روشن میشود.
نظر به حقِّ مطلق
وقتی با نظر به گُل متوجه «جمال» خداوند شدید چنانچه توجه بفرمایید ملاحظه خواهید کرد ظاهر گُل در عین اینکه مظهر جمال حق است میتواند حجاب او باشد و آن در موقعی است که جمال او را در محدودهی گُل بنگرید و از طریق جمالِ گل، به جمال مطلق نظر نیندازید. ولی اگر نظرتان به جمال مطلق بود به لطف و کرم الهی نهتنها متوجه جمال مطلق میشوید، بلکه در همان لحظه که به گل نظر کردید، آن را آینهی جمال مطلق میبینید و خواهید گفت: «و کُلُّ جَمالِکَ جَمیل» هرجا از تو جمالی هست کاملترین جمال در صحنه است و میبینی هرجا جلوه کند عالیترین جمال ظاهر میشود. چون مگر میشود یکجا خدا باشد و غیر خدا هم باشد؟ مگر غیر خدا هست؟ همهچیز جلوات حضرت حق است و حقِّ مطلق از طریق آن جلوات، خود را با اسماء حسنایش مینمایاند. اینکه ما خدا را در جلوهی کاملش نمیبینیم چون هنوز در سلوک خود کامل نشدهایم و نحوهای از نظر به خود در میان است. هراندازه امکان تجلی نور او را فراهم کنیم حجاب انانیت بهتر رفع میشود و او با جلوهای کاملتر تجلی میکند. گفت:
ز بس بستم خیالِ تو، توگشتم پای تا سر من
تو آمد رفته رفته، رفت من، آهسته آهسته
وقتی آرامآرام حجاب انانیت کنار رفت حق به نحو کاملتری ظهور میکند و اقرار میکنید؛ «وَ کُلُّ بهائِکَ بَهی» هرجایی که نور بهاء و روشنایی و حُسن تو هست، به کاملترین شکل هست.
دو نکته را عزیزان در نظر داشته باشند؛ یکی توجه به اسمای الهی در مظاهر مختلف و دیگر توجه به حقیقت اسماء که در هر مظهری آن حقیقت در صحنه است. باید با آزادشدن از حجابها آن حقیقت را در هر مظهری ببینیم و هر مظهری به نور آن حقیقت دیده شود. حق در اسماء خود کامل است ولی چون ما هنوز در حجاب هستیم حقیقتِ اسماء را نمیبینیم. مثل اینکه بعضی خدا را در رزق خود به رزاقبودن مینگرند، غافل از اینکه چون او ربّ است، رزّاق است و رزق شما یکی از جلوات ربوبیت اوست. اگر به رزق خود نظر کنیم از ربوبیت ربّ که همواره در صحنه است غافل میشویم ولی اگر به ربّ خود نظر کنیم رزق را ظهوری از ربوبیت او مینگریم و قلب ما با نظر به رزق، از نظر به ربّ محروم نمیشود علاوه بر اینکه ابتدا ربّ را میبینیم و رزّاقبودن او را در ربّبودن او مینگریم.