فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۶۳

این طلعت و رخسار که دارد که تو داری - این قامت و رفتار که دارد که تو داری
لب شهد و حدیثت شکر است ای گل خندان - این شهر شکربار که دارد که تو داری
چشم تو به یک چشم زدن خون دلم خورد - این نرگس خون خوار که دارد که تو داری
ای در تن هر گلبنی از رشگ تو صد خار - این گلبن بی‌خار که دارد که تو داری
قهر تو باغیار به از لطف تو با ماست - این لطف به اغیار که دارد که تو داری
پیوسته کنی نسبتم ای گل به رقیبان - زین گونه مرا خوار که دارد که تو داری
داری همه دم محتشم آزار دل از یار - این یار دل آزار که دارد که تو داری

غزل شماره ۵۶۴

سرلشگر حسن است نگاهی که تو داری - ترکش کش او چشم سیاهی که تو داری
جوشن در صبر است شکیبنده دلان را - رخساره چون پنجه ماهی که تو داری
بر قدرت خود تکیه کند حسن چو گردد - صیقل گرمه طرف کلاهی که تو داری
بر یوسفیت حسن گواه است و عجب نیست - صد دعوی ازین به گواهی که تو داری
به نما به ملک روی که سازد ز رقابت - در نامه من ثبت گناهی که تو داری
ز آلودگی بال ملایک به حذر باش - ای اشگ جگرگون سر راهی که تو داری
در بزم سبک می‌کندت محتشم امشب - بی‌لنگری شعلهٔ آهی که تو داری

غزل شماره ۵۶۵

باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری - چشم از همه پوشیده بر روی کسی داری
ای آتش دل با آن کز دست تو می‌سوزم - چون از تو کنم شکوه تو خوی کسی داری
هر گل که به باغ آید می‌بویم و می‌گویم - در پای تو میرم من تو بوی کسی داری
ای دل ز سجود تو محراب به تنگ آید - ورنه نظر رگویا ابروی کسی داری
بگسل ز من ای عاقل ورنه نفسی دیگر - زنجیر جنون بر پا از موی کسی داری
ای محتشم ار دهرت همسایه مجنون کرد - خوش باش که جا در عشق پهلوی کسی داری