نقش و تأثیر تلقین
آثار تلقین، آنقدر عجیب است که گاهی انسانها غیر واقعیترین چیزها را به عنوان واقعیت میپذیرند و برعکس، از واقعیترین چیزها غافل میشوند. میگویند: روزی بچّههای مکتب میخواستند در اثر تلقین معلّمشان را بیمار کنند تا از کلاس و درس راحت شوند. حدود ده نفر از آنها نقشهای کشیدند که دیرتر سرکلاس بیایند و هر کدام به نحوی به معلم القاء کند که او مریض است. استاد در محلِّ خود نشسته بود. نفر اوّل وارد شد، سلام کرد و اجازه گرفت که بنشیند، استاد اجازه داد، آن شخص نگاهی به استاد کرد و گفت: آقا! چرا رنگتان پریده است؟ به قول مولوی به معلمش گفت:
خیر باشد رنگ تو بر جای نیست
این اثر یـا از هوا یا از تبی است
استاد گفت برو بنشین، من سرحالم.
گفت اُستا: نیست رنجـی مر مرا
تو برو بنشین، مـگو یـاوه هلا
دومی که آمد، گفت:آقا! مثل اینکه مریض هستید؟ سومی آمد و گفت: آقا چرا رنگ شما این طوری شده است؟ استاد گفت: فکر نکنم طوری شده باشد. چهارمی آمد و همان حرف را زد.
همچنین تا وَهم او قوت گرفت
ماند اندر حالِ خود، پس درشگفت
استاد آرامآرام به سلامتی خود شک کرد، دانشآموز بعدی آمد و گفت: استاد اجازه بفرمایید شما را به خانه ببریم تا استراحت کنید. بعدی گفت: آقا! چرا اینقدر عرق کردهاید؟ چرا رنگتان پریده است؟ بگذارید زیر بغلتان را بگیرم. شما با این حال نمیتوانید به تنهایی راه بروید و بالاخره استاد واقعاًَ باور کرد که بیمار است.
گشت استا سخت سست از وَهم و بیم
بر جهیـد و میکشانـید او گلیـم
مثل بعضی از روزها وقتی از خواب بیدار میشویم حالت دل گرفتگی خاصّی داریم، حال اگر کسی بتواند این موضوع را به صورت واقعی در ذهن ما جای دهد که هنوز خستهاید و لازم است کمی دیگر بخوابید، ترجیح میدهیم کمی دیگر بخوابیم، بچّهها با تلقین، استاد را بیمار کردند و استاد قبل از اینکه بیندیشد و متوجّه شود حالتش معمولی است و قضیهی بیماری او نقشهی بچّههاست، احساس کرد بند از بندش میگسلد و عرق میکند. گاهی ممکن است من و شما نیز به وسیلهی تصوّرات و توهّمات، خودمان را بیمار احساس کنیم و در نتیجهی آن تصورات واقعاً بیمار شویم. اینجاست که نقل میکنند: خود بیماری آدم را نمیکشد، بلکه فکر اینکه بیمار هستم، انسان را از پای در میآورد.
حال بشنوید از استاد که در اثر تلقینِ شاگردان مریض شده است و استخوانهایش درد میکند و مغزش میسوزد و عرق میکند:
جامه خواب افکند و استاد اوفتاد
آه آه و ناله از وی مـیبـزاد
رختخواب استاد را پهن کردند و او همینطور احساس درد میکرد و ناله سر میداد. بچهها که منتظر چنین موقعیتی بودند تا از درس و استاد راحت شوند، در کوچهها پراکنده و مشغول بازی بودند. مادران بچهها متوجّه شدند که استاد مریض شده است و پس از چند روز از راز مریضشدن او آگاه شدند، سراغش آمدند و جریان را بازگو کردند. استاد گفت: نه، بچهها دروغ نمیگویند. مادران گفتند: سر شما کلاه گذاشتهاند. استاد گفت: نه، به وضوح مشخص است که من مریضم، چون مشغول درس و بحث بودم متوجه این بیماری که در درونم بود نشدم.
من بُدم غافل به شغل قال و قیل
بود در باطن چنین رنجی ثقیل
من و شما نیز ازآن استاد بالاتر نیستیم؛ به این طرف و آن طرف میرویم، با آدمهای معمولی مینشینیم، میگویند: مواظب باش بدبخت نشوی!(14) فقط پول! فقط مقام!! و پیوسته این امور دنیایی را برای ما مهم جلوه میدهند. ما نیز مثل استاد بیمار شدهایم، پذیرفتهایم خوشبختی ما به پول و مقام است. بیدار شوید و خود را از این تلقینات نجات دهید! خداوند فرموده است: «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقیکُم»(15) ارزش شما نزد خدا به تقوای شماست نه به حرفهای وَهمی و ارزشهای دروغین که مردم از خودشان در آوردهاند.
