فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۸۶

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می میکنی - گرنه این دم فکر برگی میکنی کی میکنی
من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم - بند بندم گر به تیغ قهر چون نی میکنی
آنچه در دل بردن از لطف دمادم می‌کنند - این فسون‌سازان تو از جور پیاپی می‌کنی
سر به صحرا می‌دهی ای قبلهٔ لیلی و شان - هرکه را مجنون صفت آواره از حی میکنی
ساقیا طی کن بساط غم در آن بحر نشاط - کز نم فیضش گذار از حاتم طی میکنی
محمل لیلی به سرعت می‌بری ای ساربان - گر بدانی حال مجنون ناقه را پی میکنی
محتشم از ضعف چون گیتی چنانی این زمان - جای آن دارد اگر جا در دل و پی میکنی

غزل شماره ۵۸۷

محتشم چون عمر صرف خدمت وی میکنی - پادشاهی گر نکردی این زمان کی میکنی
توسن عمر آن جهان‌پیما ستور باد پا - یک جهان طی می‌کند چون بادپاهی میکنی
سختی راه محبت را دلیل این بس که تو - در نخستین منزلی هرچند ره طی میکنی
ساقیا بر ساحل غم مانده‌ام وقتست اگر - کشیت ساغر روان در قلزم می میکنی
سنبل از تاب جمالت می‌نشیند در عرق - زلف را هرگه نقاب روی پر خوی میکنی
آهوان در پایت ای مجنون از آن سر می‌نهند - کاشنائی با سگ لیلی پیاپی میکنی
گفته بودی می‌کنم با محتشم روزی وفا - شاه خوبان وعده کردی و وفا کی می‌کنی

غزل شماره ۵۸۸

نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی - نبردی دل ز من تا جان سپاریهای من بینی
ندادی اختیار کشتن من ترک چشمت را - که در جان باختن بی‌اختیاریهای من بینی
دگرگون حال زان خالم نکردی تا حسودان را - بر آتش چون سپند از بی‌قراریهای من بینی
گران بارم نکردی از غم مرد آزمای خود - که با نازک دلیها بردباریهای من بینی
نشد در جام بهر امتحانم بادهٔ وصلت - که با چندین هوس پرهیزگاریهای من بینی
به قصد جان نخواندی دادی از نقد وفا بر من - که در نرد محبت خوش قماریهای من بینی
نکردی محرم رازم که بهر امتحان هم خود - به غمازی درآیی رازداریهای من بینی
نکردی ذکر خود را زیور لفظم که چون خوانی - کتاب عاشقان را یادگاریهای من بینی -
نشد کاری به جنبش کلک فکر محتشم یعنی - نگار من شوی دیوان نگاریهای من بینی