راز آسودگی در دنیا
درست است که جهان مادّی به جهت اینكه در پایینترین درجهی وجودی قرار دارد، دارای تنگناها و محدودیتهای زیادی است، اما به جهت آنکه مخلوق خداوند است برای کسی كه بر اساس دین خدا عمل كند بستری میشود تا او بتواند به اهداف دنیایی و آخرتیاش دست یابد و چنین کسی در دنیا با همهی محدودیتهایی که دنیا دارد، به مشکل نمیافتد، چون همان خدایی كه خالق این جهان است، با علم به همهی تنگناهایی كه جهان مادی دارد، شریعت و دین الهی را میفرستد تا انسانها در همین جهان به کمالات لازم برسند و لذا پس از آنکه فرمود از بهشت برای مدتی محدود به زمین هبوط کنید، میفرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُم مِنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»(40) پس چون در زمین از طرف من برای شما هدایتی آمد، هرکس از هدایت من پیروی کند برایش نه نگرانی نسبت به آینده است و نه غم زندگی گذشته را دارد.
«فطرت» بهعنوان بنیاد انسان و سرشتی كه خداوند آن را شکل داده، گرایشی است به آنچه دین خدا به آن دعوت میكند و روح انسان میطلبد و به آن نیاز دارد. به این صورت که روح ما، چیزی را میخواهد که دین میگوید و دین هم به چیزی دعوت میکند كه خدای جهان برای سعادت بشر نازل كرده و جهان هستی نیز براساس همان سنّت ایجاد شده است.
حقیقت انسان
فطرت انسان غیر از جسم انسان و یا غرایزی است که مربوط به جسم انسان است. جسم ما ربطی به حقیقت ما ندارد و ما بدون این بدن هم خودمان، خودمان هستیم. همانطور که در خوابهای صادق، بدون این بدن، خود را در صحنههایی احساس میکنید که بعد از مدتی با این بدن با همان صحنهها روبهرو میشوید، پس شما بدون این بدن خودتان هستید و بدن شما و غرایزی که مربوط به بدن شما است نقشی در حقیقت شما ندارد. فطرت انسان همان مبنا و اصل و سرشت و پایه و بنیان انسان است. اصل و حقیقت انسان، فطرت اوست. بدن انسان، اصل انسان نیست، بعد از مدتی آنرا میگذارد و میرود. همینطور که در خواب، هر شب كه میخوابید، بدنتان را میگذارید و میروید. ولی فطرتِ شما همواره با شماست و فطرت، مطلوب خودش را دارد و آن را میخواهد و آنچه را بدن میخواهد غیر از آن چیزی است که فطرت میخواهد. مطلوب بدن انسان راضیکردن غرایز و خوردن غذاهایی است که بدن را و نسل او را حفظ کند، ولی مطلوب فطرت قرب الهی است و به همین جهت فطرتاً نیاز به «دین» دارد تا خود را متعالی گرداند و به قرب الهی برساند، یعنی هدف و آرزویِ بنیاد و اصل شما، خدا است و دینِ خدا راه و رسم صحیح زندگی كردن بر روی این زمین است تا انسان به قرب الهی برسد.
چگونه دینداری کنیم؟
وقتی روشن شد انسانها در عمق جانشان یعنی در فطرتشان، طالب خدا هستند و تنها از طریق دینداری با جوابدادن به گرایشهای فطری و هدایت درونی، روی این زمین صحیح زندگی میکنند، حالا نیاز دارند بدانند چگونه دینداری كنند. در این رابطه خودِ دین میفرماید: دینداری یعنی داشتن «عقاید» صحیح و رعایت «اخلاق» فاضله و عمل به «احکام شرعی». «عقاید صحیح» چیزی است که ابتدا با بهكاربردن عقل میتوانیم به آن دست یابیم و از باورهای خرافی و غیر واقعی خود را نجات دهیم و سپس سعی کنیم قلب خود را با نور آن حقایق آشنا گردانیم. «اخلاق فاضله» را با اُسوه قراردادن حرکات و رفتارهای پیامبران و ائمهی معصومین(ع) میتوان بهدست آورد. «احكام شرعی» و آداب دین را باید به كمك «فقیه» از دین گرفت. بنابر این ما از طریق داشتن عقاید صحیح و اخلاق فاضله و احکام شرعی، مطابق فطرت خود عمل میکنیم و به مقصد اصلی كه درست زندگیكردن در زمین و رسیدن به قرب الهی است، دست مییابیم.