ملاک موفقیت در زندگی
متأسفانه وقتی نوجوان از مدرسه به خانه میآید، مادرش در ابتدا میپرسد چه نمرهای آوردهای؟ وقتی مادر هر روز از فرزندش میپرسد: چه نمرهای آوردهای؟ مواظب باش بدبخت و بیچاره نشوی! نوجوان کمکم باور میکند که خدا و دین، حلاّل مشکل نیست، بلکه نمره مشکلگشا است، این کارِ مادر شبیه همان القایی است که به ملاّ شد و او را بیمار کرد.
خداوند فرموده است: «اِنَّ اَکرمَکُم عِنداللهِ اَتقیکُم» یعنی هرکس بیشتر تقوا پیشه کند بیشتر نزد خدا ارزشمند است. آری با تقوا باش و نمرهی بیست هم بیاور. باید به فرزندانمان بگوییم نمرهی بیست میخواهید بیاورید، میخواهید نیاورید، اگر درس نخواندید ممکن است از نظر دنیایی به مشکل بیفتید، ولی اگر آدم بدی شدید زندگی را باختهاید. اگر درس نخواندید ممکن است زندگی دنیاییتان سخت بگذرد، ولی اگر مؤمن نشوید در زندگی آخرتیتان -که ابدیت شما را تشکیل میدهد- به سختی میافتید.
اعتماد به قول خدا و پیامبر(ص) آن است که باور کنیم خداوند رزق دنیایی انسان را به عهده گرفته و در هر حال رزق انسان به انسان میرسد ولی اصلاح خودمان را به عهدهی خودمان گذاشتهاند و در قیامت هر کس در رهن آن اعمالی است که در دنیا انجام داده است. خداوند فرمود: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهینَةٌ»(16) هرکس در رهن آن چیزی است که در دنیا کسب کرده است. از امام صادق(ع) است كه فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ خَلَقَ مَعَهُمْ أَرْزَاقَهُمْ حَلَالًا طَیِّباً فَمَنْ تَنَاوَلَ شَیْئاً مِنْهَا حَرَاماً قُصَّ بِهِ مِنْ ذَلِكَ الْحَلَالِ».(17) خداوند عزّ و جلّ افراد را خلق كرد و همراه آنها رزقشان را به صورت حلال و طیّب خلق نمود، پس اگر كسی آن را به صورت حرام بهدست آورد، به همان اندازه از رزق حلال او كم میشود.
حالا من و شما با ترساندن فرزندانمان از رزق، وعدهی خدا در مورد تأمین رزق را نادیده گرفتهایم و همهی فکر و ذکرمان مشغول تهیهی رزق آیندهی او شده است و اینکه بندگی خدا را اصل بگیرد را فراموش کردهایم در حالیکه خداوند وعده داده «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»(18) هرکس تقوا پیشه کند خداوند برای او بصیرت ایجاد میکند و رزق او را از مسیری که او حساب نمیکند به او میرساند.
اگر فلان بقّال برای رضای خدا بقّالی کند، هم رزقش میرسد و هم دینش حفظ میشود، ولی اگر برای شکمش بقّالی کند، نه رزقش مرتّب است و نه دین او، چون انسانها با بیدینی خود رزق مقسومشان را تنگ میکنند. تجربهی تاریخی به ما نشان داد که بعد از دوران دفاع مقدس چون حرصِ داشتن دنیا ما را گرفت، زندگیمان سختتر شد، با اینکه در حال حاضر امکانات بیشتری در اختیار داریم. پس این قاعده را نباید فراموش کرد که هرچه از شریعت الهی بیشتر فاصله بگیریم و از تقوی دورتر شویم زندگیمان بیشتر در پریشانی و پشیمانی فرو میرود.
هدف گمشده
حضرت امیرالمؤمنین(ع) به فرزند خود میفرمایند: «اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْیَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَیَاة»(19) بدان ای فرزندم كه تو براى آن جهان آفریده شده اى نه براى این جهان، و براى نیستى در این دنیا آفریده شدهای، نه براى زندگانى جاودان، و براى مردن آفریده شدهای، نه برای زندهبودن. خداوند ما را برای این خلق کرده است که با آماده کردن خود در این دنیا، به ابدیت بپیوندیم و در آن عالم، با زندگی حقیقی خود روبهرو شویم، ولی از بس در دنیا فرو رفتهایم، یادمان میرود که کار و هدفمان چیست؛ فراموش کردهایم برای چه هدفی در این دنیا آمدهایم، میگویند: دو نفر به طرف ایستگاه قطار رفتند، وقتی به ایستگاه رسیدند، فهمیدند قطار نیمساعت پیش حرکت کرده است. برای قطار بعدی که نیمساعت دیگر میآمد بلیط تهیه کردند و تصمیم گرفتند در این فاصله در کافهی کنار ایستگاه استراحت کنند، با هم گرم صحبت شدند، وقتی سراغ قطار رفتند، متوجّه شدند که قطارشان نیم ساعت پیش رفته است، مجدداً برای نیم ساعت دیگر بلیط گرفتند و باز در کافه مشغول صحبت شدند و وقتی به خود آمدند که قطار 10 دقیقه پیش حرکت کرده بود. مانده بودند چه کار کنند تصمیم گرفتند برای پنجاه دقیقهی دیگر که قطار میآید بلیط دیگری تهیه کنند. در این فاصله دوباره به کافه رفتند و اینبار مواظب بودند سر وقت در ایستگاه باشند یکدفعه به خود آمدند و دیدند قطار در حال عبور است. یک نفر از آنها به سرعت دوید و خود را به قطار رساند ولی دوست او وسط ایستگاه ایستاده بود و همین طور میخندید. وقتی از علّت خندهاش پرسیدند، جواب داد: آن شخص که سوار شد و رفت، آمده بود مرا بدرقه کند و من مسافر بودم، حالا او رفته و من اینجا هستم.
معنی غفلت از هدفی که برای آن آمدهایم به همین صورت است که طرف به جهت حرصِ سوارشدن رفیقش خودش سوار شد، حرصِ داشتن دنیا موجب میشود فراموش کنیم ما برای چه کاری اینجا هستیم. پیام پیامبران خدا این است که ای انسانها ! شما به این دنیا آمدهاید تا بندگی کنید و از این طریق جان خود را با پروردگار عالم آشنا نمایید و در قیامت بتوانید از اُنس با خدا بهترین بهرهها را ببرید. ولی همهی چیزهای دنیا را گرفتهایم و بندگی خدا را رها کردهایم. پروردگار ما میفرماید: «ما خَلقْتُ الجِنَّ وَ الإنسَ اِلاّ لِیعبُدوُنَ»(20) جن و انسان را خلق نکردهام مگر برای عبادت. پس هر کاری که ضدّ بندگی خدا است، ضدّ موجودیت ما است و معنی حقیقی ما را از ما میگیرد. وقتی هدف اصلی زندگی را فراموش کردیم، کمخوردن برایمان ضرر میشود، و گرسنگی بلا میگردد؛ بر عکسِ پیامبران که گرسنگی را نعمت میدانستند. رسول خدا(ص) میفرمایند: «أَفْضَلُكُمْ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَطْوَلُكُمْ جُوعاً وَ تَفَكُّراً»(21) برترین شما در نزد خدا كسى است كه گرسنگى بیشترى كشیده و در خداوند متعال تفكر بیشترى نموده باشد. ما نیز باید از خداوند بخواهیم گرسنگیهایی را که به پیامبرش عطا کرده است به ما نیز عطا فرماید تا زلال شویم.
یکی از عرفا میگوید: «تو لیاقت گرسنگی نداری، خداوند گرسنگی را به حبیب خودش پیامبر(ص) میدهد.»(22) آیا خداوند پیامبرش را دوست نمیداشت که این همه سختی به او داد؟ ما هدف زندگی در دنیا را فراموش کردهایم و از زندگی دنیایی انتظاراتی داریم که باید در زندگی قیامتی جستجو کنیم. عزیزان متوجه باشید که ما به این دنیا آمدهایم که مانند انبیاء به تعالی برسیم و از این دنیا برویم، آمدهایم در این دنیا تا راه ارتباط با خدا را با بندگی خالص پیدا کنیم. نمیگویم مشکلات اقتصادی نیست عرض بنده آن است که مراقب باشید هدفِ بهدنیاآمدنتان را فراموش نکنید، زیرا اگر هدف اصلی فراموش شد در تشخیص موضوعاتِ مهم به اشتباه میافتیم و چیزهایی برایمان اهمیت پیدا میکنند که ارزش واقعی ندارند و برای چیزهایی غصه میخوریم که ارزش غصهخوردن ندارند، در این صورت خودمان را باید ملامت کنیم.